تفریحی ، سرگرمی ، سلامت ، روانشناسی ، دانلود آهنگ ، دانستی ها
جملات تسکین دهنده غم + متن آرامش بخش ذهن و جسم
پنج شنبه 11 دی 1399 ساعت 4:50 | بازدید : 1166 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

زندگی امروزه بسیار پر مشغله و پر دردسر است و گاهی باید به ذهن و جسم آرامش داد. با خواندن جملات تسکین دهنده غم پس از مشکلات سخت و همچنین جملات آرامش دهنده ذهن، می توانید تا حدی به آرامش برسید و با تمرکز بیشتری به کارهیا روزانه بپردازید. امیدواریم این جملات و متن ها آرامش دهنده ذهن و تسکین دهنده غم مورد توجه شما قرار بگیرند.

جملات و متن آرامش دهنده ذهن و تسکین دهنده غم

زندگی مرا بارها درهم کوبیده، چیزهایی دیده ام که هیچگاه نمیخواهم دوباره ببینم، اما از یک مسئله مطمئنم،

هرگز روی زمین نخواهم ماند، همیشه بلند خواهم شد،

هرگز و هرگز و هرگز

تسلیم نخواهم شد

وقتی پایین ترینم، خدا امید من است

وقتی تاریک ترینم، خدا روشنایی من است

وقتی ضعیف ترینم، خدا نیروی من است

وقتی غمگین ترینم، خدا آرام جان من است

***

همیشه آم هایی وجود خواهند داشن که رفتارشان با شما اشتباه است.

حتما یادتان باشد که از آن ها قدردانی کنید

چرا که باعث شده اند قوی تر شوید

***

دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمی‌ارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد
رقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی‌ارزد
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد
چه آسان می‌نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمی‌ارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمی‌ارزد

***

شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره خاک کیقبادی و جمی است

احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمیست

سعدی

***

جملات تسکین دهنده غم

شعر زیبای انگیزشی پر امید

اگر دانی که دنیا غم نیرزد
بروی دوستان خوشباش و خرم

غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کم

منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم

برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت می خورد چندین مخور غم

***

نه تو می مانی و نه اندوه،و نه هیچیک از مردم این آبادی…

به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن

لحظه شادی که گذشت

غصه هم می گذرد؛

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود،جامه اندوه مپوشان هرگز.

سهراب سپهری

***

ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نئی غمان بیهوده مخور

چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور

***

شعر کوتاه آرامش دهنده

دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمی‌ارزد

مطالب مرتبط

متن مثبت و آرامش بخش + جملات انگیزشی برای زندگی مثبت و بهتر

جملات خوشبختی | متن در مورد آرامش و حس خوشبختی در زندگی

***

قلبت را آرام کن
یک وقت هایی بنشین و خلوت کن با روح درونت
بیشتر لمس و تجربه اش كن
نگاه كن به نعمت هایت
نگاه کن به اطرافت
به خوشبختى هایت
به کسانی که میدانی دوستت دارند
به وجود آدم هایی که برایت اهمیت دارند
و از همه مهم تر به حضور خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت
گاهی یک جای دنج انتخاب کن
گاهی یک جای شلوغ
آرامش در حضور خدا را در هر دو پیدا کن
هم در کنار شلوغی آدم ها
هم در کنج خلوت تنهایی
دل مشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن
باران را بی چتر بشناس
خوشحالی را فریاد بزن
و بدان که خدا همیشه با توست

***

جملات آرامش دهنده ذهن و روح

تا خدا هست

کسی تنها نیست

من اگر گم شده‌ام

تو اگر خسته شدی

درپس پرده‌ی اشک من و تو

مأمن گرم خداست

او همین جاست

کنار من و تو.

جملات تسکین دهنده غم

ﭼﺮﺍ ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟
ﺍﻭ ﻫﻢ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ!
ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ، ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ
ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺖ، ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ…
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﭼﺸﻤﺎن ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻋﺎﺷﻘﺶ می کند
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮐﻢ ﻣﺤﻠﯽ ﺭﺍ می فهمد
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ می کند…
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ می فهمد ﺁﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﯼ ﺍﺯ ﺗﻪ ﻗﻠﺒﺖ ﺑﻮﺩﻩ
می فهمد ﺷﮑﺴﺘﻦ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ
ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ

***

هیچ چیز در جهان ماندگار نیست!

جوانی و آنچه که به آن می نازی

روزی به باد خواهد رفت…

توجه کن”خواهند رفت”

نشانه‎ها را از کفش‌های نو به نو

از لباس‌های کهنه

از چروک‌های گونه!

و خیلی چیزهای دیگر

می‌توانی بیابى ..

پس اندوه از چه روی داری؟

***

خوشبخت‌ترین

مخلوق خواهی بود

اگر امروزت را

آنچنان زندگی کنی

که گویی نه فردایی

وجود دارد برای دلهره

و نه گذشته‌ای برای حسرت.

***

متن های زیبای تسکین دهنده ذهنی

امروزت را زندگی کن

فردا را فکر نکن

شادی امروزت را از دست نده

آنقدر بخند که آسمان دلت

از ستاره بارور شود

این بار تو…

دنیا رو به بازی بگیر.

***

خود را بشناس

اگر در درونت صلح و آرامش برقرار باشد

آنرا در دیگران نیز مییابی

اگر ذهنت آشفته باشد

آشفتگی در اطرافت موج خواهد زد

بنابر این آرامش را درون خود بیاب

آنگاه میبینی

چگونه بـه بیرون منعکس می‌گردد

تـو خود همان آرامشی

همان خوشبختی

پس بیشتر جست و جو کن

بـه یاد داشته باش

آرامش در جای دیگری نیست

اگر درونت متلاطم باشد

***

بگذار هر ثانیه، حالِ تو خوب باشد،
بگذار رفتنی ها بروند و ماندنی ها بمانند.
تو لبخندت را بزن ، انگار نه انگار…
حالِ خوبِ خودت را به هیچ اتفاق و شرایط و شخصی گره نزن!
بی واسطه خوب باش، بی واسطه شادی کن و بی واسطه بخند…
شک نکن؛ تو که خوب باشی؛ همه چیز خوب می شود،
خوب تر از چیزی که فکرش را میکنی…

***

ماها عجیب غریبیم!ما آدمها رو میگم!
با یه “توجه” انگار دنیامون رنگی تر میشه،
خنده هامون “از ته‌دل “تر میشه،
غم هامون کم رنگ تر میشه
لبخندامون پر رنگ تر میشه…
حتی اون آفتاب لم داده پشت پنجره واسمون جذاب تر میشه!
اما
با یه بی توجهی…به هم میریزیم و
دنیامون تیره و‌ تار میشه
همه چی بنظرمون بی معنی میاد
روزهامون کسل کننده میشه
هدفهامون برامون مسخرس و هی میگیم خب تهش که چی؟؟؟
بگم تهش که چی؟!
تهش اینه که در هر دو‌حالت ما بدهکار خودمونیم! بدهکار دنیایی که همیشه برای رنگی تر کردنش،منتظر بقیه ایم! بدهکار دنیایی که روزهاشو بسته به حال آدمهای دیگه جز خودمون میسازیم! بدهکار زندگی ای که بهمون هدیه داده شده و ما با بی رحمی تمام داریم ندیدش میگیریم تا وقتی که یه گوشه چشمی از یه کسی که قد یه دنیا بزرگش کردیم ببینیم…!اگر دیر بجنبیم،وقتمون تموم میشه و‌ ما میمونیم و خودمون که تا به همیشه بدهکارش موندیم و حسرت زندگی نکردن!

برچسب‌ها: تسکین , تسلیت ,

موضوعات مرتبط: متن زیبا , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اس ام اس و جملات صبح بخیر | متن های شاد برای صبح بخیر گفتن عاشقانه به همسر
پنج شنبه 11 دی 1399 ساعت 4:49 | بازدید : 830 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

در این بخش روزانه گلچینی از اس ام اس و جملات صبح بخیر گفتن زیبا و عاشقانه برای مخاطب خاص و همسر را آماده کرده ایم و امیدواریم که این پیامک های زیبا مورد توجه شما قرار گرفته باشند.

پیامک های صبح بخیر هر صبح می توانند به شما حس آرامش بخش بدهند و بهتر است که این اس ام اس ها را قبل از بیدار شدن هر فرد از خواب، برای او بفرستید تا صبح را پر انرژی شروع کند.

