تفریحی ، سرگرمی ، سلامت ، روانشناسی ، دانلود آهنگ ، دانستی ها
اسم دختر خوشگل و امروزی جدید دختر 2021
جمعه 15 اسفند 1399 ساعت 13:3 | بازدید : 578 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

 

 

 
اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس

اگر به تازگی صاحب فرزند دختر شده اید و به دنبال اسامی دختر ایرانی و جدید هستید این بخش گهر را تا پایان دنبال نمایید چرا که اسامی دختر جدید و اسامی دختر ایرانی باکلاس را بیان می کنیم.

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر جدید و ایرانی

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف الف :

افرا: ستایش کردن

افشید: شکوه خورشید

آپامه : خوشرنگ و آب

آتری : آذر

آتشگون : سرخ فام، سرخ رنگ

آتوسا : نام دختر کورش ، زن داریوش

آدخت : خجسته و نیکو

آذر : آتش، فروغ، روشنایی

آذربانو : بانوی آتش گون

آذرچهر : همانند روشنایی

آذرگون : گل همیشه بهار

آراسته : با نظم و ترتیب

آرام : قرار، سکون

آرام دخت : از نام های برگزیده

آرام دل : از نام های برگزیده

آرامش : آرمیدن

آرمیتا : آرمان، عشق پاک

آرمیتی : فروتنی و پاکی و محبت

آرمیدخت : از نام های برگزیده

آزادچهر : آزاده نژاد

آزاده : نام مادر گشتاسب

آزیتا : از نام های برگزیده

آژند : نام گلی است

آشتی : مهر و دوستی، یکرنگی

آشنا : یار، دوست

آشوب : شور، انقلاب

آشیان : لانه و کاشانه

آفتاب : گرمی، روشنایی

آفرین : درود و سپاس

آلاله : نام گلی است

آمی‌تیس : پادشاه ماد، نام زن کورش

آناهیتا : بانوی پاک و بیگناه، پاکبانو

ادامه اسم های دختر با حرف آ  ( کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ب :

باختر : مغرب؛  به معنی ستاره است.

بادام : نام میوه‌ای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است.

بادامک : بادام کوچک، نوعی درخت بادام

باران : قطره‌های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد می‌شود

بارنک : نام درختی است.

بافرین : بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین

باستیان : بردبار، شکیبا

بالنده : آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است.

بالیده : رشد و نمو کرده

بامک : بامداد، صبح

بامی : درخشان، لقب شهر بلخ

بامین : نام روستایی در نزدیکی هرات

بانو : عنوانی احترام آمیز برای زنان، ملکه، خانم

بانوگشسب : از شخصیتهای شاهنامه،

باور : مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است،

بخت آفرید : آفریده بخت و اقبال

بخشایش :  گذشت و چشم پوشی کردن گناه یا کار نادرست کسی، عفو، رأفت، رحمت و شفقت.

بخشنده :  آنکه چیزی را بی آنکه عوضی بخواهد میبخشد؛ عطا کننده.

بدن گل : آن که بدنی لطیف و زیبا

برزآفرید : آفریده با شکوه، نام مادر فرود

برشید : بر(میوه) + شید (خورشید)، میوه خورشید

برگ : به ضم ب، ابرو

برومند : (اسم دختر و پسر) خوش قامت، نام مادر بابک خرمدین

برهون : هاله، خرمن ماه

برفین : برفی، از جنس برف؛ سفید مانند برف؛ (به مجاز) زیبا چهره.

بلوط : گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است.

بمانی : نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند.

بنفشه : نام گل، (به مجاز) مو، زلف؛

بنیتا : دختر بی همتای من

بوستان : بستان، باغ و گلزار

بوژنه : شکوفه، غنچه اسم دختر

بویه : آرزو

به‌آفرید :  نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی و خواهر اسفندیار

بِه‌آفرین : خوب آفریده؛ خوش سیما، خوش منظر

به‌آیین : دارای آیین بهتر

بهار : فصل اول سال

بهارآفرین : آفریننده بهار

بهارا : بهار

بهاران : هنگام بهار، موسم بهار؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت.

بهارک : به معنای مانند بهار، همچون بهار؛ (به مجاز) زیبا با طراوت

بهاره : مربوط به بهار؛ به عمل آمده در بهار؛ منسوب به بهار.

بهاردخت : دختر بهار

برای مشاهده ادامه اسم های دختر با حرف ب کلیک کنید


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف پ :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

پادمیرا : جاویدان، نگهبان مهر، نگهدارنده عشق

پادنا : اسم یکی از بخش‌های تابعه شهرستان سمیرم،

پادینا : در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می‌شود.

پارامیدا : پارامیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی،

پاردیس : پردیس

پارمیدا : پارامیدا، پارامیس، پرمیس

پارمیس : پرمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی

پارنا : نام قله‌ای در نزدیکی پل دختر

پارند : نیک بختی و فرارونی؛ نگهبان گنج و خواسته

پاشنگ : خوشه‌ی انگور

پاک‌سیما : دارای صورتی پاک و زیبا

پاکچهر : خوش صورت

پاکدل : پاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب

پاکرخ : پاکیزه رو، زیبا رو

پاکروی : پاکیزه روی، زیبا روی

پاکفر : باشکوه پاک

پاکدخت : دختر پاک و عفیف

پاکنوش : پاک نوشنده

پاکناز : دارای ناز خوش

پاکیزه : بدون آلودگی، پاک

پالیز : باغ

پامچال : گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی

پانتی : نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی

پانیا : محافظ نگهدارنده

پانیک : کسی که قدمش نیک است، خوش قدم

پایون : پیرایه، زیور، آرایش

پاییز : هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو

پاییزان : هنگام پاییز

پارمین : تکه یا قطعه‌ای از بلور؛ نام زنِ داریوش.

پانته‌آ : زن زیبایی از اهالی شوش که زیباترین زن آسیا به شمار میرفت؛ از اسامی باستانی.

پانیذ : پانید، قند مکرر، شکر، شکر برگ، شکر قلم، نوعی از حلوا که از شکر و روغن بادام تلخ و خمیر می‌ساختند.

پدیده : آنچه اتفاق می‌ا‌فتد یا وجود دارد و می‌توان آن را تجربه کرد؛ پدیدار؛ شخص، چیز یا حادثه‌ی چشمگیر.

ادامه اسم های دختر با حرف پ ( کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ت :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

تابا : طاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ، تابنده، تابان

تابان : دارای نور و روشنی، درخشان، روشن

تابناک : جذاب، روشن و درخشنده

تاتیانا : تاتینا، پرنده شکاری

تاتین : پرنده‌ای شکاری

تابنده : آنچه می‌تابد و نورافشانی می‌کند، درخشان.

تاج آفرین : آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج

تاج بانو : ملکه، شاهزاده خانم

تاج خاتون : ملکه، شاهزاده خانم

تاج دخت : تاج (کلاه پادشاهی، افسر) + دخت (دختر)

تاج گل : آن که چون تاجی در رأس گلها است، زیبا

تاج ماه : آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا

تاج مهر : آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، بسیار زیبا

تارا : ستاره، کوکب، مردمک چشم.

تارادخت : دختر ستاره، دختر چون ستاره، (به مجاز) دختر زیبا، صاحب حسن و کمال

تارادیس : مانند ستاره

تاژ : لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی

تافته : گداخته، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی

تاک آفرین : مرکب از تاک (درخت انگور) + آفرین (آفریننده)

تاکدخت : مرکب از تاک (درخت انگور) + دخت (دختر)

تالین : پایتخت کشور استونی، برکناره‌ی جنوبی خلیج فنلاند از بندرهای عمده‌ی دریای بالتیک.

تانیا : در فارسی به معنی دختر یگانه و بی مانند

ترانه : هرنوع شعر یا سخن معمولًا موزون که با موسیقی خوانده شود، قطعه آوازی، هر صدایی که حالت موسیقایی داشته باشد.

ترگل : گل تازه و شاداب

ترمه : نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم

ترنج : بالنگ؛ طرحی مرکّب از طرح‌های اسلیمی و گل و بوته‌ای که معمولًا در وسط نقش قالی، تذهیب، و مانند آنها به کار می‌رود.

ترنیان : سبدی که از شاخه های بید می‌بافند

تروند : میوه تازه رسیده، نوبر

ادامه اسم های دختر با حرف ت کلیک کنید


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ث :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

ثریّا : معنی: پروین

ثمر : معنی: میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل

ثمره : معنی: میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل

ثمن : معنی: بها، قیمت

ثمین : معنی: گرانبها، قیمتی، گران

ثَمینا : معنی: (ثمین + الف نسبت) منسوب به ثمین، ثمین

ثمینه : معنی: گران بها، قیمتی، گران

ثنا : ریشه: عربی


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ج :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

جام : پیاله، ساغر

جانانه : دوست داشتنی

جانمهر : از نام های برگزیده

جر یره : زن سیاوخش، مادر فرود

جوانه : جوان، جوانی،رویش

جانا : ای جان، ای عزیز

جان افروز : (به مجاز) آسایش بخش روان

جانان : معشوق، محبوب؛ خوب

جان بانو : بانویی که چون جان عزیز است.

جانانه : محبوب، معشوق، (در تصوف) (به مجاز) خداوند

جاندخت : محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است.

جان نواز : آرامش دهنده جان، محبوب

جمدخت : جم (پادشاه بزرگ) + دخت (دختر)

جوانه : تازه، نو؛ جوان

جهان آوا : مرکب از جهان (عالم، گیتی) + آوا (صدا، بانگ)

جهان خاتون : خاتون جهانیان، بانوی جهانیان، شاعره ایرانی در قرن هشتم

جهان بانو : بانوی جهانیان

جهان ماه : آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا

جهان ناز : مایه افتخار جهان، فخر جهان

جهانتاب : آنچه به جهان نور و روشنایی میدهد، عالمتاب، نور دهنده جهان

جهاندخت : دختر شهره در عالم

جهانرخ : مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت)

جیحون : (تلفظ: jeyhun) رود بزرگ، رود، نام رودی در آسیای میانه

جلوه : نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذبه

جلیله : مؤنث جلیل

جمانه : یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)

جَمیله : مؤنث جمیل، جمیل؛ زیبا

جنان : بهشت؛ باغها

جنت : بهشت، فردوس

جواهر : هر یک از سنگهای گرانبها مانند یاقوت و زمرد؛ (به مجاز) آن که وجودش بسیار عزیز و ارزشمند یا دوست داشتنی است.

اسم دختر ترکیبا حرف ج

جیران : آهو (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف چ :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

چرمه : اسب به ویژه اسب سفیدرنگ

چالی : پرنده‌ای شبیه گنجشک اما بزرگ‌تر از آن

چامه : شعر، شعری که با آواز خوانده می‌شود.

چشمه : مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر می‌شود.

چکامه : شعر به ویژه قصیده.

چکاوک : پرنده‌ای خوش آواز و کمی بزرگ‌تر از گنجشک که تاج بر سر دارد.

چکاوه : چکاوک

چلچله : پرستو

چمان : معنی: آن که می‌خرامد و با ناز حرکت می‌کند، خرامان، رونده، راهوار، آن که یا آنچه با ناز حرکت می‌کند، خرامان

چمانه : پیاله شراب

چمن : زمین سبز و خرم، باغ و بوستان مرغزار؛ نام گیاهی از تیره‌ی غلات.

چمن آرا : زینت دهنده باغ، باغبان، آنچه موجب زیبایی و آراستگی باغ و بوستان است.

چمن افروز : آن که یا آنچه زینت دهنده چمن است، نام چند نوع گیاه علفی که گل آذین قرمزرنگ آنها به شکل تاج خروس است، تاج خروس

چمن چهر : آن که چهره‌ای زیبا چون باغ و بوستان دارد.

چمن ناز : زیبارویی که دارای ناز و عشوه و کرشمه است.

چنور :  گیاهی خوشبو شبیه به شوید، که در بعضی از مناطق کردستان می‌روید.

چهرآذر :  آذرچهر، دارای چهره‌ای چون آتش

چهرآرا : آراینده چهره

چهرآزاد : نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی

چهرزاد : نژاد و اصیل، لقب هما، دختر بهمن در شاهنامه

چهرمینو : آن که چهره‌ای زیبا چون بهشت دارد.

چهره : روی، صورت

چهره گل : آن که چهره‌ای زیبا چون گل دارد.

چوک : چشمه

چیترا : نژاد

چیچک : گل

چیستا : نام فرشته دانش و معرفت

چیلانه : درخت عناب

چیکا : نوعی پرنده

چام : ناز و عشوه

چیستا: فرشته دانش و خرد


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ح :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

حاتمه : مؤنث حاتم به معنی حاکم، قاضی، داور

حارثه : مؤنث حارث، زن کشاورز

حاصل : نتیجه

حامده : مؤنث حامد، سپاسگزار

حانی : (دخترانه و پسرانه) میش یا گاو وحشی

حانیه : مهربان، دلسوز

حبه : دانه‌ی بعضی از میوه‌ها و گیاهان

حبیبه : مؤنث حبیب، دوست، یار، معشوقه

حدیث : عشق، سودا

حدیثه : امروزی، جدید، نو.

حدیقه : باغ

حرمت : احترام

حریر : ابریشم

حره : زن آزاده

حریه : حُره

حسانه : زن بسیار نیکو

حسْنا : زیبا، زن زیبا

حسنا : نیک، پسندیده

حسنه : خوب، نیک، پسندیده

حسنیه : نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو

حسیبه : دارنده‌ی نام و شرف و بزرگی

حفصه : اسد، شیر؛

حفیظه : موکّل به چیزی؛ حافظ و محفوظ

حکیمه : مؤنث حکیم، زن حکیم و دانشمند

حلما : جمع حَلیم، بردباران، صبوران.

حلیا : زیور و آرایش

حلیمه : مؤنث حلیم، زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار

حلیه : زینت، پیرایه، زیور؛ مشخصات صورت و اندام

حماسه : کاری افتخار آفرین، نوعی شعر، دلیری، شجاعت، بی باکی

حمده : سپاس و شکرگزاری

حمیده : مؤنث حمید، ستوده، پسندیده؛ مادر امام موسی کاظم(ع).