اس ام اس و جملات صبح بخیر عاشقانه

این اس ام اس های صبح بخیر در انواع مضامین عاشقانه، رسمی، دوستانه و … هستند و می توانید با توجه به رابطه ای که با مخاطب خاص خود دارید، یکی از این متن های دلنشین را برای او بفرستید.

متن و اس ام اس صبح بخیر رمانتیک و زیبا 

صبح یعنی یک سبد لبخند

یک بغل شادی

یک دنیا عشق و خندیدن

از اعماق وجود

به شکرانه داشتن نفسی دوباره

صبح زیبایت بخیر بهترینم

جمله ادبی صبح بخیر جدید برای همسر

در حالی که فنجان قهوه ام را مزه مزه می کنم
به یادت هستم عزیزم
و می خواهم با تو باشم
می خواهم کنارت باشم
امروز روز جدیدی است
صبح امروزت بخیر!

پیامک زیبا صبح بخیر 

صبح است و

خورشیــد

با انگشتان طلایــی

می کوبد بر پنجـره

بیدار شو!

بگذار زندگـــی

از دریچه ی چشمان تــو آغاز شود…

متن زیبای صبح بخیر دلنشین و زیبا 

هر صبح دیروزهای مبهم خود را

در نامعلوم ترین جای کائنات دفن میکنم

و هیچ گذشته تلخی را به یاد نمی آورم.

هرآدمی می‌تواند با آغاز صبح متولد شود!

صبحت بخیر و امروزت سراسر خوشبختی

متن زیبای صبح بخیر زیبا به همسر

هر صبح که می آید
به انتظار بیدار شدنت آرام و قرار ندارم؛ تا چشم باز کنی و زندگی را برایم دوباره از نو بسازی …
درست مثل آفتابگردان ها؛ که هر روز صبح از شوق دیدار با خورشید سر از پا نمی شناسند تا غرق در زیبایی و شکفتن شوند…

متن عاشقانه صبح بخیر

ﭼـﺸـﻤـﻬـﺎ ﺭﺍ بستم …

و باز،باز کردم

این صبح ﺟـﻮﺭ ﺩﯾـﮕـﺮ ﺩﯾـﺪﻡ …

ﺑـﺎﺯ ﻫـﻢ ﻓـﺮﻗـﯽ ﻧـﺪﺍﺷـﺖ …

ﺗـــــﻮ ﻫـﻤـﺎﻥ عزیز،عزیزی

سلام عزیزم.صبحت بخیر

پیامک پرمحتوا صبح بخیر

هر صبح!

پلکهایت؛ فصل جدیدی از زندگی را ورق میزند،

سطر اول همیشه این است:

“خدا همیشه با ماست”

جمله کوتاه صبحت بخیر همسرم

امروز عاشق ترم، عاشق تر از تمام روزهای قبل
هر روز تو را دیدن و عاشق تر شدن خوشبختی من است
صبح بخیر عشق من

اس ام اس صبح بخیر

متن زیبا و دلنشین صبح بخیر 

یک نفر هست که

خودش نیست !

ولی خاطره اش ،

صبح هر روز

مرا سخت بغل می گیرد …

متن عاشقانه صبح بخیر 

صبح بخیر عزیزم
صبح بخیر هستیم
صبح بخیر تمام دل بستگیم
صبح بخیر امید فردا
صبح بخیر تمام سهم من از دنیا

جملات زیبای عاشقانه صبح بخیر

امروز فرصت دوباره با تو بودن است. فرصت دیدن لبخندهایت که زیباترین لبخند دنیاست و لمس دستانت که پر از آرامش است. امروز من، پر از شادی و آرامش است. صبح بخیر شادی بخش لحظه های من

متن جالب و رمانتیک صبح بخیر 

مطالب مرتبط

متن صبح بخیر عشقم به همراه جملات و اشعار عاشقانه صبح بخیر…

متن صبح بخیر رسمی و اداری + جملات صبح بخیر دوستانه برای…

صبـح که میشود
دلم پَر میزند برای آغوشت
برای نفس هایت
برای بودنت
صبح که میشود دوباره یادم مـی افتـد
امروز را هم برای تو زندگی میکنم
تـو تنها حرف روزهـا و شبهـای منـی!
برایم بمان عشقم …

متن احساسی صبح بخیر

بی شک امروز ما بهترین روز ما خواهد بود. تو دلیل وجود بهترین ها هستی. صبح بخیر عزیزم

متن جالب و زیبا صبح بخیر 

صبح است
صبح خیلی زود
و بیدار شده ام
تا دوست داشتنت را
زودتر از روزهای قبل
شروع کنم.

پیامک صبح بخیر رمانتیک 

یک صبح بخیر قشنگ ، یک دعای ناب از عمق جان تقدیم به
کسی که جنسش از کیمیاست ، عهدش از وفاست ،
مهرش پر از صفاست ، حسابش برای من از همه جداست …
صبح بخیر عشقم

متن زیبا صبح بخیر 

پرنده احساساتم در این صبحگاه
حنجره اش پر از صوت دلتنگی توست …
من به همراه نسیم اشتیاق دیدار تو را خواهم خواند …
صبحت بخیر زیبای من …

پیامک عاشقانه صبح بخیر 

زندگی شیرین است
مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی زیبایی است
مثل زیبایی یک غنچه باز
زندگی تک تک این ساعتهاست
زندگی چرخش این عقربه هاست
سلام صبحت بخیر بهترینم

متن زیبا و کوتاه صبح بخیر

روز با تو زیبا می شود و صبح از تو روشنی می گیرد
صبح بخیر روشنی بخش روزهای زندگی من

متن زیبا و دلنشین صبح بخیر 

زندگی موسیقی گنجشک هاست
زندگی باغ تماشای خداست…
زندگی یعنی همین پروازها،
صبح ها،لبخندها،آوازها…
سلام صبح بخیر عزیزترینم

جملات زیبا و احساسی صبح بخیر

تو دلیل طلوع خورشیدی، تو بهانه ای هستی تا هر روز صبح پرنده ها آواز بخوانند
صبح زیبای امروزت بخیر عزیزم

پیامک صبح بخیر 

من می‌دانم
از همین صبح زیبا
از این گنجشکانی که
رقصان آواز می‌خوانند؛
که
امروز روز خوبیست
و بی‌شک معجزه‌ای در راه است
صبحت بخیر نفسم
با آرزوی بهترین ها

متن کوتاه و عاشقانه صبح بخیر 

این همه فاصله
اما من صبح بخیر هایت را می خواهم
تو مکرر تکرار کن

جمله رمانتیک صبح بخیر برای دوست عاشق

آرامش صدای تو مثل آرامش صدای دریاست و من چقدر خوشبختم که هر روز با صدای زیبای تو از خواب بیدار می شوم
صبح بخیر مهربان

متن زیبا و دلنشین صبح بخیر 

خدا هر روز صبح
زنگ بیدار باش را می‌زند !
خورشید می‌تابد و
شهر، خمیازه می‌کشد
گل‌ها رو به سوی تو می‌کنند و
شاداب می‌شوند
سلام
گل همیشه بهارم !
صبحت بخیر

متن پر احساس صبح بخیر

دیدن چهره ی زیبای تو مثل طلوع خورشید در یک روز زیبای پاییزی است. صبحت بخیر خورشید روزهای پاییزی من

جملات زیبا برای صبح بخیر گفتن

عزیزم روز من زمانی شروع می شود که تو کنارم باشی، مثل امروز؛ صبح بخیر

برچسب‌ها: صبح بخیر ,

موضوعات مرتبط: متن زیبا , ,

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


متن زیبا + جملات کوتاه تامل برانگیز در مورد زندگی و موفقیت
پنج شنبه 11 دی 1399 ساعت 4:49 | بازدید : 3506 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

زندگی تک تک این ساعتهاست

زندگی،چرخش این عقربه هاست

زندگی ،راز دل مادر است

زندگی ،پینه دست پدر است

زندگی ،مثل زمان درگذراست

زندگی ،آب روانیست،روان میگذرد

آنچه تقدیر من

و توست همان میگذرد

***

عاشق ها همیشه كورند و همیشه هم كور باقی می مانند .

علی الخصوص اگر زن باشند.

حسن بنی عامری

جملات زیبا از بزرگان

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران

می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش

می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری

می خواهم بدانم،

دستانت رابسوی کدام آسمان دراز

می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی

***

گاهی لحظه های سکوت پر هیاهو ترین دقایق زندگی هستند ،

مملو از آنچه می خواهیم بگوییم ولی نمی توانیم !

دیوید سالینجر

***

سکوت کن هنگامی که نمیدانی چه بگویی ؛ چه پاسخی دهی ؛ ویا چطور بگویی ؛ فقط سکوت کن.
گاهی نگفتن شیرین تر از گفتن سخنان آشفته است ؛ که در لحظه تو را سبک میکند …. در آن لحظه سکوت کن.
یک وقتهایی سعی کن چشمهایت را ببندی بر حرفهای نیش دار ؛ و به زبانت اجازه دهی سکوت را تمرین کند.
دقیقه هایی که حس انفجار در سلولهایت تو را از درون میخورد ؛ سکوت را تجربه کن ؛ تا ذهنت با قلبت مشورت کند و تصمیمی درست بگیرد .
یک وقتهایی ” سکوت ” پاسخ همه دردهاست.

جملات عارفانه

“زندگی”

داشتن ،

دوست داشتنی ها نیست……!!!

“زندگی”

دوست داشتن ،

داشتنی هاست……!!!

قدر لحظه هاتو بدون

    و…

از داشته هایت لذت ببر

دوست من بخند خدا با ماست

***

نه به آینده بنگر و نه به گذشته،

بدون هیچ ترس یا تاسفی به خودت نگاه کن.

هیچ کس، تا وقتی که در بندِ گذشته و آینده اش است،

خودِ واقعی اش را به دست نمی آورد.

امیل سیوران

***

بخوانید: جملات زیبا + متن های زیبا و دلنشین با موضوعات مختلف و جالب

جملات زیبا

 جملات حکیمانه

زندگے مثل دیڪتہ نوشتنہ

مهم نیست

چندتا درست نوشتے

با تعداد اشتباهاتت

قضاوت میشے…

***

هرکس از نظر عاطفی نیروی بیشتری می‌گذاردبیش‌تر درد می‌کشد.

طبیعی است که بیشتر هم جیغ بزند!

عباس معروفی

***

تمامِ نتوانستن‌های زندگی و نشدن‌های اتفاقات همه از خودمان ریشه می‌گیرد.
وقتی به عدم امکانِ چیزی فکر می‌کنیم،ذهنمان تلاش می‌کند راهی بیابدتا آنچه فکر می‌کنیم حقیقت یابد تا بعدتر با خیال راحت بگوییم؛
دیدید؟ می‌دانستم!
همه‌ی اتفاقات خوب ممکنند، نه تنها ممکن، حتی ساده و نزدیکند،کافی‌ست باور داشته باشیم!!!

جملات زیبا

جملات تامل برانگیز

بهشت را

ميتوان روی زمین احساس کرد

وقتی کسی ،

برای شادی ات تمام تلاشش را می کند

دنیا مگر چیست؟

جز دلهایی که برای مهر ورزیدن

دورهم جمع شده اند؟

«بهشت همینجاست، مهربان باشیم»

جملات زیبا

مرگ یک بار رخ نمی‌دهد!

زیرا همه‌ی ما هر روز چند بار می‌میریم.

هر بار که با آرزوهاَ، علایق و پیوندهای خود وداع می‌کنــیم،

می‌میریم…!

مارسل پروست

***

فرمولی که من برای “موفقیت ” کشف کرده ام این است ؛

اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد شما حتما موفق خواهید شد.

هوای یکدیگر را داشته باشید
دل نشکنید
قضاوت نکنید
هنجارهای زندگی کسی را مسخره نکنید
به غم کسی نخندید
به راحتی از یکدیگر گذر نکنید
به سادگی آب خوردن بر دیگری تهمت ناروا نبندید
و حریم آبروی دیگری را بدون اجازه وارد نشوید…
آدم‌ها، دنیا دو روز است!
هوای دل یکدیگر را بیشتر داشته باشیم…
تا توانی دفع غم از چهره ی غمناک کن؛
در جهان گریاندن آسان است، اشکی پاک کن!

جملات زیبا

جملات زیبا و تامل برانگیز

آدم های ساده را دوست دارم،،،

کسانیکه بدی ها را باور ندارند

و به همه لبخند میزنند..

می توان ساعتها آنها رامانند

تابلوی زیبایی تماشا کرد !!!

آنها بوی ناب آدمیت می دهند…

جملات زیبا

ما در هیچ سرزمینی زندگی نمی‌کنیم،

ما حتی روی کرهء زمین هم زندگی نمی‌کنیم.

منزل حقیقی ما، قلب کسانی ست که دوستشان داریم.

کریستین بوبن

***

با خودت تکرار کن؛

« امروز با دلی سرشار از اشتیاق الهی از آنچه که دارم میبخشم و به آنچه که دارم برکت می دهم و با شگفتی به فزونی آنها می نگرم.

خداوندا سپاسگزارم.»

جملات زیبا

جملات فلسفی

برای خودتان پیروزی های کوچک خلق کنید ..

خیلی ساده از چای یا قهوه صبح شروع کنید

برای آن لحظه

حالی نو خلق کنید

لذت ش وصف ناپذیر خواهد بود

***

اثر انگشتِ ما از قلب هایی که لمسشان کردیم

هیچ وقت پاک نمی شود…

چارلز بوکوفسکی

***

و چه ارزان می‌فروشیم

لذت با هم بودن را…

چه زود دیر می‌شود

و نمی‌دانیم که، فردا می‌آید

شاید ما نباشیم!

پس شاد باشیم

و با لذت زندگی کنیم…

جملات زیبا

 جملات حکیمانه

زندگی می کنم…

برای رویاهایی که منتظرند به دست من واقعی شوند…

من فرصتی برای بودن دارم،

پس تلاش می كنم به بهترین شكل از آن استفاده كنم.

***

آدمهای بیخود و بی مصرفی شده ایم.

دیگر حتی متأثر هم نمی شویم ،

دلمان به حال ِ خودمان هم نمی سوزد.

و این عجیب و غم انگیز است.

اریش ماریا رمارک

جملات زیبا

آدمها فکر می کنند اگر یک بار دیگر متولد شوند

جور دیگری زندگی می کنند

شاد وخوشبخت و کم اشتباه خواهند بود

فکر می کنند می توانند همه چیز را از نو بسازند

محکم و بی نقص!

اما حقیقت ندارد..

اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن را داشتیم

اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم

اگر آدم ساختن بودیم…

از همین جای زندگیمان به بعد را مى ساختيم

منتظر دوباره زندگی کردن نباشید و از هم اکنون شروع کنید

جملات زیبا

 جملات قصار

هرگز به دیگران اجازه نده

قلم خودخواهی دست گیرند

 دفتر سرنوشت را ورق بزنند.

خاطرات خوبت را پاک کنند

اینده ات را نابود کنند ..

ارزوهایت رانادیده بگیرند ودر پایان بنویسند..

قسمت نبود!!!

***

چیزی که بیشتر از همه عشق را تباه می کند،

این است که یکدفعه متوجه می شوی

رفتار مقبول سابق ات دیگر مضحک شده است…

کورت وانگات

***

انديشه ي حقير، انسان را حقير نگه مي دارد!

پس بزرگ بينديش تا بزرگ شوي!

روياها، بازتاب ذهنيات ما هستند

پس از تمبر ياد بگير، تا رسيدن

به مقصد به نامه مي چسبد!

به خاطر بسپار : پشت كار تنها مرز بين

شكست و كاميابي است ! پس دست

شكسته ات را در داخل آستين پنهان

و صداي خنده ات را به گوش همه برسان…!

از خاطر مبر: در بين جماعتي كه

ايستاده اند ننشين ! در بين جماعتي

كه نشسته اند، نايست!

در بين جماعتي كه مي خندند ، گريه نكن

! و در بين جماعتي كه مي گريند، نخند!!

از خود پرسيده اي : راز شكست Failed چيست ؟

بله، راضي كردن همگان…!

جملات زیبا

جملات زیبا و تامل برانگیز

در کشاکش تمام سختی‌ها و کم آوردن‌هایی که زندگی برایمان رقم می‌زند ، هیچگاه اسیر عظمت درد و غمی مباش . که خدای تو،

از تمام آنچه که دلت را آزرده

بزرگتر است

در زندگی دفعتاً متوجه می‌شویم که خداوند کارهایی در زندگی‌مان کرده که خود به تنهایی حتی در رویا هم قادر به انجامش نبوده‌ایم.