حمرا : سرخ رنگ

حمیرا : مصغّر حمرا، زن سرخ و سپید، زن سرخ

حنا : گیاهی درختی که گل‌های سفید و معطر دارد

حنّان : آرزومند، مشتاق؛ بخشاینده

حنّانه : بسیار نوحه کننده، ناله کننده

حنظله : مفرد حَنظل

حنیسه : زن شجاع

حنیفه : مؤنث حنیف، دختر درست و پاک

حوا : نخستین زنی که خدا آفرید، همسر حضرت آدم(ع)

حور : زن زیبای بهشتی

حورا : حور، زن زیبای بهشتی؛ زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی.

حورالعین : زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم

حوری : حور؛ زن زیبا

حوری لقا : آن که چون حوری زیباست.

حوریا : از حوری به معنی فرشته بهشتی می‌آید، آن که چون حور زیباست.

حوریه : زن سفید پوست و زیباروی.

حیفا : نام بندری در فلسطین

حیات : زندگی، زیست

حسِیبا : دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل

حورآسا :  آن که چون حور زیباست.

حورآفرین :  مرکب از حور (زن زیبای بهشتی) + آفرین (آفریننده)

حورجهان : آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.

حوردیس :  آن که چون حور زیباست.

حوررخ : حور , آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.

حورزاد : زاده حور، زیبا

حوروش :  دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی.

حوری بانو : حور , زن زیبای بهشتی

حوری دخت : حور ,  مرکب از حوری (زن زیبای بهشتی) + دخت

حوری رخ : حور , آن که چهره‌ای زیبا چون حوری دارد.

حوری زاد : حور , زاده حوری، زیبا


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف خ :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

خاتون : لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید

خاتونک : خاتون (بانو) + ک، بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز

خارا : نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشه‌های موسیقی ایرانی

خارک : نوعی خرمای زرد و خشک

خاتَم :فرمان، حکم و پایان؛ نام شهرستانی در جنوب استان یزد.

خاور : (مخففِ خاوران) هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است.

ختا : نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است.

خُتن : نام شهری در ترکستان شرقی و گاهی هم به تمام ترکستان چین اطلاق شده است، (به مجاز) زیباروی.

خجسته :  سعادتمند، کامروا، خوشبخت، گل همیشه بهار.

خداآفرید : آفریده خداوند

خرامان : دارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز.

خرشا : خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی.

خرشید : خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی

خُرّم : سرسبز و با طراوت؛ شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ فرخنده، مبارک.

خرم بانو : بانوی شاد و خوشحال

خرم بهار : آن که چون بهار خرم و با طراوت است، نام دختر فتحعلی شاه قاجار

خرم گل : آن که چون گل خرم و با طراوت است.

خرم چهر : آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد.

خرمدخت : دختر شاد و با طراوت

خرمن : توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز

خرمناز : زیبا و با طراوت

خرمه : نام همسر مزدک، گیاهی است مانند لوبیا

خزان : نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز

خندان چهر : آن که چهره ای خندان و متبسم دارد.

خندان گل : آن که چون گل شاداب و باطراوت است.

خوبیار : یارخوب

خوردیس : مانند خورشید، درخشان

خورسان : مانند خورشید

خوب چهر : دارای سیمای زیبا، زیبا.

خورشید : جرم مرکزی منظومه‌ شمسی به نام کره خورشید، آفتابِ درخشان؛ (به مجاز)آفتاب و زیبارو.

خورشید بانو : مرکب از خورشید و بانو

خورشید دخت : مرکب از خورشید + دخت (دختر)

خورشید رخ : آن که چهره‌اش چون خورشید می‌درخشد.

خورشیدفر : آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد.

خورشیدمهر : آن که مهر و محبتی چون خورشید دارد.

خوروش : خورشیدوش، تابان و درخشان چون خورشید

خوشروز : دارای زندگی راحت و بارفاه.

خوشاب : میوه‌ای که با محلول آب و شکر می‌پزند، روشن و شفاف، آبدار و ترو تازه، جواهر تابان و درخشان

خوشه : تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند

خوشین : خوش و زیبا

خوشیار : دوست و یار شاد و شادمان

خجسته : شادباش، مبارک

خجیر : زیبا روی و پسندیده

خرم چهر : از نام های برگزیده

خرمدل : خوشدل، خوشحال، شادمان

خندان : خندیدن، با لبخند

خوب چهر : از نام های برگزیده

خوبروی : از نام های برگزیده

خورزاد : از نام های برگزیده

خورشاد : از نام های برگزیده

خورشید : هور، هور شید

خورشید چهر : از نام های برگزیده

خُوروَش : همانند خورشید

خوشبوی : از نام های برگزیده

خوشچهر : نیکو روی

خوشخو : نیک رفتار، با صفا

خوشدل : شاد، شادمان، خوشنود، خوشحال

خوشروی : خوشرو، خوش صورت، خوشگل

خوشگو : خوش سخن

خوشنوا : خوش آواز، خوش آهنگ

اسم دختر عربی با حرف خ


خاطرآسا : خاطر (عربی) + آسا (فارسی) آسایش دهنده خاطر

خاطرافروز : خاطر (عربی) + افروز (فارسی) شادی بخش

خاطرنواز : خاطر (عربی) + نواز (فارسی) دلکش، مطبوع

خاطِره : یادبود، یاد، ذهن، حافظه، خاطر.

خالِده : مؤنث خالد

ختمی : گیاهی علفی، پایا، و زینتی از خانواده پنیرک که گلهای درشت دارد.

خجسته لقا : خجسته (فارسی) + لقا (عربی) خوش سیما، خوشرو

خدیجه : مولودِ پیش از اتمام ماههاd باردارd، ولادت قبل از موعِد، نام همسر پیامبر اسلام(ص) و مادر حضرت فاطمه(س)

خزر : فتان، دختر که عشوه هایی زیرکانه می‌ریزد.

خزال : با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه می‌رود.

خَضرا : (مؤنث اخضر) به معنی سبز، کبود، نیلگون، و آبی و سبز؛ سبزه‌زار، چمن‌زار.

خَلف : فرزند صالح، شایسته؛ جانشین؛ (به مجاز) پیروی کننده از پدر در اخلاق و کردار

خلیله : مؤنث خلیل

خوش لقا : خوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبا

خیرالنسا : بهترینِ زنان؛ عنوانی برای حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام(ص)

خیزران : نوعی نی مغزدار با ساقهای محکم و بلند؛ نام مادر امام محمّد تقی(ع)

اسم دختر ترکی با حرف خ


خانم : کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند ماه خانم، خانم گل

خانم گل : معنی: خانم (ترکی) + گل (فارسی) خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است.

خانوم :  : خانم، کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند ماه خانم، خانم گل


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف د :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

دادآفرید : از داد آفریده شده، از نامهای خداوند

دارانا : نام روستایی در نزدیکی اهر

دارینا : زرگر، طلاساز، مجازا ارزشمند و گرانبها

دارینه : نام روستایی در نزدیکی سقز

دالیا : نوعی از گلِ کوکب

دامینه : زیبا، جاری و روان، همچنین به معنای دانش و دانایی نیز آمده است.

دایانا :  زیبا روی، زیبا و گرانمایه مانند زر سرخ، همچنین نام دیگر آناهیتا الهه آب

درافشان : آن که مروارید میافشاند؛ (به مجاز) بخشنده؛ دارای فصاحت و زیبایی، باران ریز.

دربها : بانوی ارزشمند، دختری که مانند مروارید ارزشمند است، نام همسر کورش کبیر

درتا : مانند مروارید، همتای دُر

درخشا : نورانی، تابنده ، درخشان

درخشان : دارای درخشش، روشن و تابان، درخشنده، (به مجاز) جالب توجه و چشم گیر و خوب و موفقیت آمیز.

درخشنده : (صفت فاعلی از درخشیدن)، دارای درخشش و تلألؤ؛ روشن و تابان.

دردانه : بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده؛ نیز فرزند بسیار گرامی.

درسا : دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، شبیه به دُر؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند.

درستی : پاکی، حقیقت، صحت، نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی

درفام : مانند در درآسا دُرمانند به رنگ دُر

درفشان : درخشان و روشن

درناز : (دُر= مروارید، لؤلؤ + ناز = زیبا و قشنگ) (به مجاز) زیبا رو و گران بها.

دریا : (در جغرافیا) توده‌ی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، (به مجاز) شخص بسیار آگاه و دانشمند، (به مجاز) (در تصوف) حقیقت یا ذات حق.

دریادخت : مرکب از دریا + دخت (دختر)

دریاناز : مرکب از دریا و ناز، مایه ناز و مباهات دریا یا به معنای دریای ناز، دارای زیبایی و لطافت فراوان، زیبا و قشنگ

دل‌آرا : موجب آرامش و شادی دیگران؛ محبوب، معشوق، نام همسر دارا (داریوش سوم) و مادر روشنک بنا بر روایات ایرانی.

دلارام :  موجب آرامش خاطر، محبوب، معشوق، با آسودگی خاطر.

دل آسا : موجب تسکین و آسایش دل

دل آویز : زیبا، دلنشین، محبوب

ادامه اسم های دختر با حرف د (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ر :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

رابو : نام گلی از گلهای بهاری

رابیا : مشهور، نامدار

راتا : نام فرشته ای است

رادا : راد + ا (پسوند نسبت)، منسوب به راد

راددخت : دختر بخشنده یا خردمند

رادنوش : مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)

راز : آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سِر

رازان : نام روستایی در نزدیکی خرم آباد

رازک : گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است

رافونه : پونه

رام افزا : افزون کننده آرامش

رام افزون : رام افزا، افزون کننده آرامش

رام بانو : بانوی آرام یا بانوی شاد

رامدخت : دختر آرام

رامش : شادی، خوشی، لذت، حظ ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه

رامشین : نام روستایی در نزدیکی سبزوار

رامک : رام، اهلی، آرامش دهنده

رامونا : مظهر عشق، لاتین نگهبان عاقل

رامی : رام + ی (پسوند نسبت)، منسوب به رام

رامینا : رامین + الف (نسبت)، منسوب به رامین؛ دخترِ طربناک.

رامینه : رامین

راوش : مصحف زاوش، نام ستاره مشتری

راویز : خارشتر

راویس : صاحب جاه و جلال

رایکا : محبوب، مطلوب

ادامه اسم های دختر با حرف ر (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ز :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

زادک : نام روستایی در نزدیکی قوچان

زانوس : نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس

زاکیه : نیکو، پاکیزه

زامیر : آواز

زاهده : مؤنث زاهد

زُبیده : نام گیاهی (همیشه بهار)؛ دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید و مادر خلیفه امین.

زربانو : بانویی که چون زر می‌درخشد، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه

زربین : سرو کوهی

زرپری :  آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست

زرتا : همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا

زرتاج : زر(فارسی) + تاج (فارسی) زرین تاج

زرخاتون : زر( طلا) + خاتون( بانو)

زردخت : مرکب از زر( طلا) + دخت ( دختر)

زردیس : به شکل زر

زرشام : نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی

زرکا : گیلکی نوعی پرنده

زرگل : زرین گل

زرمان : مانند زر، بسیار زیبا

زرناز : مرکب از زر( طلا) + ناز(کرشمه)

زرنگیس : زرین گیس زرین گیس

زرنوش : ام شهری که دارا آن را بنا کرده بود

زرواندخت :  از زروان (نام ایزدی) + دخت (دختر)

زری : پارچه یا لباسی که در آن نخهای طلایی به کار رفته است، نخ طلا یا نقره یا گلابتون، طلایی، منسوب به زر

زرین : از جنس زر، به رنگ زر، طلایی

زرین تاج : زرین (فارسی) + تاج (معرب) آن که تاجی از طلا بر سر دارد.

زرین دخت : مرکب از زرین (طلایی یا از جنس زر) + دخت (دختر)

زرین گل : آن که چون گلی زرین زیبا و درخشان است

زرین گیس : آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین

زرین مهر : خورشید طلایی

زرین نرگسه : ستاره‌های آسمان

زرین نگار : آراسته شده با زر

زرین همای : همای زرین، آفتاب

زرین هور : خورشید طلایی

زرینه :  ساخته شده از طلا

زعفران : گیاهی علفی، چند ساله و از خانواده زنبق که گلهای پاییزی سفید یا بنفش دارد.

زکیه : مؤنث زکی، پاک، طاهر، پارسا

زگما: نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل می‌کرد.

زلال : صاف و شفاف، (به مجاز) آب صاف و گوارا، پاک، خالص

زُلفا : منسوب به زلف؛نزدیکی و منزلت و قربَت.

زلیخا : نام همسر عزیز مصر که مفتون زیبایی یوسف (ع) شد.

زمانه : روزگار، چرخ

زمرد : نام سنگی قیمتی به رنگ سبز

زمزم : نام چشمه‌ای در نزدیکی کعبه

زمزمه : صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته

زمیرا : بلبل

زنبق : گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد

زوفا : گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع

زهرا :  روشن، درخشان ، نام دختر پیامبر(ص)

زهره : نام سیاره‌ای در منظومه شمسی

زیب النساء : بهترین زنان، زیباترین زنان،

زیبا :  آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع

زیباچهر : آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا

زیبارخ :  آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا

زیبان : زیبا، خوشایند

زیبنده : شایسته، سزاوار، زیبا، آراسته

زیتون : نام میوه‌ای که رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر می‌کند.

زیتون خاتون : نام همسر ارسلان شاه پادشاه کرمان که زنی بسیار خردمند و خیر بود.

زیتونه : یکدانه زیتون

زینا : مخفف زیناوند، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی

زرکا : به زبان گیلکی به معنی نوعی پرنده

زهراناز : درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا

زهیرا : به معنی شکوفه‌دار، درخت شکوفه‌دار

زینا : نام دختر نوح نبی

زیور :  زینت، پیرایه

زیورتاج : آن که چون زیور و جواهری بر تاج می‌درخشد.

زوشا : زیبا، نیکو، دلربا، از ریشه اوستایی زوش، نام نیای منوچهر پادشاه پیشدادی

زویا : زویا در زبان روس به معنی عزیز پدر می‌باشد.

زوفا : گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع

زینب : پاکیزگی، نام درختی خوشبو و خوش منظر

زینت : آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیور

زیوین : نقره‌ای، نقره گون


زادمهر : برآمده از روشنایی

زرافشان : افشاننده سیم و زر

زراندام : از نام های برگزیده

زربانو : نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب

زرستان : نام دختر ارجاسب

زرشام : نام دختری از خاندان جمشید

زرگیس : از نام های برگزیده

زرگیسو : از نام های برگزیده

زرمان : زرمانند و بسیار زیبا

زرنگار : از نام های برگزیده

زری : منسوب به زر، زر دار

زرین : طلایی

زرین بانو : از نام های برگزیده

زرین چهر : از نام های برگزیده

زرین چهر: : از نام های برگزیده

زُمرد : گوهر، از سنگ های قیمتی

زیبا : خوبروی، خوش چهره

زیبا دخت : از نام های برگزیده

زیباچهر : خوش رو

زیبارخ : از نام های برگزیده

زیباروی : از نام های برگزیده

زیبنده : شایسته، سزاوار

زیور : آرایش، پیرایه


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ژ :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

ژاسمی : یاسمن

ژالانه : گیاهی زیبا و خودرو

ژالین : شعله آتش

ژاله : شبنم، قطره باران

ژامک : از نامهای باستانی، آینه

ژانت : مونث ژان (ژان = یحیی، یوحنا، خداداد)

ژانیا : از نامهای باستانی

ژانیتا : محل پرستش خداوند

ژانین : نام دریاچه‌ای در یونان

ژانینا : نام شهری در یونان در کنار دریاچه‌ای به همین نام

ژاوا : جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو

ژاوه : نوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی

ژاییژ : شراره آتش

ژربرا : گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ

ژرفا : عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی

ژرفی : عمق، ژرفا

ژرفین : عمیق

ژرویرا : ژریرا

ژنیا :  ژنیک

ژنیک : با استعداد، نابغه

ژوان : زمان، میعاد، ملاقات

ژون : بت، صنم

ژیژیس : نام ندیمه پروشات همسر داریوش پادشاه هخامنشی

ژیکان : قطره‌ی باران (به مجاز) زلال و شفاف، زیبا و آرامش بخش

ژیلا :  ژاله تگرگ

ژینا : باهوش، با نابغه، ژنیک

ژینوس : باهوش، نابغه، ژینا

ژیوار : نام کوهی در اورامان، زندگی کردن

ژاله : شبنم

ژیان چهر : از نام های برگزیده

ژیان دخت : از نام های برگزیده


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف س :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

سابو : هاله، خرمن ماه

ساتی : در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح

ساتیا : از نامهای باستانی

ساتین : محبوب و دوست داشتنی

سارگل : گل زرد

سارنگ : نام پرنده‌های کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ گوشه ای در آواز ابوعطا؛ نام سازی مثل کمانچه

سارنیا : خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن

ساریان : نام روستایی در نزدیکی مشهد

سارینا : خالص، پاک

سالی : بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی، نام روستایی حوالی خرم آباد

سالینا : سال + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سال

سامه : عهد، پیمان، جای امن و امان، پناه، مأمن

سامینا : مانند مینا؛ نام گلی

سانوا : دختر خوش سخن، بانویی که شیرین حرف می‌زند.

سانیا : سایه روشنِ جنگل

ساوی : با ارزش، گرانمایه

سایه : تاریکی نسبی، پناه، حمایت؛ حشمت و بزرگی.

سبارو : کبوتر

سبزبهار : نام یکی از الحان قدیم ایرانی

سبزپری : فصل بهار

سبزه :سبزه وار، چمن زار، گندمگون

سپیتا : سفیدترین و پاکترین

سپیده : روشنی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب

سپیده گل : گل سپید

سپینود : در شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور

سپیدار : درختی از خانواده بید با برگهای براق

ستاره : ؛ بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبارو

ستایش : حمد و سپاس خداوند، شکرگزاری (به درگاه خداوند)؛ تعریف و تمجید

ستوده : آنکه او را ستوده‌اند؛ ستایش شده

سداب : نام گیاهی است

سرآویز : آنچه به سر می‌آویزند

سرمه : مخلوطی از کانه‌های آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش چشم استفاده می‌شود، (به مجاز) سیاهی، تاریکی

سَرو : از انواع درختان که همیشه سبز است؛ (به مجاز) شاداب و با طراوت

سَرور : آنکه مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد؛ فرمانده، رئیس، بزرگ

سرور : شادمانی

ادامه اسم های دختر با حرف س (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ش :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

شاپرک : نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند.

شاپری : شاه پری

شاخسار : محل انبوهی شاخه های درخت

شادآفرید : آن که شاد آفریده شد، آفریده شاد

شاداب : با طراوت، تازه، شاد، شادان، مسرور

شادان : شاد، مسرور؛ (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه

شادانه : شاهدانه

شادبانو : بانوی شاد

شادبهر : آن که از شادی بهره دارد، خوشحال

شادپری : پری شاد

شاددخت : دختر شاد

شادرخ : آن که چهره ای شاد و متبسم دارد.

شادرو : آن که روی و چهره اش شاد است، شاداب، شادمان و مسرور

شادروز : نیک روز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است.

شادفر : آن که دارای شکوه و شادی است.

شادگل : آن که چون گل شاداب است.

شادگون : شاد و خوشحال

شادلی : شاد روی نرمخو و آرام

شادلین : نرمی و ملایمت، شاد روی نرمخو، آرام و خوش چهره

شادمانه : شادمان، شاد، خوشحال و مسرور، با شادی و خوشحالی

شادناز : ویژگی آن که شاد است و با عشوه و ناز است.

شادنوش : شادی و شادمانی همیشگی و جاوید

شادور : شادمان، خوشحال

شادک : نام مستعار سمک در داستان سمک عیار

شادکامه : کامروا، خوشحال، شادمان

شادی : وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور؛ جشن

شادیا : بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به شادی

شادیان : از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور

شادیانه : از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور

شادیه : منسوب به شادی

شارین : متمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت)، نام دهی در قزوین

شاندیز :شکوهمند و دارای عظمت و جلال، شاهان دژ، نام روستایی در نزدیکی مشهد

ادامه اسم های دختر با حرف ش (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ف :

فاتن : فتنه انگیز، آنکه آشوب بپا می‌کند.

فارا : نام کوهی است که در غرب فلات ایران واقع شده است.

فاسیروس : نام دختر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی

فام گل : به رنگ گل

فانیذ : پانیذ، قند، شکر

فایدیم : به معنای گل نیلوفر است، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی

فرآذر : شکوه آتش

فراچهر : مرکب از فرا (بالاتر) + چهر (صورت) = آنکه صورتی زیباتر از دیگران دارد.

فرارنگ : فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین

فرازنده : بالابرنده و افرازنده

فرانک : پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین

فرانه : فرانک

فربو : مرکب از فر (شکوه) + بو = بو و عطر شکوه و منزلت

فرپرک : شب پره که آن را مرغ عیسی نیز می نامند.

فرتوک : پرستو

فرجهان : شکوه دنیا

فرخ : اسم دخترانه و پسرانه به معنی خجسته، مبارک، فرخنده، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی

فرخ بانو : بانوی بزرگوار و فرخنده

فرخ بخش : بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتاد و هشت یزگردی می زیسته است.

فرخ تاج : فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاج

فرخ چهر : دارای چهره فرخنده و مبارک

فرخ ماه : ماه خجسته و مبارک

فرخ ناز : مرکب از فرخ (مبارک) + ناز (غمزه)

فرخنده : مبارک، میمون، خجسته، آنکه یا آنچه وجودش سبب شاده و آرامش است.

فرخنده چهر : دارای چهره مبارک و خجسته

فردخت : مرکب از فر (شکوه) + دخت (دختر)

فردوس : معرب از فارسی، پردیس بهشت

فردیس: پردیس، بهشت

فرزان دخت : دختر فرزانه و دانا

فرزانه : خردمند، دانا

فرسیما : دارای چهره‌ای باشکوه

ادامه اسم های دختر با حرف ف (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ق :

قشنگ : زیبا، خوشگل

قشنگ گل : گل زیبا، دختری که چهره اش مثل گل زیبا و لطیف است.

اسم دختر عربی با حرف ق


قاهره : مؤنث قاهر، نام پایتخت مصر

قُدسی : مربوط به عالم بالا، مربوط به عالم مجردات، ملکوتی؛ (به مجاز) فرشته

قُدسیه : مؤنث قدسی

قدیره : مؤنث قدیر، توانا

قصیده : نام یکی از قالب‌های شعر فارسی وعربی

قطره : مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه

قمر : ماه؛ جِرم آسمانی که دور سیاره‌ای بچرخد؛ (به مجاز) زن زیباروی

قمرالزمان : ماه دوران؛ نام یکی از شخصیت‌های هزار و یک شب

قمرسیما : ویژگی آن که چهره‌اش مثل ماه میباشد؛ (به مجاز) زیبارو

قمرالملوک : آن که میان پادشاهان چون ماه می‌درخشد.

اسم دختر عربی – فارسی با حرف ق


قمرتاج : تاج ماه

قمرناز : ماه ناز ، آن که چون ماه زیباست.


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ک :

کاشین : نام محله در شمال ایلام

کامه : خواسته، آرزو، مراد، هدف، خواهش

کامیشا : خوشحال، سرزنده، خوش بیان، ترکیب مغلوب و تغییر یافته “شادکام”

کاناز : چوب ریشه خوشه خرما، اسم اصیل ایرانی

کانی : چشمه آب، کنایه از تازگی و نشاط و طراوت است.

کتایون : کسایون، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، اسم یکی از دختران قیصر روم و نیز همسر گشتاسپ پادشاه کیانی.

کرا : اسم همسر مولاناجلال الدین بلخی

کرانه : ساحل، گوشه، کنار، سو، جهت

کرشمه : ناز، غمزه، عشوه

کشور : سرزمینی دارای مرزهای مشخص که از سایر سرزمین ها جدا شده است.

کلاله : بخشی از گل که برایجذبدانه های گرده، نگه داشتن و رویاندن آنها و تولید میوه است، زلف، کاکل

کمانه : منسوب به کمان

کمند : دام، کنایه از گیسو

کوشانه : دختر ساعی، بانوی تلاشکر

کوشک : کاخ، قصر، اسم دخترایرج (پسر فریدون پادشاه پیشدادی)

کوهینه : پونه

کهربا : نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جاذبه دارد.

کهسار : کوهسار، جایی که دارای کوههای متعدد است.

کی آفرید : مرکب از کی (پادشاه) + آفرید (آفریده) = کسی که شاه آفریده شده.

کی آفرین : آفریننده پادشاه

کی بانو : بانوی شاه، زنی که همه از او حساب می برند.

کی دخت : دختر پادشاه

کیادخت : دختر پادشاه

کیارا : اندوه و ملالت، میل شدید به خوردن انواع خوردنی جات

کیان بانو : ملکه

کیان دخت : دختری از نسل شاهان، شاهزاده

کیانه : منسوب به کیان، پادشاهی

کیمیا : اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون

کیناز : به کسر کاف، موجب افتخار پادشاه، دختری که پادشاه نازکش اوست، بانویی که در بین بزرگان عزیز است.

کیوان دخت : مرکب از کیوان (نام ستاره‌ای) + دخت (دختر)

کیهان دخت : مرکب از کیهان (دنیا) + دخت (دختر)

کیهانه : کیهان، جهان هستی، دنیا، گیتی

اسم دختر عربی با حرف ک


کامله : مؤنث کامل، بی نقص، بی عیب

کبرا : کبری، بزرگ، کبیر

کبری : کبرا

کبریا : بزرگی، عظمت

کرامت : بزرگواری، شرافت، سخاوت، بخشندگی

کریمه : مؤنث کریم، بخشنده، سخاوتمند

کلثوم : اسم یکی از دختران حضرت علی (ع)

کوثر : نام چشمه‌ای در بهشت، نام سوره ای در قرآن کریم که یکی از شأن نزول‌های آن تولد حضرت فاطمه (س) است.

کوکب : ستاره، گلی زینتی و درشت و پُرپَر به رنگهای ارغوانی، سفید، قرمز، زرد یا بنفش

کوکبه : شکوه، جلال

اسم دختر سریانی با حرف ک


کیانا : طبیعت

اسم دختر کردی با حرف ک


کژال : غزال، دختری با چشمان زیبا

کوچیار : یار کوتاه قد (نگارش کردی: کۆیار)

اسم دختر گیلکی با حرف ک


کاس : اسم زیبای شمالی به معنی دختر چشم آبی

کیجا : دختر

کیجانا : دختر مازندرانی که عزیز و دوست داشتنی است.


اسامی دیگر

کاساندان : نام زن کوروش بزرگ و مادر کمبوجیه
کامدل : از نام های برگزیده
کامروا : خوشبخت، خرسند
کاویش : پیمانه شیر
کبیتا : نوعی شیرینی
کتایون : نام زن کی گشتاسب در شاهنامه
کشور : از نام های برگزیده
کشوربانو : از نام های برگزیده
کُنیا : دختری که ازدواج نکرده است
کی بانو : از نام های برگزیده
کی دخت : از نام های برگزیده
کیارنگ : از نام های برگزیده
کیانا : طبیعت، اهل هرچیز
کیانبانو : از نام های برگزیده
کیاندخت : از نام های برگزیده
کیسر : از نام های برگزیده
کیمیا : کمیاب
کیوان بانو : از نام های برگزیده
کیوانچهر : از نام های برگزیده
کیواندخت : از نام های برگزیده
کیوانرخ : از نام های برگزیده
کیوانزاد : از نام های برگزیده

کاساندان: همسر کورش بزرگ
کیانا: برخواسته از نسل کیانیان


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف گ :

گراناز : گران ناز

گرانناز : دارای ناز، کرشمه و غمزه‌ی فراوان؛ دارنده‌ی قشنگی و زیبایی زیاد؛ جذاب و خوشایند

گرامیدخت : گرامی + دختر = دختر عزیز و محترم

گرانمهر : آن که مهر و محبت بسیار دارد، بسیار مهربان.