***

تعجب خواهی کرد که چرا بعضی اندوهگین هستند؟

آن ها اندوهگین هستند ،

چرا که انتخاب می کنند اندوهگین باشند ،

و این درست است …

ریچارد باخ

جملات زیبا

جملات حکیمانه و بسیار زیبا

با عجله راه میرفتم ..

که  محکم به چیزی خوردم ..

“آدم” بود!

منتظر بودم پرخاش کند

لبخندی زد و رفت …

به گمانم  “انسان” بود!

***

هر فردی بهترین هم که باشد ،

اگر زمانی که باید باشد نباشد …

همان بهتر که نباشد !

لوئیس بونوئل

جملات زیبا

جملات زیبا از بزرگان

برای مدت طولانى؛

از كسی متنفر نباشيد،

چون تنفر تبديل به

نقطه ضعفتان می شود

ياد بگيريد

فرد مورد نظر را

از دايره توجه تان خارج کنید…

***

جملات آموزنده

زمانی که نقص هات رو پذیرفتی

دیگه کسی نمی تونه

ازشون علیه تو استفاده کنه…!

***

جملات تاثیر گذار

چه سنگدل است سیری که

گرسنه‌ای را نصیحت می‌کند

تا درد گرسنگی را تحمل کند…

جملات زیبا

جملات ماندگار

زمان وصیت نامه نوشتن ؛ خواهی دید

تنها ڪسی ڪه از اموالت سهمی ندارد

خودت هستی…!

پس تا میتوانی …

از زندگی لذت ببر…!

***

جملات زیبا و تامل برانگیز

گران قیمت ترین چیز در دنیا

“عمر” است.

از کسانیکه روزهای “ارزشمند”

و زیبای “عمرت”را از بین میبرند.

 دوری کن.

وقت ارزش داره نباید بیهوده گذروند

***

همه چیز می تواند مرا خوشحال کند

اما هیچ چیز نمی تواند غم مرا ببرد!

و حتی یک کلمه هم نگفت

هاینریش بل

برچسب‌ها: موفقیت ,

موضوعات مرتبط: متن زیبا , ,

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


شعر و اشعار فریدون مشیری؛ زیباترین شعرهای فریدون مشیری
پنج شنبه 11 دی 1399 ساعت 4:48 | بازدید : 1791 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

در این بخش گلچین اشعار فریدون مشیری را آماده کرده ایم و امیدواریم که این مجموعه شعر مورد پسند شما قرار بگرد. فریدون مشیری یکی از شاعران فرهیخته و به نام ایرانی است که در سال 1305 متولد شد و در سن 74 سالگی دار فانی را وداع گفت. فریدون مشیری شاعر و روزنامه نگار موفقی بود که هنوز که سالها از مرگ ایشان می گذرد اشعارش دست به دست و ذهن به ذهن در میان عموم گردیده و ماندگار شده است. این مطلب از سایت روزانه گلچینی از زیباترین اشعار فریدون مشیری را برایتان گردآوری نموده است.

اشعار فریدون مشیری

“من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت”

***

عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم

اکنون که پیدا کرده ام ، بنشین تماشایت کنم

 الماس اشک شوق را تاجی به گیسویت نهم

گل های باغ شعر را زیب سراپایت کنم

 بنشین که با من هر نظر،با چشم دل ،با چشم سر

هر لحظه خود را مست تر ، از روی زیبایت کنم

 بنشینم و بنشانمت آنسان که خواهم خوانمت

وین جان بر لب مانده را مهمان لبهایت کنم

***

اشعار زیبا و کوتاه فریدون مشیری

آخر اي دوست نخواهي پرسيد
که دل از دوري رويت چه کشيد
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده هاي تو به دادش نرسيد
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روي تو سپيد
جان به لب آمده در ظلمت غم
کي به دادم رسي اي صبح اميد
آخر اين عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهي ديد
دل پر درد فريدون مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشيد

***

درد بی درمان شنیدی؟

حال من یعنی همین!

بی تو بودن، درد دارد!

می زند من را زمین

می زند بی تو مرا،

این خاطراتت روز و شب

درد پیگیر من است،

صعب العلاج یعنی همین!

***

صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت

بگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارم

ولی افسوس و صد افسوس

زابر تیره برقی جست

که قاصد را میان ره بسوزانید

کنون وامانده از هر جا

دگر با خود کنم نجوا

یکی را دوست میدارم

ولی افسوس او هرگز نمیداند

***

شنیدم مصرعی شیوا ، که شیرین بود مضمونش!

منم مجنون آن لیلا ، که صد لیلاست مجنونش!

غم عشق تو را نازم ، چنان در سینه رخت افکند؛

که غم های دگر را کرد از این خانه بیرونش . . .

***

مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرکشی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی

***

گفت دانایی که: گرگی خیره سر،

هست پنهان در نهاد هر بشر!

لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب، مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره ی این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور پریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

وی بسا زور آفرین مرد دلیر

هست در چنگال گرگ خود اسیر

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک

و آنکه از گرگش خورد هردم شکست

گرچه انسان می نماید گرگ هست

و آن که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند

در جوانی جان گرگت را بگیر!

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری، گر که باشی هم چو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر

مردمان گر یکدگر را می درند

گرگ هاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند

گرگ ها فرمانروایی می کنند

وآن ستمکاران که با هم محرم اند

گرگ هاشان آشنایان هم اند

گرگ ها همراه و انسان ها غریب

با که باید گفت این حال عجیب؟…

گلچین بهترین اشعار فریذون مشیری

گنجینه بهترین شعرهای فریدون مشیری

کاش می دیدم چیست

آنچه از عمق تو تا عمق وجودم جاریست

آه وقتی که تو لبخند نگاهت را

می تابانی

بال مژگان بلندت را

می خوابانی

آه وقتی که تو چشمانت

آن جام لبالب از جان دارو را

سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی

موج موسیقی عشق

از دلم می گذرد

روح گلرنگ شراب

در تنم می گردد

دست ویران گر شوق

پر پرم میکند ای غنچه رنگین پر پر….

من، در آن لحظه كه چشم تو به من مي نگرد

برگ خشكيده ايمان را

در پنجه باد،

رقص شيطاني خواهش را، در آتش سبز!

نور پنهاني بخشش را، در چشمه مهر!

اهتزاز ابديت را مي بينم!!

بيش از اين، سوي نگاهت، نتوانم نگريست!

اهتزاز ابديت را يارای تماشايم نيست!

كاش می گفتی چيست

آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست؟!

گلچین بهترین اشعار فریذون مشیری

می‌خواهم و می‌خواستمت، تا نفسم بود

می‌سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

 

عشق تو بسم بود، که این شعله بیدار

روشنگر شب‌های بلند قفسم بود

 

آن بخت گریزنده دمی‌ آمد و بگذشت

غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود

 

دست من و آغوش تو، هیهات، که یک عمر

تنها نفسی‌ با تو نشستن هوسم بود

 

بالله، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست

حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود

 

سیمای مسیحایی‌ اندوه تو، ای عشق

در غربت این مهلکه فریاد رسم بود

 

لب بسته و پر سوخته، از کوی تو رفتم

رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود

***

از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید

“آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود”

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت

قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست
قرن موسی چمبه هاست

روزگار مرگ انسانیت است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

“گفتگو از مرگ انسانیت است”

***

کسي باور نخواهد کرد
اما من به چشم خويش مي بينم
که مردي پيش چشم خلق بي فرياد مي ميرد
نه بيمار است
نه بردار است
نه درقلبش فروتابيده شمشيري
نه تا پر در ميان سينه اش تيري
کسي را نيست بر اين مرگ بي فرياد تدبيري
لبش خندان و دستش گرم
نگاهش شاد
تو پنداري که دارد خاطري از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خويش مي بينم
به آن تندي که آتش مي دواند شعله در نيزار
به آن تلخي که مي سوزد تن ايينه در زنگار
دارد از درون خويش مي پوسد
بسان قلعه اي فرسوده کز طاق و رواقش خشت مي بارد
فرو مي ريزد از هم
در سکوت مرگ بي فرياد
چنين مرگي که دارد ياد ؟
کسي ايا نشان از آن تواند داد ؟
نمي دانم
که اين پيچيده با سرسام اين آوار
چه مي بيند درين جانهاي تنگ و تار
چه ميبيند درين دلهاي ناهموار
چه ميبيند درين شبهاي وحشت بار
نمي دانم
ببينيدش
لبش خندان و دستش گرم
نگاهش شاد
نمي بيند کسي اما ملالش را
چو شمع تندسوز اشک تا گردن زوالش را
فرو پژمردن باغ دلاويز خيالش را
صداي خشک سر بر خاک سودن هاي بالش را
کسي باور نخواهد کرد