گردآفرین : گُرد آفرید

گردآفرید : دختر جنگاور ایرانی که در دژ سپید در مرز ایران و توران با سهراب جنگید، فرزند گژدهم

گردیه : از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام خواهر بهرام چوبین (سردار ساسانی)

گشتا : بهشت، پردیس

گشین : (گش = خوب، خوش، با ناز راه رفتن + ین (پسوند نسبت))، (به مجاز) زیبا و دوست داشتنی.

گل آذین : زینت گل، آرایش گل، چگونگی قرار گرفتن گل‌ها بر روی ساقه

گل آرا : زینت دهنده گل، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر روشنک بنا به بعضی نسخه‌های شاهنامه

گل آسا : مانند گل

گل آور : (گل + آور (جزء پسین) = آورنده، دارنده)، گل آورنده، گلدارنده؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت

گل آویز : مرکب از گل + آویز (آویخته شده)

گل افروز : مرکب از گل + افروز (افروزنده)

گل افشان : افشاننده‌ی گل یا ریزنده‌ی گل، گل فشان

گل اندام : دارای پیکر ظریف و زیبا همانند گل

گل بهار : گلی که در بهار شکفته می‌شود، شکوفه گل

گل پر : دانه معطری به شکل پولکهای زرد کوچک که دارویی است.

گل پرست : دوستدار گل

گل پری : زیبا چون گل و پری

گل پناه : پناه گل

گل تاج : تاجی پر از گل

گل جهان : گل جهان، بهترین و زیباترین گل در جهان

گل دانه : دانه گل

گلاب : مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می‌آید.

گلابتون : رشته‌های نازک طلا و نقره که همره تارهای ابریشم در زری بافی به کار می‌رود.

گلاسا : مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت

گلاله : کاکل مجعد، موی پیچیده

گُلان : منسوب به گل؛ گلها؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف

گلبَر : آن که آغوشش چون گل لطیف و نازک است؛ گونه‌ای از گلها

گلباران : برای تمجید و احترام زیاد استفاده می‌شود.

گلبان : نگهدارنده و محافظ، نام مادر ابرانواس شاعر ایرانی قرن دوم

گلبانو : بانویی زیبا چون گل

گلبخت : (گل + بخت = سرنوشت، طالع)، (به مجاز) زیبا و لطیف و دوست داشتنی.

گلبر : آن که سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است.

گلبرگ : هر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار

گلبن : بوته یا درخت گل

گلبوته : بوته گل

گلبیز : گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو

گلپاد : نگهبان گل

گلپاره : قطعه‌ی گل، تکه ی گل؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت

گلپر : دانه‌ی معطری به شکل پولک‌های زرد کوچک

گلپری : گل+ پری = (به مجاز) زیباروی و دارای اندام ظریف، (به مجاز) زیباروی با طراوت که دارای اندام ظریف مثل پری است.

گلپسند : زیباروی مورد پسند

گلپونه : گلهای کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه

ادامه اسم های دختر با حرف گ (کلیک کنید)

 


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ل :

لادبن : بوته گل، گلبن

لاله : گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون

لاله چهر : آن که چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد.

لاله دخت : مرکب از لاله (گلی) + دخت (دختر)

لاله رخ : لاله چهر، آن که چهره و صورتی سرخ و زیبا چون گل لاله دارد.

لاله رخسار : لاله چهر، کسی که صورتش زیبا چون گل لاله است.

لاله رو : لاله چهر، آن که صورتی زیبا به مثال گل لاله دارد.

لاله زار : زمینی که در آن لاله فراوان روییده است.ناماصیلفارسی

لاله وش : مانند لاله

لاون : نام جایی در شاهنامه

لایه : پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور

لبخنده : لبخند

لبینا : نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی

لتکا : باغ، باغچه

لعل : معرب از فارسی، لال، نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز، گاهی سبز و زرد تا سیاه

لوتوس : گل نیلوفر آبی یا سوسن شرقی، همچنین درخت صدر یا کنار، نماد مذهب در تمدنهای قدیمی آسیایی و نماد اهورا در زرد

لیان : درخشنده ، نام روستایی در نزدیکی بوشهر

لیانا : بانوی درخشان و زیباروی، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث

لیسا : نام روستایی در نزدیکی قزوین

لیمو : میوه خوردنی، ترش یا شیرین، معطر و زردرنگ

اسم دختر عربی با حرف ل


لؤلؤ : مروارید

لطیفه : مؤنث لطیف

لعبت : زن زیبا روی و خوش اندام، عروسک، بازیچه

لعیا : عربی لیا، نام زن حضرت یعقوب

لمیا : زن سیاه و گندمگون

لمیس : زنی با پوست نازک و لطیف

لنا : نصیب و بهره

لیالی : شب‌ها

لیلا : لیلی

لیلیا : شب، هم ریشه با”لیل” عربی است.

لیلی : شب دراز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی

اسم دختر عبری با حرف ل

لئا : به سوی خدا، دختری که رو به سوی خدا دارد.

لیا : خجسته، نام همسر یعقوب (ع)

لیزا : بنده خالص خداوند

اسم دختر یونانی با حرف ل


لادن : معرب از یونانی، گل زینتی به رنگ زرد، قرمز، یا نارنجی

لاریسا : نام شهری در کنار دجله

لامیا : نام شهری است از تسالی این شهر نام خود را به جنگ «لامیاک» که میان یونان و مقدونیه پس از مرگ اسکندر (۳۲۳) درگرفت داده است امروز لامیا شهری است نزدیک خلیج لامیا

لورا : نام سازی است، چنگ. نام یکی از صورتهای فلکی شمالی


اسامی دیگر با حرف ل

لبینا: نام یکی از قسمتهای موسیقی کهن ایران
لیدا: مهسان – مهسیما – مهسو- مهرشید

لادن : نام گلی است
لاله : نام گلی است
لاله رو : از نام های برگزیده
لاله گون : از نام های برگزیده
لاله وش : از نام های برگزیده
لبخند : احساس شادی بر لبان
لَچَک : دستمال سه گوش
لیو : خورشید، آفتاب


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف م :

ماتیسا : ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها

ماتینا : نام ساتراپ نشینِ

مادیار :  یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر

مارتا : در اوستا مشا و مارتا به معنای نوع انسان آمده است، فناپذیر، دنیایی

مامَک : مادر؛ خطاب محبت آمیز به فرزند دختر؛ زن پیر

مانا : ماندنی، پایدار

ماندانا : به معنی عنبر سیاه؛ زن کمبوجیه‌ی اول و مادر کوروشِ کبیر

ماندگار : کسی که در جایی اقامت (دایمی و طولانی) کند، پایدار، با دوام، ماندنی.

مانِلی : در گویش مازندران بمان برایم، نامی دخترانه در شمال ایران، نام پسری در شعری از نیما یوشیج

ماه : بسیار خوب و دوست داشتنی

ماه آفرید : آفریده‌ی ماه؛  زیبارو

ماهانا : منسوب به ماهان

ماهپری : بسیار زیبا

ماه پسند : زیباروی چون ماه

ماه پیکر : معشوقِ زیبا

ماهتاب : پرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مهتاب

ماهتابان : زیبارو

ماه جهان : زیبای جهان

ماهدخت :  دختر ماه، دختری که مانند ماه است؛ (به مجاز) زیبارو

ماهرخ : ماه چهر

ماه رخسار : ماه چهر

ماهرو : ماه چهر

ماهک : خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یا خوبروی دوست داشتنی

ماه گل : گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو

ماهناز : (ماه + ناز = قشنگ، زیبا) ماهروی زیبا

ماهنگار : (ماه + نگار = معشوق) (به مجاز) معشوقه‌ی زیبارو

ماهنوش : ماه جاویدان و همیشگی؛ (به مجاز) زیباروی همیشه زیبا

ماهوَر : (ماه + وَر (پسوند دارندگی))،  زیبارو

ماهوش : مهوش، مانند ماه؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه، زیبا و درخشان

ماهین : (ماه + ین (پسوند نسبت))، منسوب به ماه؛ (به مجاز) زیبارو

مایسا : نام گیاهی کوچک و یک ساله که بسیار ظریف است.

مروا : فال نیک و دعای خیر

مرمرین : ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر

مژان : نرگس نیمه شکفته

مژده : خبر خوش و شادی بخش، بشارت

ادامه اسم های دختر با حرف م (کلیک کنید)

 


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ن :

ناربن : درخت انار

ناردانا : ناردانه، دانه انار

ناردانه : ناردانا، دانه انار

نارگل : گل انار، آن که چون گل لطیف و زیبا است.

نارگون : همانند انار، سرخ و آتش

نارملا : شکوفه گل انار، به کسر میم

نارمیلا : شکوفه، غنچه، خصوصا شکوفه گل انار

نارنج : میوه‌ای آبدار و ترش، از گونه مرکبات

نارو : پرنده‌ای خوش آواز همانند بلبل

نارون : درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایه دار

نارین : منسوب به نار، تر و تازه

ناز : کرشمه، غمزه

نازآفرید : آفریده ناز و زیبا

نازآفرین : مرکب از ناز (زیبا) + آفرین (آفریننده)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار

نازان : فخرکننده، نازکننده

نازبانو : بانوی زیبا و عشوه گر

نازبو : ریحان

نازپر : آنکه مانند پری زیباست،نام دخترپادشاه خوارزم

نازجهان : موجب نازش و مباهات جهان

نازخاتون : بانوی زیبا،نام دخترامیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو

نازدار : آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس

نازدانه : فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه

نازدخت : دختر زیبا و ناز

نازدلبر : معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین

نازرخ : دارای روی زیبا و لطیف

نازک :  نازنین و زیبا

ادامه اسم های دختر با حرف ن (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف و :

وانیا : هدیه با شکوه خداوند

ورتاج : گلی سرخ رنگ که همیشه روی به آفتاب دارد.

ورجا : بلندمرتبه، ارجمند

وردآفرید : آفریده گل

وردآور : مرکب از ورد (گل) + آور(آورنده)

ورونیکا : نام تیره‌ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است.

ونوشه : در گویش مازندران گل بنفشه

وه آفرید : (وه = خوب)آفریده خوب

وه آفرین : آفریننده خوب یا آفریننده خوبی

وه نوش : بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)

وهان : جمع خوبان، بهان (وه = خوب)

وهرو : خوبروی

ویدا : آشکار و هویدا

ویرو : نامپهلوان و سپهداری در منظومه ویس و رامین

ویستا : دانش و فرهنگ

ویشکا : نام روستایی نزدیک رشت

وینا : رنگارنگ، همچنین روشن و آشکار

ویوگ : عروس

ویونا : منسوب به وَیو، (به مجاز) عروس، دختری که عروس شده، نام روستایی در نزدیکی کاشان

اسم دختر عربی با حرف و


واحده : مؤنث واحد، یگانه

وادی : سرزمین، رود

واله : عاشق بی قرار، شیفته و مفتون

والیه : مؤنث والی نام دختر

وجیهه : زیبا، خوش چهره، هم چنین به معنای دارای قدر و منزلت نزد مردم

وحدانه : یکی یکدانه

وحیده : مؤنث وحید، یکتا، تک، بی نظیر، یگانه

ورشان : قمری، پرنده‌ای که در فارسی آن را مرغ الاهی می‌گویند، کبوتر صحرایی

ورقا : کبوتر، نام درختی کوچک و معروف

وسمه : ماده رنگی ای که از نوعی گیاه به دست می‌آید.

وسیمه : مؤنث وسیم، دارای نشان زیبایی، زیبا

وسیم : دارای نشان زیبایی، خوش سیما، زیبا

اسم دختر ارمنی با حرف و


وارتوش : نام گلی سرخ و ظریف

وانوش : دریاچه وان، از سمبل و نمادهای تاریخ ارامنه

اسم دختر کردی با حرف و


وانیار : با سواد

وچان : زمان استراحت کوتاه

وردی : کوچک، ریز‏نقش

وریشه : درخشش، برق

وش : خواستن

وشان : افشان، کاشتن، تکان شدید

وشن : خوب است.

ولان : مکانی که گل زرد بسیار داشته باشد.

وندا : زن و دختر باسواد

وناز : با وقار، متین

ونوش : گل بنفشه

وهار : فصل بهار

ویان : دلربا، علاقه، محبت، عشق

اسم دختر اوستایی – پهلوی با حرف و


ورهرام : بهرام، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام،نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه

ویانا : فرزانگی، بخردی، دانایی


واپسین : آخرین، بازپسین
واج : زمزمه
وارسته : آزاد
واژه : کلمه، لغت
وَرد : گل سرخ
وِستا : دانش
وهشتیه : نام شهبانوی خشایار شاه
وهوگون : خوشبو، معطر، خوشرنگ
ویدا : در اوستا به چم دانش و فرهنگ
ویس : نام دختر شاه غارن و شهبانو شهرو
ویستا : دانش و فرهنگ

ویرا: ویشکا- ویدا – ویستا

ورتا: نامی پهلوی به معنی گل
ویس: معشوقه رامین در دوره شاهنشاهی اشکانیان
وستا: پردانش – دختر پاکدامن و با اصل و نسب
ویدا: در اوستایی ویستا – پر دانش و فرهنگ

وانوشه: نام گل


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ه :

هرانوش : دختر آتش، دختری با روی برافروخته، کنایه از دختر زیبا روی

هستی : زندگی، وجود، زندگانی

هلناز : زیبارو و خوشبو، به شکوفه درخت هل نیز می‌گویند

هما : پرنده‌ای با جثه بزرگ که بنا به تصور گذشتگان سایه‌اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی می‌رسد. هما از شخصیتهای شاهنامه بوده است ونام دخترگشتاسپ پادشاه کیانی

هماچهر : آنکه چهره‌ای چون هما دارد، خوش سیما

همافر : دارای شکوه همایی

همتا : نظیر، مانند

همدم : همنشین : ، مونس

همراز : محرم اسرار

همیلا : نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی

هنگامه : فوق العاده، شگفت انگیز، عالی، فتنه، آشوب

هوآفرید : خوش ستوده، خوش آمرزیده

هوبخت : خوشبخت

هوپاد : (اسم دختر و پسر) نگهبان خوب، نیک سرشت

هوتس : (به ضم ت) آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا

هوتوس : آتوسا،نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا

هوده : راست، درست

هور : خور، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی

هورام : پیرو خوبی، انسان شاد و خنده رو، هنگام طلوع آفتاب،‌ مرتفع

هورآفرین : آفریننده خورشید

هوربانو : زیبا همچون خورشید

هورتاش : هور (فارسی) + تاش (ترکی) آنکه چون خورشید نورانی است.