***

من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام

سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ،

سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین

باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ،

چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست

بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ،

شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند

من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ،

این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن

من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام

***

پرواز آفتاب و نسیم و پرنده را

می دانم و صفای دلاویز دشت را

اما ، من این میان

پرواز لحظه ها را

افسوس می خورم

پرواز این پرنده بی بازگشت را

***

شعرهای فریدون مشیری

گفته بودی که چرا محو تماشای منی

آن‌چنان محو که یک دم مژه برهم نزنی

مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود

ناز چشم تو به قدر مژه برهم‌زدنی

***

میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود

عشقِ تو بَسَم بود که این شعله بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود

آن بختِ گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

دستِ من و آغوشِ تو هیهات که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

بالله که جز یادِ تو گر هیچکسم هست
حاشا که بجز عشقِ تو گر هیچکسم بود

سیمای مسیحائی اندوهِ تو ای عشق
در غربتِ این مهلکه فریاد رَسَم بود

لب بسته و پَر سوخته از کوی تو رفتم
رفتم بخدا گر هوسم بود بَسَم بود

***

يکي را دوست دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
نگاهش ميکنم شايد
بخواند از نگاه من
که او را دوست مي دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
به برگ گل نوشتم من
تو را دوست مي دارم
ولي افسوس او گل را
به زلف کودکي آويخت تا او را بخنداند
به مهتاب گفتم اي مهتاب
سر راهت به کوي او
سلام من رسان و گو
تو را من دوست مي دارم
ولي افسوس چون مهتاب به روي بسترش لغزيد
يکي ابر سيه آمد که روي ماه تابان را بپوشانيد
صبا را ديدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست مي دارم
ولي افسوس و صد افسوس
زابر تيره برقي جست
که قاصد را ميان ره بسوزانيد
کنون وامانده از هر جا
دگر با خود کنم نجوا
يکي را دوست مي دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند

***

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه كه بودم

در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشۀ ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:

ـ از این عشق حذر كن!

لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،

آب، آیینۀ عشق گذران است،

تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،

باش فردا، كه دلت با دگران است!

تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!

با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ – ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!

روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،

چون كبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .

باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!

اشكی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .

اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه كشیدم.

نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .

بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!

گلچین بهترین اشعار فریذون مشیری

اشعار عاشقانه فریدون مشیری

گاهی میانِ خلوتِ جمع،

یا در انزوای خویش،

موسیقیِ نگاهِ تو را گوش می‌کنم!

وز شوقِ این محال،

که دستم به دستِ توست،

من جای راه رفتن پرواز می‌کنم …!

***

تاج از فرق فلک برداشتن

                              جاودان آن تاج بر سر داشتن

در بهشت آرزو، ره یافتن

                              هر نفس شهدی به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز

                              شب بتی چون ماه در بر داشتن

صبح از بام جهان چون آفتاب

                              روی گیتی را منور داشتن

شامگه چون ماهِ رویا آفرین

                              ناز بر افلاک اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلک

                              بال در بال کبوتر داشتن

حشمت و جاه سلیمان یافتن

                             شوکت و فر سکندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زیستن

                            ملک هستی را مسخر داشتن

بر تو ارزانی که ما را خوش تر است

                            لذت یک لحظه مادر داشتن !

***

دیدمت ، آهسته پرسیدمت
خواندمت ، بر ره گل افشاندمت

آمدی بر بام جان پر زدی
همچو نور بر دیده بنشاندمت

بردمت تا کهکشانهای عشق
پر کشان تا بی نشانهای عشق

گفتمت افتاده در پای عشق
زندگی رویای زیبای عشق

می روی چون بوی گل از برم
رفتنت کی می شود باورم

بوده ای چون تاج گل بر سرم
تا ابد یاد تو را می برم

بردمت تا کهکشانهای عشق
پر کشان تا بی نشانهای عشق

گفتمت افتاده در پای عشق
زندگی رویای زیبای عشق

***

روزهایی که بی تو می گذرد

گرچه با یاد توست ثانیه هاش

آرزو باز میکشد فریاد

در کنار تو می گذشت ایکاش

***

من سکوت خویش را گم کرده‌ام

لاجرم در این هیاهو گم شدم

من که خود افسانه می‌پرداختم

عاقبت افسانه مردم شدم

ای سکوت ای مادر فریادها

ساز جانم ازتو پر آوازه بود

تا در آغوش تو راهی داشتم

چون شراب کهنه شعرم تازه بود

در پناهت برگ وبار من شکفت

تو مرا بردی به شهر یادها

من ندیدم خوش تر از جادوی تو

ای سکوت ای مادر فریادها

گم شدم در این هیاهو گم شدم

توکجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم

زندگی پر بود از فریاد من

***

من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟
قلب من و چشم تو می گوید به من : آری

***

من نمیگویم درین عالم

گرم پو، تابنده، هستی بخش

چون خورشید باش

تا توانی

پاک، روشن

مثل باران

مثل مروارید باش

مطالب مرتبط

اشعار فریدون مشیری + شعر عاشقانه، در مورد دوست و شعر نو…

جملات عاشقانه زیبا ❤️ برای عشق و مخاطب خاص + متن های عاشقانه…

***

آنکس که درد عشق بداند

اشکی بر این سخن بفشاند:

 

این سان که ذره‌های دل بی‌قرار من

سر در کمند عشق تو‌

جان در هوای توست

شاید محال نیست که بعد از هزار سال،

روزی غبار ما را آشفته پوی باد؛

در دوردست دشتی از دیده‌ها نهان

بر برگ ارغوانی

پیچیده با خزان

یا پای جویباری

چون اشک ما روان

پهلوی یکدیگر بنشاند!

ما را به یکدیگر برساند!

***

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی دردمند را

شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده سر در کمند را

بگذار سر به سینه من تا بگویمت

اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمری است در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

اینازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرام و روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های ترا دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب

بیمار خنده های توام بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب

***

اي همه مردم ، در اين جهان به چه کاريد ؟
عمر گران‌مايه را چگونه گذاريد ؟
هرچه به عالم بود اگر به‌کف آريد
هيچ نداريد اگر که عشق نداريد
واي شما دل به عشق اگر نسپاريد
گر به ثريا رسيد هيچ نيرزيد
عشق بورزيد
دوست بداريد

***

معنای زنده بودن من، با تو بودن است.
نزدیک، دور
سیر، گرسنه
رها، اسیر
دلتنگ، شاد
آن لحظه ای که بی‌ تو سر آید مرا مباد!

مفهوم مرگ من
در راه سرفرازی تو، در کنار تو
مفهوم زندگی‌ است.

معنای عشق نیز
در سرنوشت من
با تو، همیشه با تو، برای تو، زیستن.

گلچین بهترین اشعار فریذون مشیری

این دلاویزترین حرف جهان را همه وقت

نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو

«دوستم داری؟» را از من بسیار بپرس

«دوستت دارم» را با من بسیار بگو

***

سیه چشمی، به کار عشق استاد،

به من درس محبت یاد می داد!

مرا از یاد برد آخر، ولی من

بجز او، عالمی را بردم از یاد!