هورتن : آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد.

هورچهر : آن که چهره و سیمایی درخشان و نورانی چون خورشید دارد.

هورخش : آفتاب عالمتاب

هورداد : داده خورشید

هوردخت : دختری زیبا چون خورشید

هوردیس : زیبا و روشن چون خورشید

هوررخ : هورچهر

هورزاد : زاده خورشید، خوب زاده، اصیل، شریف

هورسان : مانند خورشید

هورشاد : مرکب از هور (خورشید) + شاد

هورشید : خورشید، آفتاب

هورفَر : دارای فر و شکوه مانند خورشید

هورمهر : خورشید

هورناز : خورشید زیبا

هوروش : درخشان و زیبا چون خورشید

هوزاد : خوب زاده، اصیل

هوزان : نرگس نو شکفته

هوشبام : سپیده دم

هوگون : خوب گون، خوش رنگ، ممتاز

هومهر : دوست، یار

هوناز : ویژگی آن ‌که دارای ناز و کرشمه خوب و نیک است، جذاب و دلپسند

هویار : یار خوب و خوش

هیلا : پرنده‌ای شکاری کوچکتر از باز را گویند.

اسم دختر کردی با حرف ه


هانا : پناه، نفس، امید، فریاد

هانه : چشمه

هستنوه : قیام توده مردم

هفدن : وزن شعر

هفیان : آرام گرفتن

هگبه : ره آورد، هدیه سفر، خورجین

هلاله : گلی زرد رنگ خوشبو، آلاله، جارزدن، با خبر ساختن

هلپرین : رقصیدن

هموند : اعضاء

هنار : انار

هناو : زهره، شجاعت

هوران : آفتاب

هورشید : خورشید

هوری : نور خورشید

هوزان : یاد گرفتن

هوژان : یاد گرفتن

هوژین : آموختن

هوما : مرغ سعادت، فرخنده

هومان : خودمان

هونراوه : کنایه از کلام منظوم

هونیا : شعر

هیدیکا : آرام، به آهستگی، یواش

هیران : قرار

هیزان : نیرومند، توانا

هیژان : ارزیدن، جنبیدن

هیلان : آشیانه، مکان آرامش

هیمو : پاک دامن

هینا : ماهر

هینان : آوردن

هیوان : ایوان، تراس

اسم دختر عربی با حرف ه


هانیا : مؤنث هانی، مادر مهربان و دلسوز

هانیه : هانیا

هایده : توبه کننده، به حق بازگردنده

هدا : هدی، هدایت کردن، هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست

هدی : هدایت کردن، راهنمایی، هدایت، راه درست، مسیر درست

هدیه : ارمغان، تحفه

هنیا : به فتح ه، گوارا باد، نوش باد

هلما : معنی اسم را در این قسمت بنویسید خیلی صبور

اسم دختر فارسی – عربی با حرف ه

هلنسا :زنان معطر

 

هیما : بانوی عاشق

 

اسم دختر عبری با حرف ه

 


 

هاجر : معرب از عبری؛ به معنی مهاجرت کننده، فرارکننده. هم چنین اسم مادر اسماعیل و همسر حضرت ابراهیم (ع)

 

هارا : کوهستان

 

هدسه : همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش (مردخای) جزء آثار باستانی همدان است.

هلیون : هلیوس، خورشید

 

هورام : مرتفع، پیرو خوبی، انسان شاد و خنده رو، هنگام طلوع آفتاب، نام پادشاهی در کتاب مقدس

 

اسم دختر یونانی با حرف ه

 


 

هاله : معرب از یونانی به معنای حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاه دور ماه یا خورشید دیده می‌شود.

 

هلن : فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.

 

هلنا : هلن

 

هلیا : خورشید

هلینا : هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.

 


 

هاله : خرمن ماه
هدیه : پیشکشی
هلیله : نام درختی است
هما : مرغ خوش پرواز
هماچهر : از نام های برگزیده
همافر : از نام های برگزیده
همایون : فرخ، شادان
همدم : از نام های برگزیده
همراز : از نام های برگزیده

همساز : از نام های برگزیده
همگام : همراه، همسفر
هنگامه : وقت و زمان
هوآفرید : خوش ستوده، خوش آمرزیده
هوپاد : خوب نگهداری شده
هوداد : از نام های برگزیده
هور : خورشید
هورام : شاد، خنده رو
هوربانو : از نام های برگزیده
هورتن : از نام های برگزیده
هورچهر : از نام های برگزیدههورداد : از نام های برگزیده
هوردخت : دختر خورشید
هورزاد : زاده خورشید
هورسان : مانند خورشید
هورشید : خورشید
هورفَر : از نام های برگزیده

هورمهر : از نام های برگزیده
هوروَش : از نام های برگزیده
هوزاد : خوب زاده، اصیل
هوزان : نرگس نوشکفته و نیک دان
هوشبام : سپیده دم
هوفر : نام خواهر یوئشتا
هوگون : خوب گون, خوش رنگ, ممتاز
هووَرشت : نیکوکار
هُووی : نام زن اشوزرتشت, دختر فرشوشتر

 

هورام: واژه ای پهلوی به معنی خوش رام – خنده رو

اسم دختر ایرانی با حرف ی :

 

یارگل : دوستی که همانند گل زیباست.

 

یارناز : دوست زیبا

 

یارنوش : دوست و یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است.

 

یاس : گلی زینتی با رنگهای سفید، زرد، سرخ و بنفش و بسیار خوشبو، گل منسوب به حضرت زهرا (س)

 

یاسمن : گلی زینتی با گل‌های درشت و معطر، به رنگهای سفید، صورتی، زرد و قرمز

 

یاسمین : یاسمن

 

یاسمینا : یاس و مینا گلی به رنگهای سفید، زرد و کبود

 

یکتا : یگانه، بینظیر، تنها

 

یگانه : صمیمی، همدل، یکرنگ، بی همتا، بی نظیر، تنها و منحصر به فرد

 

یوتاب : نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان

 

یسنا : پرستش، بخشی از اوستا

 

اسم دختر ترکی با حرف ی

 


 

یاشیل : سبز کبود، سبز چمنی، کبود

 

یغما : غارت، تاراج، غنیمت، نام شهری در ترکستان که مردمان زیباروی و صاحب جمال دارد.

 

یغماناز : از ترکیب یغما (ترکی) + ناز (فارسی) یغما، نام دخترپادشاه چین و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی

 

یلدوز : اولدوز، ستاره

 

اسم دختر  کردی با حرف ی

 


 

یکمال : ثروت تقسیم نشده، دوست جان‏جانی (بسیار صمیمی)

 

یکیتی : اتحاد، همبستگی

 

اسم دختر سریانی با حرف ی

 


 

یلدا : آخرین شب پائیز در نیم کره شمالی و بلندترین شب سال که همزمان با میلاد مسیح (ع) است.

 

اسم دختر عبری با حرف ی

 


 

یارین : خوشحالی، شادمانی

 

یافا : زیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه

 

یامین : اسم همسر حضرت یعقوب (ع)

 

یرحا : نام مادر حضرت موسی (ع)

 

یوکابد : جلال خداوند، خداوند مجد و بزرگی است، نام مادر موسی (ع)

 


 

یاس : نام گلی است
یاس رخ : از نام های برگزیده
یاس گل : از نام های برگزیده
یاسمن : نام گلی است
یاسمین : گل یاسمن
یگانه : بی همتا

 

یوتاب: خواهر آریوبرزن – زنی سردار در آذرآبادگان
یاسمین: پهلوی یاسمن – نوعی گل- دختری در ویس و رامین

چند تا اسم خوشگل دخترونه، تقدیم به دختر کوچولوهای مامانی و خوشگل

ثنا: ستایش

نارشین : انار شیرین

رومیسا: اسم فارسی دخترانه به معنی دختری که مانند رومیان است، سپید رو.

فاطمیا : اسم حضرت فاطمه به زبان عبری

رومیسا: اسم فارسی دخترانه به معنی دختری که مانند رومیان است، سپید رو.

لیانا : بانوی درخشان و زیباروی ، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث
هانیه : لقب حضرت فاطمه
روشنا : نور ، روشنایی
مبینا : آشکار و روشن،از اسامی کلام وحی
مهنا :گوارا و خوش

هانیسا: اسم فارسی دخترانه به معنی مسرور و شاد.

آروشا : درخشان ، نورانی باهوش ، نام دختر داریوش سوم

راهین: اسم کردی دخترانه به معنی آموزنده.

نفس: کسی که وجودش مانند نفس کشیدن برای زندگی.

آناهید : آناهیتا،ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است.

لیانا : بانوی درخشان و زیباروی ، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث

سنا: روشنایی

فلورا: اسم لاتین دخترانه به معنی فلوریا، الاهه گلها و بارآوری (در رم باستان)
دایانا : زیبا و گرانمایه مثل زر سرخ، همچنین نام دیگر آناهیتا الهه آب
مدیا : نام همسر آخرین پادشاه ماد
مینو : آسمان، بهشت



منبع: http://esmha.blog.ir کپی برداری از مطالب وبلاگ شرعا حرام است.

چند تا اسم خوشگل دخترونه، تقدیم به دختر کوچولوهای مامانی و خوشگل

ثنا: ستایش

نارشین : انار شیرین

رومیسا: اسم فارسی دخترانه به معنی دختری که مانند رومیان است، سپید رو.

فاطمیا : اسم حضرت فاطمه به زبان عبری

رومیسا: اسم فارسی دخترانه به معنی دختری که مانند رومیان است، سپید رو.

لیانا : بانوی درخشان و زیباروی ، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث
هانیه : لقب حضرت فاطمه
روشنا : نور ، روشنایی
مبینا : آشکار و روشن،از اسامی کلام وحی
مهنا :گوارا و خوش

هانیسا: اسم فارسی دخترانه به معنی مسرور و شاد.

آروشا : درخشان ، نورانی باهوش ، نام دختر داریوش سوم

راهین: اسم کردی دخترانه به معنی آموزنده.

نفس: کسی که وجودش مانند نفس کشیدن برای زندگی.

آناهید : آناهیتا،ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است.

لیانا : بانوی درخشان و زیباروی ، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث

سنا: روشنایی

فلورا: اسم لاتین دخترانه به معنی فلوریا، الاهه گلها و بارآوری (در رم باستان)
دایانا : زیبا و گرانمایه مثل زر سرخ، همچنین نام دیگر آناهیتا الهه آب
مدیا : نام همسر آخرین پادشاه ماد
مینو : آسمان، بهشت



منبع: http://esmha.blog.ir کپی برداری از مطالب وبلاگ شرعا حرام است.

چند تا اسم خوشگل دخترونه، تقدیم به دختر کوچولوهای مامانی و خوشگل

ثنا: ستایش

نارشین : انار شیرین

رومیسا: اسم فارسی دخترانه به معنی دختری که مانند رومیان است، سپید رو.

فاطمیا : اسم حضرت فاطمه به زبان عبری

رومیسا: اسم فارسی دخترانه به معنی دختری که مانند رومیان است، سپید رو.

لیانا : بانوی درخشان و زیباروی ، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث
هانیه : لقب حضرت فاطمه
روشنا : نور ، روشنایی
مبینا : آشکار و روشن،از اسامی کلام وحی
مهنا :گوارا و خوش

هانیسا: اسم فارسی دخترانه به معنی مسرور و شاد.

آروشا : درخشان ، نورانی باهوش ، نام دختر داریوش سوم

راهین: اسم کردی دخترانه به معنی آموزنده.

نفس: کسی که وجودش مانند نفس کشیدن برای زندگی.

آناهید : آناهیتا،ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است.

لیانا : بانوی درخشان و زیباروی ، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث

سنا: روشنایی

فلورا: اسم لاتین دخترانه به معنی فلوریا، الاهه گلها و بارآوری (در رم باستان)
دایانا : زیبا و گرانمایه مثل زر سرخ، همچنین نام دیگر آناهیتا الهه آب
مدیا : نام همسر آخرین پادشاه ماد
مینو : آسمان، بهشت



منبع: http://esmha.blog.ir کپی برداری از مطالب وبلاگ شرعا حرام است.
برچسب‌ها: اسم دختر جدید ,

موضوعات مرتبط: اسم , ,

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


اسم پسر 1300 اسم پسر زیبا
پنج شنبه 11 دی 1399 ساعت 5:27 | بازدید : 984 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

اسم پسر

لحظه بدنیا آمدن فرزند و صدا کردن نام زیبای او، بدون شک یکی از بهترین لحظات زندگی هر پدر و مادری را تشکیل میدهد البته باید این نکته را در نظر داشت که انتخاب یک نام خوب از مجموعه نام‌ها کار آسانی نخواهد بود. در مقاله قبلی با مجموعه‌ای بزرگ و متنوع از اسامی دختر آشنا شدیم. در این مقاله قصد داریم لیستی از بهترین اسم پسر را ارائه کنیم تا این انتخاب دشوار را کمی برای شما آسوده‌تر کنیم.

در انتخاب نام پسر به چه نکاتی دقت کنیم؟

انتخاب یک اسم مناسب از این جهت بسیار مهم است که فرزندتان یک عمر با آن اسم زندگی خواهد کرد و در موقعیت های مختلف با آن اسم از او یاد خواهد شد پس این انتخاب بسیار بهم است. قبل از اینکه لیست اسامی را مشاهده کنید، چند نکته مهم زیر درباره ی انتخاب اسم را به یاد داشته باشید.

به تناسب میان نام و نام خانوادگی توجه کنید

نام و نام خانوادگی در موقعیت های مختلف در کنار یکدیگر قرار می گیرند و باید با یکدیگر تناسب داشته باشد. این تناسب به این معنا نیست که از نام هایی مانند “محمد محمدی” استفاده کنیم بلکه باید به خوش آوایی نام توجه کرد. نام “احسان علیخانی” نمونه ای از یک تناسب خوب بین نام و نام خانوادگی است.