***

شعرهای فریدون مشیری عاشقانه

همرنگ گونه هاي تو مهتابم آرزوست
چون باده ي لب تو مي نابم آرزوست
اي پرده پرده ي چشم توام باغ هاي سبز
در زير سايه ي مژه ات خوابم آرزوست
دور از نگاه گرم تو ، بي تاب گشته ام
بر من نگاه کن ، که شب و تابم آرزوست
تا گردن سپيد تو گرداب رازهاست
سر گشتگي به سينه ي گردابم آرزوست
تا وارهم ز وحشت شب هاي انتظار
چون خنده ي تو مهر جهانتابم آرزوست

***

بوی باران بوی سبزه بوی خاک

شاخه‌های شسته باران خورده پاک

 

آسمان آبی و ابر سپید

برگ‌های سبز بید

 

عطر نرگس رقص باد

نغمه شوق پرستوهای شاد

 

خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار

 

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه‌ها و دشت‌ها

خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها

خوش به حال غنچه‌های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز

خوش به حال جام لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب

 

ای دل من گرچه در این روزگار

جامه رنگین نمی‌پوشی به کام

باده رنگین نمی‌نوشی ز جام

نقل و سبزه در میان سفره نیست

جامت از آن می که می‌باید تهی است

 

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

 

گر نکویی شیشه غم را به سنگ

هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

***

راست مي گفتند
هميشه زودتر از آن که بينديشي اتفاق مي افتد
من به همه چيز اين دنيا دير رسيدم
زماني که از دست مي رفت
و پاهاي خسته ام توان دويدن نداشت
چشم مي گشودم همه رفته بودند
مثل ” بامدادي ” که گذشت
و دير فهميدم که ديگر شب است
” بامداد ” رفت
رفت تا تنهايي ماه را حس کني
شکيبايي درخت را
و استواري کوه را
من به همه چيز اين دنيا دير رسيدم
به حس لهجه ” بامداد ”
و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زيبا مي گفت
” من درد مشترکم ”
مرا فرياد کن

***

من نمي دانم
_ و همين درد مرا سخت مي آزارد_
كه چرا انسان اين دانا
اين پيغمبر
:در تكاپوهايش
_چيزي از معجزه آن سو تر_
ره نبرده ست به اعجاز محبت
چه دليلي دارد؟
*
چه دليلي دارد
كه هنوز
مهرباني را نشناخته است؟
و نمي داند در يك لبخند
!چه شگفتي هايي پنهان است
*
من بر آنم كه درين دنيا
_خوب بودن _به خدا
سهل ترين كارست
و نمي دانم
كه چرا انسان
تا اين حد
با خوبي
.بيگانه است
!و همين درد مرا سخت مي آزارد”

***

مي گذرم از ميان رهگذران مات
مي نگرم در نگاه رهگذران کور
اين همه اندوه در وجودم و من لال
اين همه غوغاست در کنارم و من دور

ديگر در قلب من نه عشق نه احساس
ديگر در جان من نه شور نه فرياد
دشتم اما در او نه ناله مجنون
کوهم اما در او نه تيشه فرهاد

هيچ نه انگيزه اي که هيچ پوچم
هيچ نه انديشه اي که سنگ چوبم
همسفر قصه هاي تلخ غريبم
رهگذر کوچه هاي تنگ غروبم

آن همه خورشيدها که در من مي سوخت
چشمه اندوه شد ز چشم ترم ريخت
کاخ اميدي که برده بودم تا ماه
آه که آوار غم شد و به سرم ريخت

زورق سرگشته ام که در  دل امواج
هيچ نبيند نه ناخدا نه خدا را
موج ملالم که در سکوت و سياهي
مي کشم اين جان از اميد جدا را

مي گذرم از ميان رهگذران مات
مي شمرم ميله هاي پنجره ها را
مي نگرم در نگاه رهگذران کور
مي شنوم قيل و قال زنجره ها را

***

شعر تو نیستی از فریدون مشیری

تو نیستی که ببینی

چگونه عطر تو در عمق لحظه هاست

چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست

چگونه جای تو در زندگی سبز است

هنوز پنجره باز است

تو از بلندی ایوان به باغ می نگری

درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها

به آن تبسم شیرین

                       به آن تبسم مهر

به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند

تمام گنجشکان

که در نبودن تو

                  مرا به باد ملامت گرفته اند

ترا به نام صدا می کنند

هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج

کنار باغچه

                 زیر درخت ها

                                       لب حوض

درون آینه پاک آب می نگرند

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است

                                    طنین شعر تو در ترانه من

تو نیستی که ببینی چگونه می گردد

                                    نسیم روح تو در باغ بی جوانه من

چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید

به روی لوح سپهر

ترا چنانکه دلم خواسته است ساخته ام

چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر

هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر

به چشم همزدنی

                  میان آن همه صورت ترا شناخته ام

به خواب می ماند

                         تنها به خواب می ماند

چراغ آینه دیوار بی تو غمگینند

تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار

                            به مهربانی یک دوست از تو می گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار

                                    جواب می شنوم

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو

به روی هرچه در این خانه است

                                غبار سربی اندوه بال گسترده است

تو نیستی که ببینی دل رمیده من

بجز یاد تو همه چیز را رها کرده است

غروب های غریب

در این رواق نیاز

پرنده ساکت و غمگین

                               ستاره بیمارست

دو چشم خسته من

                  در این امید عبث

دو شمع سوخته جان همیشه بیدارست ….

تو نیستی که ببینی

***

درون سينه آهي سرد دارم
رخي پژمرده رنگي زرد دارم
ندانم عاشقم ، مستم ، چه هستم ؟
همي دانم دلي پر درد دارم

گلچین بهترین اشعار فریذون مشیری

همه می‌پرسند:

چیست در زمزمه مبهم آب؟

چیست در همهمه دلکش برگ؟

چیست در بازی آن ابر سپید

روی این آبی آرام بلند

که تو را می‌برد این گونه به ژرفای خیال

 

چیست که در خلوت خاموش کبوترها؟

چیست در کوشش بی حاصل موج؟

چیست در خنده جام؟

که تو چندین ساعت

مات ومبهوت به آن می‌نگری؟

 

نه به ابر، نه به آب، نه به برگ

نه به این آبی آرام بلند

نه به این خلوت خاموش کبوترها

من به این جمله نمی‌اندیشم!

 

به تو می‌اندیشم!

ای سراپا همه خوبی

تک وتنها به تو می‌اندیشم

 

همه وقت

همه جا

من به هر حال که باشم به تو می‌اندیشم

تو بدان این را

تنها تو بدان

تو بیا

تو بمان با من، تنها تو بمان!

جای مهتاب به تاریکی شب‌ها تو بتاب

من فدای تو به جای همه گل‌ها تو بخند

 

تو بمان با من، تنها تو بمان!

 

در دل ساغر هستی تو بجوش

من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است

آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!

***

من دلم می خواهد

خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش

دوستهایم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو

هرکسی می خواهد

وارد خانه پر عشق و صفایم گردد

یک سبد بوی گل سرخ

به من هدیه کند

شرط وارد گشتن

شست و شوی دلهاست

شرط آن داشتن

یک دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می کوبم

روی آن با قلم سبز بهار

می نویسم ای یار

خانه ی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر

“خانه دوست کجاست؟ “

***

بر خاک چه نرم می‌خرامی ای مرد!

آن‌گونه که بر کفش تو ننشیند گرد

فردا که جهان کنیم بدرود به درد

آه آن همه خاک را چه می‌خواهد کرد؟!

***

سيه چشمي به کار عشق استاد
مرا درس محبت ياد مي داد

مرا از ياد برد آخر ولي من
بجز او عالمي را بردم از ياد

***

تو تنها دری هستی، ای همزبان قدیمی

                           که در زندگی بر رخم باز بوده ست.

تو بودی و لبخند مهر تو، گر روشنایی

                             به رویم نگاهی گشوده ست.

مرا با درخت و پرنده، نسیم و ستاره،

                                     تو پیوند دادی.

تو شوق رهایی، به این جان افتاده در بند، دادی.

تو آغوش همواره بازی

                بر این دست همواره بسته

تو نیروی پرواز و آواز من، بر فرازی

                                     ز من نا گسسته.

تو دروازه ی مهر و ماهی!

تو مانند چشمی، که دارد به راهی نگاهی.

تو همچون دهانی، که گاهی

                   رساند به من مژده ی دلبخواهی.

تو افسانه گو، با دل تنگ من، از جهانی

من از باده ی صبح و شام تو مستم

من اینک، کنار تو، در انتظارم

چراغ امیدی فرا راه دارم.

گر آن مژده ای همزبان قدیمی

                              به من در رسانی

به جان تو، جان می دهم، مژدگانی

***

من روز خويش را با آفتاب روي تو
کز مشرق خيال دميده است
آغاز مي کنم
من با تو مي نويسم و مي خوانم
من با تو راه مي روم و حرف مي زنم
وز شوق اين محال
که دستم به دست توست
من جاي راه رفتن
پرواز مي کنم

***

جام دريا از شراب بوسه خورشيد لبريز است
جنگل شب تا سحر تن شسته در باران
خيال انگيز !
ما ، به قدر جام چشمان خود ، از افسون اين خمخانه سر مستيم
در من اين احساس :
مهر مي ورزيم
پس هستيم !