لیستی از نام ها تهیه کنید

همینطور که لیست های متعدد نام را می خوانید، به اسامی زیبایی برخواهید خورد که برای لحظاتی توجه شما را جلب می کنند. بهتر است قبل از اینکه از آن اسم ها عبور کنید آنها را در جایی یاداشت کنید و لیستی از محبوب ترین نام ها را تهیه کنید و در پایان از میان اسامی محبوب خود، بهترین نام را برای دلبندتان انتخاب کنید.

کلیشه ها را رها کنید و با ذهن باز انتخاب کنید

همه ی ما علایق و اعتقاداتی داریم که در طول زندگی بر روی انتخاب های ما تاثیر می گذارند و می توانند در انجام یک انتخاب خوب یا بد تاثیر گذار باشند. قبل از انتخاب نام برای فرزندتان بهتر است ابتدا تکلیف خود را با این کلیشه ها و درستی یا نادرستی آنها مشخص کنید و به قضیه بصورت منطقی نگاه کنید. اینکه شما به یک شخصیت تاریخی علاقه مند هستند شاید برای شما جالب باشد اما بدون شک فرزند شما از اینکه نامی مانند “تیمور” داشته باشد چندان خوشحال نخواهد بود.

نظر جامعه درباره نام ها مهم است

برخی از اسم ها هستند که شکل اصلی آنها بسیار زیبا و خوش آوا است اما در برخی از فرهنگ ها، به خوبی بیان نمی شوند. برای مثال نام “ابراهیم” از نام های زیبا است که معمولا در جامعه آنها را بصورت “ابی” صدا می کنند که چندان زیبا نیست.

اسم پسر

به ترندهای گذرا توجه نکنید

برخی از اسامی هستند که در یک دوره کوتاه مورد توجه عموم قرار می گیرند و ممکن است والدین از این نام ها برای فرزندان خود استفاده کنند اما باید به این نکته توجه داشت که با گذشت این دوره و از مد افتادن آن نام، زیبایی آن ها کمتر خواهد شد. در ابتدای سال 2020 که ویروس کرونا (کویید-19) جهان را درگیر خود کرد یک خانواده هندی نام فرزندان دوقلوی خود را “کرونا و کویید” گذاشتند! قطعاً این نام­گذاری حتی اگر جذاب هم باشد مربوط به دوران خود می‌باشد و فرزندان نباید تحت تأثیر آن قرار بگیرند.

حتما بخوانید :
 100 اسم خارجی محبوب دهه اخیر را بشناسید (اسامی انگلیسی پرطرفدار دختر و پسر)
بیش از 220 اسم ترکی اصیل آذری و استانبولی (اسامی ترکی جدید و جذاب دختر و پسر)

پرطرفدارترین اسم های پسر ایرانی براساس آمار ثبت احوال

در نمودار زیر می توانید پرطرفدارترین اسامی پسر را که از سایت ثبت احوال استخراج شده است را مشاهده کنید.

………

لیست 500 اسم برتر پسر به همراه معنی

اسم پسر با حرف ا

اَرَشک پسر و جانشین اردشیر سوم
اَرحام خویشان، کسان، بستگان، منسوبان به ویژه منسوبان نَسَبی، مهربانی کردن، مهر ورزیدن
اَردوان نگهبان درستکاران؛ نام پنج تن از شاهان ایرانی از سلسله‌ی اشکانی
اَرسام به معنای آرشام
اَرسلان شیر، شیر درنده، اسد؛ از نامهای خاص ترکی؛ مرد شجاع و دلیر.
اَرشام پسر آرتاشس دوم و برادر تیگران اول، نخستین شاه از شاخه‌ی دوم سلسله‌ی اشکانیان.
اَرشیا تخت و اورنگ شاهان، گاه، تخت.
اَصلان برابر با اسلان به معنی شیر، شیر بیشه.
اَوستا اساس، بنیاد، پناه، یاوری؛ کتاب مقدس ایرانیان باستان و زرتشتیان
اُسامه دلیر و شجاع
اُکتای نام پسر چنگیز؛ در ترکمنی به معنی نامدار، مشهور، بزرگ زاده، بزرگ منش.
اُلدوز اولدوز
اِرمیا اسم پسر و دختر به معنی بزرگ داشته شده، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل
اِلشن شادی ایل، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه.
ابراهیم چهاردهمین سورۀ قرآن کریم،پدر عالی
ابوالفضل صاحب بخشش و فضل
اتابک پدربزرگ؛ لقب وزیران قاجار
احسان بخشش، مهرورزی، نکوکاری، نکویی، نیکی
احمد حمیدتر، ستوده تر، بسیارستوده، ازنامهای پیغمبر
احمدرضا از نام‌های مرکب؛ کسی که به اوصاف خشنودی و ستوده متصف است
اختای همانند نیزه، تیز
ارسمان نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین
اروند تند، تیز، چالاک، دلیر، فر، شکوه، شأن و شوکت
اشکان (اشک + ان (پسوند نسبت) )، منسوب به اشک که بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود – منسوب به اشک
افشین لقب پادشاهان اسروشنه. نام سردار معروف معتصم خلیفه عباسی
الچین ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایل
الدنیز اقیانوس
الیا الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان
الیار یار و یاور ایل، دوست و رفیق ایل، یار شهر و ولایت، یاور خویشان.
امید آرزو، انتظار، رجا، توقع، چشمداشت؛ اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن.
امیر پادشاه، حاکم، حکمران، خان، خدیو، رئیس، ژنرال، سرلشکر، سلطان، شاه، شیخ، فرمانده، ملک
امیر حافظ نام ترکیبی از امیر و حافظ به معنای امیر و فرمانده ای که نگهدار و پشتیبان دیگران است
امیر شایان اسم ترکیبی از امیر و شایان رجوع شود به معنی هر کدام از این دو اسم در بالا.
امیر علی امیر و حاکم بزرگ و بلند قدر، پادشاه شریف و توانا
امیرارسلان عربی – ترکی) امیر و پادشاه شجاع و دلیر؛
امیراصلان (عربی – ترکی) پادشاه چون شیر، حاکم دلاور، فرمانده و سردار چون شیر.
امیربهادر (عربی – ترکی) پادشاه شجاع و دلاور، امیر دلیر، سردار شجاع؛ لقب حسین پاشاخان قراباغی.
امیرپاشا (عربی – ترکی) از نامهای مرکب
امیرحسین امیر خوب و نیکو، پادشاه نیک، حاکم صاحب جمال
امیررضا از نام های مرکب، امیر و رضا- کسی که امیر و سلطان از او راضی و خوشحال است
امیرسام (عربی – اوستایی) نام مرکب از امیر و سام
امیرصدرا پادشاه و امیری که بزرگ و مهتر است، امیر والامقام.
امیرعباس امیر شجاع و دلاور، پادشاه و حاکم چون شیر.
امیرکسرا (عربی – فارسی) نام مرکب از امیر و کسرا.
امیرمحمد امیر بسیار تحسین شده وپادشاه ستایش شده و پسر سلطان محمود غزنوی بود.
امیرمهدی امیر هدایت شده، فرمانروای ارشاد گردیده
امین استوار، امانت دار، ثقه، درستکار، درست، درست کردار، صالح، موتمن، معتمد، موثق
ایلشَن هم معنب با اِلشن.
ایلقار عهد و پیمان.
ایلمان سمبل ایل.
ایلیا راستگوی بزرگ، نام حضرت علی (ع) در تورات
ایلیاد یاد ایل، به یاد ایل؛ در یونانی منظومه‌ی منسوب به هومر در شرح جنگ تروا
ایلیار دوست و رفیق ایل، یار و یاور ایل، محافظ خانواده
ایمان اطمینان، اعتقاد، باور، باورداشت، عقیده، گرویدن
ائلمان سنبل کشور و ملت، مانند مردم
آباقا عمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان
آبان آبها، (در گاه شماری) ماه هشتم از سال شمسی
آبتین از شخصیت‌های شاهنامه فردوسی، به معنی روح کامل، انسان نیکوکار
آبرلی آبر (فارسی، آبرو) + لی (ترکی) = دارای آبرو، آبرومند
آتا پدربزرگ
آتاباللی یادگار مانده از پدر بزرگ، مرد کوچک اندام
آتابای آتا (ترکی) + بای (چینی) = پدربزرگ، اسم یکی از طوایف بزرگ ترکمن در ایران
آتابیک پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک
آتابیگ لقب احترام برای خطاب کردن پیران، لقب مربیان شاهزادگان دربار سلاطین ترک
آتاش آداش، همنام
آتاقلیچ شمشیر پدری
آتاگلدی پدر آمد، پدر بزرگ آمد.
آتامکین مانند پدرم
آتان پرتاب کننده
آتجان کسی که بدن استوار و اندام محکمی دارد.
آترابان نگهبان آتش، پیشوای دینی
آتسز اسم سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی
آتلی سواره، صاحب اسب، اسب سوار
آتمش عدد شصت که از اعداد مقدس است. همچنین پرتاب کردنی
آتیال یال اسب، از اسامی مرسوم بین قبایل ترکمان
آتیجی تیر انداز ماهر
آتیلا (ترکی) (آت به معنی اسب + یلا (صفت))، به معنی چابک، شجاع؛ نامی
آداش آتاش، همنام، هم اسم
آدی امین تر، امانت دار تر
آدی گوزل خوش نام، معمولا درباره حضرت محمد (ص) بکار برده می شود.
آدیش (تلفظ: ādiš) آذر، آتش، (در عامیانه) آتیش – آتش، اخگر، شراره آتش
آذراوغلی پسر آذر بایجان
آذرباد پاینده و نگهبان آتش
آذرتاش آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند.
آراد نام فرشته ای است موکل بر دین و تدبیر امور
آراز ارس؛ (اَعلام) قهرمان منسوب به طایفه‌ی آس
آران نام شهری در دوران باستان
آرتا پاک، نام پهلوان ایرانی، ارتا (به فتح الف) در اوستا به معنای مقدس آمده است.
آرتین نسوب به آرت، پاکی و تقدس، (به مجاز) پاک و مقدس، (در اعلام) هفتمین پادشاه ماد
آرخا آرکا، مایه اطمینان و پیشتگرمی
آرسام گونه‌ای دیگر از واژه‌ آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس پسر
آرسان اسم پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آرسین پسر آریایی
آرش عاقل، زیرک، درخشان و تابان
آرشان به معنی نر، مرد، نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
آرکا آرخ، مایه اطمینان و پیشتگرمی
آرمان ایده، ایدئال، شعار، مرام، هدف، نصب العین، آرزو، امید، اندوه، حسرت، غم
آرمین مرد همیشه پیروز، از شحصیت های شاهنمامه
آروشا روشنایی، نور خورشید، آرامش
آرویج همیشه سبز، باطراوت، شاداب
آروین امتحان و آزمایش و تجربه، آزموده و آزمایش شده
آریا آزاده، نجیب
آریاراد آریایی، جوانمرد آریایی
آریتما نام یکی از سران ماد
آرین منسوب به آرین، آرین – آریایی نژاد، از نسل آریایی
آریو منسوب به قوم آریایی، نام قهرمان ایرانی آریوبرزن
آلب دلیر، پهلوان
آلب ارسلان شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی
آلب تکین مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه
آلپ ارسلان آلب ارسلان، شیر مرد، شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی
آلپ تکین آلب تکین، مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه
آلتونتاش مرکب از آلتون (طلا) + تاش (پسوند شباهت) = همانند طلا، زیباروی
آماندا در امان تو، در پناه تو
آنیل معروف، نامدار
آی بک بت، صنم
آیتغمش غلام ماه
آیتکین در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال حاضر و همچنین است.
آیخان آیخان (آی + خان) پادشاه ماه
آیدین شفاف و روشن، درخشنده مانند ماه
آیکان آیکان = آیقان (آی + قان) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل، نجیب
آیهان آیهان = آیخان (آی + خان) پادشاه ماه

اسم پسر با حرف ب

بَردیا دومین پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجه است که در اوستایی به معنای بلند پایه است.
بَرزین بالنده (بالنده مهر) فشرده‌ی آذر برزین مهر؛ نام یکی از آتشکده‌های بزرگ ایران.
بَرسام آتش بزرگ مرکب از بر (مخفف ابر) + سام (آتش )، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی
بَشیر مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پیامبر اسلام(ص)
بَکتاش خوش اخلاق و با صفات نیکو
بُرنا جوان؛ شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور
بِهتاش ببر، لقب بعضی از پادشاهان ترک
بِهداد در کمال عدل و داد
بِهراد جوانمرد نیکو
بِهنود از کلمات دساتیری به معنی پسر عزیز، نام پادشاهان هند
بِهنیا نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف
بِهینا (بهین + الف نسبت)، منسوب به بهین
بابر دلیر و شجاع
بابک استوار و پدر دوست داشتنی
باراد نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.
باربد پسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پرده‌دار؛ نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویز
بامداد صبح، صبا؛ اسم پدر مزدک
باهر درخشان، تابان
برهان بینه، حجت، دلیل، فرنود
بن سان پسر برکت
بنیامین پسر دستِ راست من – پسر دست راست، نام کوچکترین پسر یعقوب و راحیل
بهادر به معنی درخشنده و نورانی.
بهدین پیرو آیین زرتشتی
بهشاد نیکوی شاد؛ مرکب از به (بهتر یا خوب) + شاد
بهنام دارای نام نیک

اسم پسر با حرف پ

پَرشان رزمجو
پَرهام فرشته خوبی، همچنین به معنی پیر همه (پدر همه) می‌باشد. معادل عبری آن آبراهام می‌باشد.
پارسا آن که از ارتکاب گناه و خطا پرهیز کند، پرهیزگار، زاهد، متقی، دیندار، متدین، مقدس؛ عارف، دانشمند
پارسان منسوب به پارس، پارسی، اهل پارس، از مردم پارس
پارسیا منسوب به پارسی، (منسوب به قوم پارس)؛ پارسی، اهل پارس، از مردم پارس.
پارلا پابرجا، استوار
پدرام آراسته؛ نیکو؛ خوشدل، شاد؛ سرسبز وخرم؛ مبارک، فرخ، خجسته؛ شادی، خوشحالی.
پرهام الهه تقدیر کننده طبیعت – برهان قاطع براهیم ابراهیم را معرب آن دانسته است
پرهان لقب حضرت ابراهیم و نامی در پارسی باستان
پریام در افسانه های قدیم یونان، آخرین پادشاه تروا که شهر وی به دست یونانیان افتاد.
پوریا هم خانواده پریا به معنی نیک صورت – نام پهلوان ایرانی معروف به پوریای ولی
پویا پویندهرونده و برخی دونده را گویند.

اسم پسر با حرف ت

تایماز در دوران مغول آنکه خان به او امتیاز ویژه میداده است.
ترخان نام یکی از پادشاخان ساسله خوارزمشاهیان
تکش پهلوان دلاور
تکین تکین، پهلوان، دلاور
تگین جاوید، همیشه زنده
توحید یگانه دانستن خدا؛ اقرار به یگانگی خداوند، یکتا پرستی؛ اخلاص
تورال اسب سرکش
توسن چرم دباغی شده؛ تیماج (چرمی رنگی که بوی خوشی دارد).
توماج آهن، فولاد؛ نام مؤسس سلسه‌ی تیموریان یا گورکانیان، مشهور به امیر تیمور گورکانی
تیام چشمانم؛ عزیز و گرامی
تیمور نام یکی از طوایف ترک
تیمورتاش مأمور تشریفات در دربار؛ نقیب لشکر و قافله.

اسم پسر با حرف ث

ثاقب (عربی) هوشیار، تند دریابنده (ذهن، فکر )، روشن، فروزان
ثامر میوه دهنده، ثمردهنده
ثامن هشتم، هشتمین

اسم پسر با حرف ج

جانيار ياری دهنده جان، نام مورخی از مردم بخارا
جاويد هميشگی، ابدی
جهانیار یاور و یاور مردم جهان
جواد بخشنده، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم، مکرم
جويا جستجو كننده، جوينده
جويان جوينده، از شخصيتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان كيكاووس پادشاه كيانی

اسم پسر

اسم پسر با حرف چ

چاوه عزیز
چکاد بالای کوه، قله
چهرآذر آذرچهر، دارای چهره ای چون آتش

اسم پسر با حرف ح

حَنیف درست و پاک، راستین؛ معتقد به یگانگی خداوند، خداپرست پیش از ظهور اسلام
حِسام شمشیر تیز و برنده
حِسان بسیار نیکو، بسیار خوب، نیکروی
حافظ حفظ کننده و نگه دارنده، شاعر نامی ایرانی
حامد سپاسگزار و ستایشگر
حامی منسوب به حام پسر نوح، از اولاد حام؛ آن که پشتیبان و نگهبان کسی یا چیزی است، حمایت کننده، پشتیبان.
حانان رحیم، نام یکی از دلاوران در زمان داوود
حسام تیغ، سیف، شمشیر، قداره
حسن نیکو، جمیل
حسین صاحب جمال.خوب، نیکو، (در اعلام) امام سوم شیعیان
حمیدرضا ستوده ی خوشنود

اسم پسر با حرف خ

خاقان لقب پادشاهان چین و ترک، پادشاه
خاوین پاک سرشت
خرمشاد با طراوت و شاداب
خسرو پادشاه
خوشنود خشنود
خوشیار دوست و یار شاد و شادمان.

اسم پسر با حرف د

داتام آفریننده و مخلوق، نام یکی از فرماندهان پارسی کاپادوکیه
داتیس سرداری از مردم ماد و از سرداران داریوش هخامنشی.
دادمهر عدالت دوست؛ نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ.
دارا برخوردار از چیزی یا در اختیار دارنده‌ی چیزی، صاحب، مالک، ثروتمند؛ (به مجاز) خداوند
داراب دارنده؛ در شاهنامه نام شاه ایران از سلسله‌ی کیانی، نام شهرستانی در جنوب شرقی استان فارس.
دارمان از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
دارنوش نام یکی از وزیران بخت نصر
داریوش دارا، دارنده‌ی نیکی (بهی)؛ نام سه تن از شاهان ایرانی از سلسله‌ی هخامنشی.
دامون دارای عقل و تجربه، خردمند، عاقل، دارای علم و آگاهی، عالم، علیم.
دانا دارنده‌ی دانش و آگاهی؛ آگاه
دانیار قضاوت خدا، یا خدا حاکم من است؛ یکی از چهار پیغمبر بزرگ بنی‌اسرائیل
دانیال دانیال از پیامبران بنی اسرائیل و همزمان کورش کبیر و داریوش بزرگ هخامنشی بوده است.
داوید دامنه کوه
داوین سرافرازی، تکیه گاه
دایان سرافرازی، تکیه گاه
دومان مه، غبار

اسم پسر با حرف ذ

ذاکر هوشمندی، تیزهوشی، خورشید
ذکا رسم کننده، طراح، نقاش

اسم پسر با حرف ر

رَسام اسم پسرانه و دخترانه به معنی نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی
رَها در شاهنامه پهلوان ایرانی، (در عربی) پرنده‌ای که شکار نکند.
رُهام رادترین، نام یکی از سرداران اردشیر دوم پادشاه ساسانی
راتین مرکب از راد به معنی جوانمرد و پسوند نسبت، انکه منسوب به جوانمردی است.
رادان رادمنش، کریم، با سخاوت، نام سرداری معاصر خسرو پرویز ساسانی
رادمان خورشید بخشنده، بخشنده همچون خورشید
رادمهر جوانمرد کوچک
رادوین بخشنده، جوانمرد
رادین حقیقی، واقعی، راست قامت
راستین نام ناحیه‌ای است در شهرستان اهواز، منسوب به رام
رامان رئیس رامشگران؛ آرامش دهنده، فرشته
رامبد رامسین، رامین، نوازنده، سازنده؛ نام شخصی که واضع چنگ بوده
رامتین گونه‌ی کهنه رامتین به معنی سازنده و نوازنده است.
رامسین طربناک
رامین نام عاشق ویسه، این کلمه در بعضی منابع مرکب از «رام»به معنی طرب و «ین»است به معنی طربناک است
رایا نام پسرانه و دخترانه به معنی باهوش و دانشمند، نگهبان آسمان
رایان به ضم ب، دانشمند، حکیم، دانا، خداوندگار خرد
رایبد محکم استوار باوقار
رزین نام پسرانه و دخترانه به معنی شاخه‌ی تازه‌ای که از بیخ درخت برآید، زاده‌ی درخت مو
رستاک فرزند پسر
رضا خشنود، خرسند، خوشدل، خرسندی-خشنود شدن.
رودین خوشبخت، سعادتمند، بهروز
روزبه روزبه
روزبهان مهر تابناک، مهر و عشق روشن و تابنده، خورشید روز، درخشان
روزمهر آهن و فولاد جوهردار، جنسی از پولاد قیمتی، آهن گوهر دار، گوهر آهن
روهینا رامیاد، نام روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی در قدیم

اسم پسر با حرف ر

زامیاد یار دانا و دانشمند
زانیار پارسا، پرهیزکار
زکریا زکریای نبی از پیامبران بنی اسرائیل
زهیر از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی

اسم پسر با حرف ژ

ژابیز نام گیاهی و دارویی گیاهی که به بومادران (بوی مادران) معروف است، اشک آتش
ژاییز ژاییژ، شراره آتش
ژیار شهرنشینی، تمدن؛ زندگی شهروندان
ژیوار زندگی

اسم پسر با حرف س

سَرمد پایدار، پیوسته، همیشگی، به طور دائم
سَمیر داستان پرداز، قصه گو
سُروش پیام آور؛ فرشته‌ی پیام آور، فرشته؛ پیامی که از عالم غیب برسد، الهام
ساتکین ساتگین، پیاله بزرگی که با آن شراب می‌خورده‌اند، شراب، محبوب، مطلوب
ساتیار از نامهای زرتشتی که گونه‌ی دیگر آن به نظر میرسد سادیار باشد، نام یکی از سرداران داریوش.
ساشا مدافع و محافظ مردان
سامان خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد
سامی عالی، بلند مرتبه، بلند، (در اعلام) منسوب به سام پسر نوح نبی (ع )
سامیا نام ماه یازدهم از سال ایرانیان در دوره‌ی هخامنشی.
سامیار ثروتمند – کمک کننده به آتش محافظ آتش
سانیار دارای عزت و قدرت و کیفیت
سبحان پاک، منزه؛ از نامهای خداوند
سپنتا پاک و مقدس
سپهر آسمان؛ روزگار
سپهراد جوانمرد سپاه و لشگر، شجاع و دلیر
سجاد سجده کننده، بسیارنمازخوان، سجده گر
سدرا نام درختی در آسمان هفتم بهشت
سعید خوش اقبال، خوشبخت، سعادتمند، نیک اختر، نیکبخت، همایون، مبارک، میمون، فرخنده، خجسته
سهیل ستاره ای است معروف که در آخر فصل گرما طلوع کند.
سورنا سُرنا، سردار دلیر پارتی معاصر اشک سیزدهم
سوما ماه، نور ماه، (به مجاز) زیبا، در گویش مازندران نهر آب
سیروان عربی ساربان، نام رودی در غرب ایران که از استانهای کردستان و کرمانشاه می‌گذرد.
سینا به معنی دانشمند و نام جد ابن سینا

اسم پسر با حرف ش

شَنتیا نام حضرت علی (ع) در زبور داوود، پیروز
شادمهر ویژگی آن که دارای شادی و مهربانی است.
شادیار شاد و خوشحال
شارونا سرزمین پربار و حاصلخیز
شانلی افتخار آمیز؛ مشهور
شانیا کسی که در تصمیم و نظر خود پابرجاست، مصمم
شاهارا حافظ شبهای روزه داران
شاهدیس مانند شاه
شاهسون شاه (فارسی) + سون (ترکی)، شاه دوست، نام چند طایفه از طوایف ترک در ایران
شاهین شاهباز، عقاب، لاچین، زبانه، میله
شایان شایسته، سزاوار، در خور؛ فراوان
شایگان ارزشمند، ممتاز، عالی، شایسته
شروین نام قلعه‌ی شروان؛ نام انوشیروان دادگر
شهاب جلال و بزرگی، پدیده ای آسمانی
شهراد پادشاهِ جوانمرد
شهرداد زاده‌ی شهر، شهری
شهنور نور شاه و به تعبیری نور خدا
شهیاد مرکب از شه (شاد) + یاد (خاطره)
شهیار همدم، همنشین و مونس شاه؛ نظیر و همتای شاه؛ (به مجاز) بلند مرتبه
شهیر معروف، نام آور، نامدار
شیانا پاداش دهنده جزا دهنده مرکب از شیان (جزا و پاداش) + الف فاعلی

اسم پسر با حرف ص

صابر صبور، صبر کننده، شکیبا؛ از نامهای خداوند
صبور آنکه در برابر سختیها و رنجها بردبار است، صبر کننده، شکیبا؛ از نامهای خداوند
صوفی اخترشناس، پیرو یکی از فرقه‌های تصوف، درویش

اسم پسر با حرف ط

طَهورا از واژه‌های قرآنی به معنی پاک کننده، تطهیر کننده؛ (به مجاز) پاک و پاکیزه.
طاها نام سوره ٔ بیستم از قرآن کریم- طالب حق و هدایت کننده
طرخان از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار چینی در سپاه افراسیاب تورانی
طغرل پرنده شکاری از خانواده باز
طوفان هیاهو، توفان؛ جریان هوای بسیار شدید

اسم پسر با حرف ظ

ظافر ظفریابنده، پیروزی یابنده
ظهیر پشتیبان، یاور

اسم پسر با حرف ع

عِصام بند، ریسمان، طناب؛ حفظ، نگه داری؛ شرافت و شخصیت اکتسابی.
عادل با انصاف
عارف دانا، آگاه و کسی که از راه تهذیب نفس به بزرگی رسیده
عاصم نگهدارنده، محافظ
عباس شیری که شیران از او بگریزند. برادر امام حسین
عرشیا منسوب به عرش، عرش – ملکوتی آسمانی، مرکب از عرش + الف نسبت
عرفان شناختن و دانستن بعد از نادانی. تصوف، الهیات، حکمت، شناخت، علم، معرفت
علی بلند، بلند بر آمده، بلند قدر، بزرگ، شریف، توانا، کلان، نامی از نام های خدای تعالی
علی اصغر فرزند شیر خواره امام حسین ع و شهید کربلا در روز عاشورا
علی اکبر از اسمی ترکیبی به معنی شریف و بزرگ مرتبه
علیرضا کسی که علی علیه السلام از او راضی است مرکب از دو اسم علی و رضا
عماد ستون، (به مجاز) آن که بتوان بر او تکیه کرد، نگاه دارنده، تکیه گاه
عمید عاشق و بی قرار، همچنین بزرگ قوم، سرور و تکیه گاه طایفه
عیسی معرب از عبری، نجات دهنده، نام پیامبر مسیحیت

اسم پسر با حرف غ

غَدیر آبگیری است بین مکه و مدینه
غیاث فریادرس؛ فریادخواهی؛ از صفات و نامهای خداوند

اسم پسر با حرف ف

فاتح پیروز
فاران معرب از عبری، موضع مغازه‌ها، نام دشتی که بنی اسرائیل در آن جا گردش می‌کردند.
فارسی دشت و صحرا؛ از حکمای قدیم یونان و از فیثاغوریان.
فاطر آفریننده، خالق، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم
فربد دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند، مناعت، بزرگی، نام پسرانه زیبا
فربود راست و درست
فرحان شادان، خندان
فرداد فر + داد، داده شکوه، زیبایی و جلال
فرزاد با فر و شکوه زاده شده، زاده ی با فر و شکوه و عظمت – زاده شکوه و جلال
فرزام لایق، درخور، شایسته
فرزان فرزانه، خردمند، عالم، دانشمند
فرزین وزیر در بازی شطرنج
فرسام دارای شکوه و عظمتی چون سام
فرشاد شا دمان، مسرور، خوشحال، هم چنین به معنی روح و عقل، کره مریخ
فرشید دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، درخشانتر، نام برادر پیران ویسه
فرنام دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور
فرنود برهان، دلیل
فرنور داراه شکوه و جلال و چهره ای نورانی
فرهاد از شخصیت های شاهنامه، عاشق افسانه‌ای شیرین
فرهام نیک اندیش، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت
فرهود پرهود، صداقت و راستی در دین
فرهوش دارای هوش و ذکاوت
فریمند صاحب زیبایی و شکوه
فرینام دارای نام با شکوه و زیبا
فؤاد دل، قلب