***

گزیده بهترین اشعار فریدون مشیری

ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق،

که نامی خوش تر از اینت ندانم.

وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،

به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم.

تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی

تو شیرینی ، که شور هستی از تست.

شراب جام خورشیدی، که جان را

نشاط از تو ، غم از تو، مستی از تست

به آسانی، مرا از من ربودی

درون کوره ی غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانیم سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتند: دل از عشق برگیر !

که نیرنگ است و افسون است و جادوست !

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که این زهر است ، اما ! …نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود ،

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه درد؛

غمی شیرین دلم را می نوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد؛

مرا مهرِ تو در دل جاودانی است.

وگر عمرم به ناکامی سرآید؛

ترا دارم که مرگم زندگانی است.

***

همه ذرات جان پیوسته با دوست
همه اندیشه ام اندیشه اوست
نمی بینم به غیر از دوست اینجا
خدابا این منم یا اوست اینجا ؟

***

معناي زنده بودن من ، با تو بودن است
نزديک ، دور
سير ، گرسنه
رها ، اسير
دلتنگ ، شاد
آن لحظه اي که بي‌ تو سر آيد مرا مباد

مفهوم مرگ من
در راه سرفرازي تو ، در کنار تو
مفهوم زندگي‌ است

معناي عشق نيز
در سرنوشت من
با تو ، هميشه با تو
براي تو ، زيستن

***

وقتي كه شانه هايم
در زير بار حادثه مي‌خواست بشكند
يك لحظه از خاطر پريشان من گذشت
بر شانه‌هاي تو
مي‌شد اگر سري بگـذارم
و اين بغض درد را
از تنگـناي سينه برآرم به هاي هاي
آن جان پناه مهر
شايد كه مي‌توانست
از بار اين مصيبت سنگـين آسوده‌ام كند

برچسب‌ها: عشق , عاشقانه , شعر ,

موضوعات مرتبط: متن زیبا , ,

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


اس ام اس عصر جمعه + متن و جمله های کوتاه در مورد روز جمعه
پنج شنبه 11 دی 1399 ساعت 4:47 | بازدید : 1915 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

گلچین متن و جملات غمگین و دلگیر روز جمعه را در این بخش روزانه می خوانید.

روز جمعه برای بعضی ها ناراحت کننده است و غروب آن بسیار سخت است و به همین جهت در این بخش اس ام اس های زیبا با موضع جمعه را گردآوری کرده ایمو این اس ام اس و جملات با موضوعات غمگین، دلتنگی و عاشقانه هستند و امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرند.

اس ام اس و جملات عصر جمعه دلگیر و غمگین

یه “عشق” وقتی میاد
همه ی چیزو با خودش میاره ؛
وقتی میره همه ی چیزو با خودش میبَره ؛
یه چیزی رو جا میذاره ؛
مثل شعر ؛
مثل من ؛
مثل مرگ ..
من خودمو گم نکردم آصف !
من خودمو جا گذاشتم ..

سربازهای جمعه

***

شعر جمعه عاشقانه

جمعه را باید از تمام هفته جدا کرد ودر صندوقچه گذاشت
جمعه باید انتخابی باشد
مثلاً هر وقت که بودی و حالمان خوب بود جمعه را بر پا کنیم
و هر وقت نبودی
در صندوقچه اش را صد قفله کنیم.

اس ام اس عصر جمعه

***

دلتنگی های غروب جمعه برای عشقم

سی سالگی به بعد
که عاشق شوی
دیگر اسمش را نمینویسی
کف دستت
ودورش قلب بکشی
یا عکسش را بگذاری لای کتاب درسی ات
وهی نگاهش کنی
سی سالگی به بعد که عاشق شوی
یک عصر جمعه ي زمستانی
یک لیوان چای می ریزی
می نشیني پشت پنجره
و تمام شهر را
در بارانی که نمی بارد
با خیالش قدم می زني !

***

متن غروب جمعه دلگیر

خوشبختی به چقدر داشتن نیست

” به چقدر لذت بردن از زندگیست “

آرزو میکنم در این عصر جمعه بهترین لحظه ها رو در کنار خانواده وعزیزانتون داشته باشید

اس ام اس عصر جمعه

***

نوشته های احساسی در مورد عصر جمعه

نمی شود از فصل ها
پاییز را کنار گذاشت ..
از هفته ؛ جمعه را حذف کرد
و از روز ؛ غروب را ندید .
نمی‌توانم از جهان کشورت را نخواهم
از کشورت ؛ جاده هایي که به شهر تو می‌آیند
و از شهر تو ؛ خیابان های‌ منتهی
به خانه ات .
انچه که مرا به یاد تو
می اندازد گناهی ندارد ..
چند خط به عقب بر می‌گردم
و از نو‌ مینویسم .
این بار خودم را حذف میکنم .

اس ام اس عصر جمعه

***

تنهایی های غروب جمعه

جمعه اگر تو را نداشته باشد ؛که عطر بهار نارنج بدهی ؛ دامن گلدار زرد و نارنجی بپوشی و بنشینی پشت پنجره، دستت را سایبان چشمهایت کنی، خیره به درختهای ان طرفِ بلوار بگویی: “پاییز دیگه داره کم کم میرسه آقا”
خودت بگو
اصلا جمعه است؟

جمعه اي که تو را نداشته باشد، هفته به هفته اش غروبِ پاییز است …

***

متن دلتنگی عاشقانه عصر جمعه

من از خیلی چیز ها می ترسیدم :

از مادیان سپید پدر بزرگ،
از مدیر مدرسه،
از قیافه عبوس شنبه،
چقدر از شنبه ها بیزار بودم .
خوشبختی من از صبح پنجشنبه آغاز می شد،
عصر پنجشنبه تکه اي از بهشت بود،
شب که می شد در دور ترین خواب هایم
طعم صبح جمعه را می چشیدم.

سهراب سپهری

اس ام اس عصر جمعه

***

اس ام اس تنهایی غروب جمعه

جمعه
فرزندِ ناخواسته ي پنج شنبه که طراوت
صبحگاهی اش را از مادرش به ارث برده
و دلتنگی عصرش را…
غروب که می‌شود تمام سرخوردگی هایش را تقدیم می‌کند به مردمی که از صبح روز تعطیل نگران عصر دلگیرشان بودند…
جمعه دلگیر نبود از اول صبح
دلگیر شد …
وفکرش رابکن
در این غروب دلگیر، نبودنت
با سرخوشی روز تعطیلم چه میکند ؟!

***

اس ام اس تنهایی عصر جمعه

ان روز
همان روز که آفتاب بالا آمده بود
دفتر مشق ما
هنوز خواب عصر جمعه را می‌ دید
ما از اولِ کتاب و کبوتر
تا ترانه‌ ي دلنشین پریا
ری‌ را و دریا را دوست می‌ داشتیم.
دیگر سراغت را
از نارنجِ رها شده در پیاله‌ ي آب نخواهم گرفت
دیگر سراغت را از ماه…
ماهِ درشت و گلگون نخواهم گرفت
دیگر سراغت را
از گلدانِ شکسته بر ایوانِ آذرماه نخواهم گرفت…

***

نوشته های غمگین عصر جمعه

عصر خلوت خالی جمعه را باید با تو گذراند، دست در دستت، کوچه‌ باغ‌های‌ خاکی قصرالدشت را بالا برویم و از بوی خاک نمدار دیشب آب خورده‌ي باغ‌های‌ اناری کمی حالمان بهتر شود و با ذوق شاخه‌ي سیب بیرون آمده از سر دیوار را نگاه کنی و بگویی که نگاه کن، جوانه‌هایشان دارد باز میشود، بهار نزدیک است، و من با بزرگ ترین لبخند عالم، نگاهت کرده باشم و بگویمت که با تو بهار همیشه همین نزدیکی‌هاست و بی‌قید و بی‌خیال، دیوانگیم را خندیده باشی

***

عکس عاشقانه جدایی

من باشم و تو، جمعه، عصر، لش کرده در آغوشم و خیره مانده بر بیرون از پنجره و غصه خورنده بر رفتن تابستان، یعنی از این یکی هم جون به در می بریم؟
معلوم که نیست، سخته، شاید ببریم، شایدم نه، باد موذی سرد از پنجره باز رد میشه و پرده رو محکم تکون میده، بیشتر گوله میشی توی خودت و توی من، زیر لب میگی شایدم نه

***

فراموش شدن در غروب جمعه

جمعه روزیه که تا ظهرش خوبه از عصر کم کم متوجه میشی داره تموم میشه، غروبش از غُصه دِق می کنی شبشم با یاد بیدار شدن کله سحر شنبه کوفتت میشه

***

دلتنگی های غروب جمعه برای عشقم

من از خیلی چیز ها می ترسیدم :
از مادیان سپید پدر بزرگ
از مدیر مدرسه
از قیافه عبوس شنبه
چقدر از شنبه ها بیزار بودم
خوشبختی من از صبح پنجشنبه آغاز می شد
عصر پنجشنبه تکه اي از بهشت بود
شب که می شد در دور ترین خواب هایم
طعم صبح جمعه را می چشیدم

***

دلگیر ترین عصر جمعه

دوستت دارم
مثلِ عصرِ جمعه، سینما،ساندویچ
مثلِ دور زدنِ معلمی
که حواس اش
به تقلبِ تو
در امتحانِ آخرِ سال نیست

اس ام اس عصر جمعه

غروب جمعه دلم گرفته

پروردگارا
دراين
عصر جمعه زیبای پاییزی
براي دوستانم
يك دل شاد
جيبي پر پول
سلامتي و اميد
و پراز اتفاق های خوب
قرار بده
الهي آمين
عصرتون بخير و شادی

مطالب مرتبط

عکس پروفایل جمعه + نوشته های زیبای دلتنگی و غمگین روز جمعه

متن و جملات روز جمعه + جمله های کوتاه شاد، غمگین و عاشقانه…

***

عکس جمعه دلتنگی

حس و حال عصر جمعه طوریه که انگار یه جای دور افتاده دفنت کردن و آدما دارن تک‌تک میرن و دیگه هیچ وقت قرار نیست بیان سر خاکت

***

عصر زیبای جمعه

عصرتون خوشبو به
بوی مهربانی
دلتون غرق عشق و محبت
لبتون خنـدون
زندگیتون مملو از آرامش
دقیقه هاتون بی نظیر
و لحظاتتون شیرین و ناب

عصر جمعه تون بخیـر

***

متن در مورد غروب

به خاطر خودت میگویم دوستم داشته باش…
که در سالن انتظار ؛ بلیط سینما را صدبار نخوانی که سرت را گرم کرده باشی…
که در اتوبوس آسان بخوابی و نترسی ایستگاه را جا بمانی…
که اس ام اس ساده “رسیدم، بخواب” دلت را خوش کند…
که در مهمانی کسی ناگهان پشت گردنت را ببوسد…
که بتوانی آسان شعر سیدعلی صالحی را کنار دفترت بنویسی…
که ترست بریزد و تو هم شعر بنویسی…
که ترست بریزد ودر کوچه برقصی…
که عصر جمعه دستت برود به من زنگ بزنی…
به خاطر خودت میگویم…
دوستم داشته باش…
که ادبیات بی استفاده نماند…

***

دلتنگی های غروب جمعه

به خودت بیا
‎این باران ها برای هوای تو نیست
‎تو بوی عاشقی می دهي
‎نه دلتنگی

***

متن زیبا برای غروب جمعه

به خاطر خودت میگویم
که سردت نشود
که دلت نلرزد
که ترس برت ندارد
که دستت خالی نماند
به خاطر خودت می گویم دوستم داشته باش
که در سالن انتظار بلیط سینما را صدبار نخوانی که سرت را گرم کرده باشی
که در اتوبوس آسان بخوابی و نترسی ایستگاه را جا بمانی
که اس ام اس ساده رسیدم ؛ بخواب ؛ دلت را خوش کند
که در مهمانی کسی ناگهان پشت گردنت را ببوسد
که بتوانی آسان شعر سید علی صالحی را کنار دفترت بنویسی
که ترست بریزد و تو هم شعر بنویسی
که ترست بریزد ودر کوچه برقصی
که عصر جمعه دستت برود به من زنگ بزنی
به خاطر خودت می گویم
دوستم داشته باش
که ادبیات بی استفاده نماند
و شعرهای عاشقانه به کاری بیاید
به خاطر خودت میگویم
دوستم داشته باش
بی دوست داشتنت که نمی شود
دوستم داشته باش لطفا
دوستم داشته باش تا از این سطور سطحی گذر کنیم
و به ادبیات برسیم
وگرنه من که سرم شلوغ است و
کاری به این کارها ندارم !

***

عصر جمعه عاشقانه

اس ام اس عصر جمعه عاشقانه

دلتنگ که باشی برای کسی
چه فرقی می‌کند
جمعه باشد یا روز دیگری …
غروب باشد
یا وقت دیگری
دلتنگی دیگر …!

***

جمعه های دلگیر و غمگین

گفت : جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره
ولی از اون بدتر اینه که
عصرِ جمعه خونه باشی و بارون بزنه …
گفتم : آره ؛ اینجوری که آدمو خفه میکنه !
گفت : میدونی خیلیا تو جمعه شاعر شدن ؟
تو حالا چیزی تو جمعه ها نوشتی ؟
گفتم : من جمعه ها رو شیشه ي بخار گرفته ي پنجره ؛ با انگشت مینویسم :
لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد …

***

متن عصر جمعه

شنبه هاى خيالت
چه دورند
من در عصرِ دلتنگىِ جمعه
گرفتار شدم…‌‎

***

متن غروب جمعه دلگیر

آرامش یعنی،
عصر جمعه از کابوس بِپَرم
ببینم …
نشسته اي و موهایت را میبافی …

***

شعر نو دلم گرفته از غروب جمعه

عصر جمعه را باید دل رابه دریا زد
تا درگیر غم غروب نگردد
باید مثل یک کودک بی پروا و بازیگوش شادی ها را سرکشید و بیخیال گرفتاری های‌ فردا شد
تا شنبه
شروع واقعی یک هفته ي جدید باشد

***

متن جمعه

جمعه مرد بی معشوقه ایست .
باپیرهنی چروک ؛

که تنهایی اش را ؛
لای شعرهایش
پک می‌زند.

فقط عصرها ؛
کمی خاکستری تر…

***

عکس های زیبا و عاشقانه

جُمعه يَعنی ؛
با خیالت ؛
عصر را ؛
پَرپَر شُدم ..

***

عصر جمعه دلگیر

آخرش چه می کنی؟
آغوشی برای عصر جمعه ات
و یک فنجان چای
برای دور زدن خاطره ها!

درنگ جایز نیست!
هرکجا بروی آسمانش همین رنگ است
هرچند کدام آغوش و کدام فنجان چای
به اندازه بوسه های‌ من،
حال لبهای تو را میفهمند!

***

نوشته کوتاه و عاشقانه عصر جمعه

جمعه
تنها هدفش اين است
كه يادت بياورد
ديگر “اويى” وجود ندارد…

و اين
براى غم انگيز كردنَت
كافيست!!

***

عکس زیبای گل

_گفت : جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره
ولی از اون بدتر
اینه که عصرِ جمعه خونه باشی و بارون بزنه.
_گفتم : آره؛ اینجوری که آدمو خفه میکنه!
_گفت : میدونی؟ خیلیا توو جمعه شاعر شدن!
تو حالا چیزی توو جمعه ها نوشتی؟
_گفتم : من جمعه ها
رو شیشه ي بخار گرفته ي پنجره، با انگشت مینویسم :
“لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد”

***

بـاید
کاری کرد !

تمامِ روزهای هفته
گریبان گیرِ دلهره
برای
عصر جمعه شده اند
که
هر هفته با نیـامدنت
رقم میـخورد !

***

نوشته عاشقانه غروب جمعه

جمعه، باید چشم‌هایت را
در آغوش کشید…
غصه‌ها به اعتبارِ بودنت کم می‌شوند…!ش

برچسب‌ها: جمعه ,

موضوعات مرتبط: متن زیبا , ,

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
لینک دوستان
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جی فان و آدرس jfun.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1152
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 695
:: باردید دیروز : 576
:: بازدید هفته : 7341
:: بازدید ماه : 12071
:: بازدید سال : 13595
:: بازدید کلی : 13595