اسم پسر با حرف ق

قائد آن که جمعی از مردم را رهبری می‌کند، رهبر، پیشرو، پیشوا؛ رئیس قافله، کاروان سالار
قباد محبوب، شاه محبوب، سرور گرامی؛ در شاهنامه پهلوان ایرانی
قدیر توانا، قادر؛ از نامها و صفات خداوند

اسم پسر با حرف ک

کارن اسم پسرانه به معنی شجاع و دلیر، نام فرزند کاوه آهنگر
کامران خوشگذران، عیاش، کامجو، کامروا، کامیاب، خوشبخت، نیکبخت
کامروا آن که خواسته و آرزویش رسیده است، موفق
کامیار کامیاب، آنکه کام و نشاط دوست اوست، کامروا و پیروز
کاوه یکی از خاندانهای معروف پهلوانی دوره اساطیری ایران . به معنی پادشاه
کسرا کسری، معرب از فارسی، عربی شدهاسم فارسیخسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد
کسری عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی خسرو- منسوب به کسری، یعنی خسروی.
کورش کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران که تخت جمشید را بنا نهاد.
کوشا ساعی، تلاشگر
کوشان کوشا، ساعی، تلاشگر
کیاراد پادشاه جوانمرد، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد
کیارخ کیاچهر، آن که دارای چهره و صورتی شاهانه است.
کیارش از شخصیتهای شاهنامه فردوسی، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی، مرکب از کی + آرش، آرش پادشاه
کیاشا شاهنشاه، شاه شاهان، مرکب از کیا (به معنی حاکم، سلطان، فرمانروا) + شا (مخفف شاه)
کیان پادشاه
کیانمهر دوستی شاهانه، محبت بزرگوارانه، خورشید سرزمین
کیانوش نام یکی از دو برادر فریدون در شاهنامه، اسم پسر فارسی به معنی بسیار شیرین
کیهان جهان، دنیا، گیتی
کیوان ستاره زحل، نام یکی از بزرگان دربار بهرام گور پادشاه ساسانی

اسم پسر با حرف گ

گرگین از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی پسر میلاد در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
گلباد کلباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران پهلوان تورانی
گوشیار نام حکیمی از فارس

اسم پسر با حرف ل

لاوان لابان، عبری از عربی، لین، سفید، نام پدر همسر یعقوب (ع)
لیبرا آزاده، رها (به کسر ب)

اسم پسر با حرف م

مَهدیار محافظ و نگهبانِ سرزمین و میهن
مَهیار ماهیار
مِهداد بزرگزاده
مِهراب دارنده‌ی جلوه‌ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد.
مِهراد (مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد)، جوانمرد مِهتر و بزرگتر
مِهران به معنی دارنده‌ی مهر
مِهربُد محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ (به مجاز) شخصِ مهربان
مِهرتاش با محبت و مهربان
مِهرداد داده‌ی مهر، آفریده شده‌ی مهر؛ نام چهار تن از شاهان اشکانی
مِهرزاد زاده‌ی مهر
مِهزاد بزرگ زاده، شاهزاده
مِهیاد (مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد)، تداعیگر مِهتری و بزرگی؛ (به مجاز) مِهتر و بزرگتر
مارتیا آدمی، انسان
ماکان آنچه بوده است.
مانا (صفت از ماندن) ماندنی، پایدار؛ (در پهلوی) مانند و مانند بودن.
مانی اندیشمند
ماهان روشن و زیبا چون ماه، نام شهری در استان کرمان
ماهور (پسرانه و دخترانه) تابناک، نوعی گل، نوایی در موسیقی
مبین آشکارکننده، آشکار، روشن، هویدا، واضح، روشنگر | بیانگر، بیان کننده، نشان دهنده، نشانگر
متین باوقار، جاافتاده، سنگین، موقر، استوار، محکم، پابرجا، رزین، فرهیخته
مجتبی برگزیدهبرگزیده شده. برگزیده و پسندیده.
محراب عبادتگاه، محل عبادت
محسن شاهنده، صالح، نیکوکار
محمد ستوده، بسیار تحسین شده، آن که خصال پسندیده اش بسیار است.
محمد امین لقب پیامبر گرانقدر اسلام- به معنی محمد درستکار و پاک دست
محمد پارسا مرکب از محمد به معنای بسیار ستایش شده + پارسا به معنای زاهد و با تقوی است
محمد طاها نام ترکیبی از اسم محمد به معنای ستوده و طاها که شکل فارسی از طه نام سوره ای در قران کریم است.
محمد عرفان نام ترکیبی از محمد و عرفان. رجوع شود به معنی هر کدام از این دو اسم در بالا.
محمد مهدی ستوده و هدایت شده، ترکیبی از نام حضرت محمد و امام زمان
محمد یاسین نام ترکیبی از محمد و یاسین. به بالا رجوع شود.
محمدجواد بنده ستوده شده خدا و بخشاینده
محمدحسین نام ترکیبی از اسم محمد به معنای ستوده شده و حسین به معنای نیکو و صاحب جمال است.
محمدرضا از نام های مرکب، محمد و رضا – کسی که حضرت رسول اکرم محمد صلی الله علیه وآله از او راضی است.
محمدعلی ترکیب اسامی محمد و علی
محمدمتین نام ترکیبی از محمد و متینبه بالا رجوع شود.
مرتضی پسندیده، راضی کرده شده، خشنود شده.
مزدک از شخصیت های شاهنامه، فردی دارای هوش و زیرک
مسعود خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، مبارک، خجسته، میمون، همایون
مصطفی برگزیده، منتخب از نامهای پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص)
مهدی هدایت کرده، هدایت شده، نام قائم منتظَر (ع) در نزد شیعه
مهران دارنده مهر
مهرآیین دارای مهر و محبت و دوستی، دارای مهربانی، دارای آیین و روش دوستی و مهربانی.
مهرداد داده ی مهر، آفریده شده ی مهر، اسم سه نفر از پادشاهان اشکانی بوده است.
مهرسام پسر خونگرم و مهربان، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است.
مهرشاد خورشاد، شادمهر، خورشید هدایت کننده
میثاق پیمان و عهد
میشا همیشه جوان، همیشه بهار
میعاد محل قرار ملاقات، وعده‌گاه؛ زمان قرار ملاقات، زمان وعده
میکائیل مقرب، نام فرشته‌ی روزی‌ها
میلاد تولد، زایش، ولادت، روز تولد، هنگام ولادت، سالروز ولادت

اسم پسر

اسم پسر با حرف ن

نادین در جریان، پویا و پرتحرک، الهه رودخانه، جاری
نامور نام آور، مشهور
نامی منسوب به نام، معروف، مشهور
ناهیرا روشنایی، نور
نشاط شادی، خوشی، سرزندگی
نصیرا نام یکی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم
نهاد سرشت، اساس، ضمیر دل، طبیعت، بنیاد، قاعده، مقام و جایگاه
نوشیار یار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامه
نویان امیر سپاه، شاهزاده، لقب سلاطین و بزرگان ترک
نوید مژده، خبرخوش، بشارت
نیاوش پسری که شبیه احداد و نیاکان خود است، مرکب از نیا و پسوند مشابهت
نیکان منسوب به نیک
نیما نام کوهی است حوالی نور
نیهاد نهاد، سرشت، طبیعت، بنیاد، ضمیر دل،اساس، مقام و جایگاه، قاعده
نیوان مرد دلیر، شجاع، پهلوان

اسم پسر با حرف هـ

هابیل معرب از عبری، نفس یا بخار، نام پسر آدم (ع)
هادان معرب از عبری، نام پدر ساوه همسر ابراهیم (ع)
هادی پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم، رسانا
هامون زمین هموار و بدون پستی و بلندی، نام دریاچه‌ای در سیستان
هامی سرگشته و حیران
هستیار احساس کننده، ادیب
همام دارای مقام و منزلت و فضایل، ارجمند، نام یکی از شعرا و سخنگویان مشهور در آذربایجان
همایون خجسته، مبارک، فرخنده، از شخصیتهای شاهنامه
هوداد نیک آفریده، داده خوب، داده نیک
هوراز دوست صمیمی
هوریار یار و دوست خورشید
هوفر شأن و شکوه و شوکت، شأن و شکوه نیک، شان و شوکت خوب
هومان از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران و از سپهسالاران افراسیاب تورانی
هومن نیک اندیش
هونام خوشنام، نیک نام
هیرسا پارسا
هیوا امید

اسم پسر با حرف و

واتیار سخنگو
واران نامی که مورخان یونانی به پادشاهان ایرانی که نامشان بهرام بوده داده‌اند.
وارتان نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی
واروژان کبوتر نر
والا بالا عزیز، گرامی، محترم، دارای ارج و اهمیت، اصیل، نژاده
وحید بی همتا، تک، تنها، فرد، فرید، مجرد، منفرد، واحد، یکتا، یگانه
ورازمهر از نامهای زمان ساسانیان

اسم پسر با حرف ی

یارتا همتای یار، همچون یار
یاسان لایق و سزاوار، نام یکی از پیغمبران باستانی ایران
یاسر شترکُش که گوشت قسمت کند، آسان، چپ، طرف چپ، نام پدر عمار، از یاران خاص پیامبر
یاسین نام سوره‌ای در قرآن کریم
یاشا به معنی زنده باد!، آفرین! زنده باشی
یاشار جاویدان، همیشه زنده، زندگی کننده
یزداد نام پسرانوشیروان پادشاه ساسانی
یزدان خداوند، ایزد، در مذاهب ثنوی، خدای خیر و نیکی، ایزد مقابلِ اهریمن است.
یزدان‌مهر خداوند خورشید
یزدانیار آن که خداوند یار و یاور اوست.
یکتا (ترکی – فارسی) یگانه، بی نظیر، تنها، یکی از نامهای خداوند، بی‌همتا
یوسف از حواریون و شاگردان حضرت عیسی (ع )
یونا به معنی خداوند می‌دهد، نام دیگر حضرتِ یونس (ع)
یونس به معنی کبوتر

کدام اسم پسر را انتخاب می کنید؟

در بالا با بیش از 500 اسم پسر محبوب ایرانی آشنا شدید. کدام نام ها را انتخاب کردید؟ نام مورد علاقه شما در لیست وجود نداشت؟ شما هم می توانید نام هایی که انتخاب کرده اید را در بخش نظرات با کاربران شادیما به اشتراک بگذارید.

موضوعات مرتبط: اسم , ,

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


اسم پسر 2000 اسم پسر زیبا
پنج شنبه 11 دی 1399 ساعت 5:0 | بازدید : 888 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

اسامی نام های جدید پسر ایرانی

نام یکی از عوامل موثر در برندسازی شخصی است. اگر برای انتخاب نام فرزند، نامی به ذهنتان نمی رسد، ابتدا باید با کمک دیگران نام های زیادی را جمع آوری نمایید و سپس از بین آنها بهترینشان را برگزینید. اما کدام نام بهترین است؟ برای ارزیابی نام ها می توانید از هفت نکته زیر بهره ببرید.

پسر ایرانی

انتخاب اسم بر اساس حروف الفبا

برای دیدن اسم هایی که با حروف شروع میشوند بر روی حرف آن از لیست زیر کلیک کنید.

  • الف - ب - پ - ت - ث - ج - چ - ح - خ
  • د - ذ - ر - ز - ژ - س - ش - ص - ض
  • ط - ظ - ع - غ - ف - ق - ک - گ 
  • ل - م - ن - و - ه - ی

پسر ایرانی

نام های جالب پسر ایرانی

یک:نگارش با حروف لاتین

زمانی که پدر و مادرهای ما برایمان اسم انتخاب می کردند نمی دانستند که روزی ما با این اسامی می خواهیم ایمیل ساخته و یا در شبکه های اجتماعی عضو شویم. ما هم نمی دانیم 20 سال دیگر فرزندانمان از اسمشان چه استفاده های دیگری خواهند کرد، اما لااقل می توانیم شرایط امروز را در نظر گرفته و نامی برایشان برگزینیم که با حروف لاتین فقط به یک صورت تایپ شود. به عنوان مثال Hamid از این لحاظ اسم مناسبی است.

دو:همخوانی با “خانم” یا “آقا”

برخی نام ها طوری هستند که فقط می توان قبل از آنها از “آقا” استفاده کرد. برخی نیز به گونه ای اند که “آقا” را باید بعد از آنها به کار برد. نام هایی هم وجود دارند که با “آقا” تناسب پیدا نمی کنند، چه قبلشان باشد و چه بعدشان. در بهترین حالت باید نام را طوری انتخاب کرد که آقا را بتوان در پس و پیش آن به کار برد. بنابراین نام مورد نظر خود را با “آقا” یا “خانم” و واژه های مشابه مورد آزمایش قرار دهید.

سه:نام دو بخش

یبعضی نام ها بر خلاف ظاهر کوتاهی که دارند، تعداد بخش های زیادی داشته و نام های طولانی محسوب می شوند. برخی نام ها نیز به لحاظ ترکیب حروف و تلفظ سختی که دارند در جامعه به اشکال ساده تری تلفظ می گردند. به عنوان مثال محمد و ابراهیم نام هایی سه بخشی هستند که متاسفانه ممد و اِبی تلفظ می شوند؛ تلفظ ناقص نام نوعی بی احترامی محسوب می شود اما حقیقتی است که در جامعه وجود دارد، پس نمی توانیم آن را نادیده بگیریم.

استفاده از نام های تک بخشی در برخی کشورهای دنیا رواج دارد؛ نام هایی چون جک، مت، جو، جان اما در کشور ما کوتاهترین نام ها دو بخشی اند. نام هایی چون حمید، شهاب، عسل، سارا و لیلا. پیشنهاد می شود صرفا از نام های دو بخشی در نام گذاری فرزندتان بهره ببرید.

چهار:تناسب با نام خانوادگی

همیشه امکان هماهنگ کردن نام و نام خانوادگی نیست اما تا حد ممکن است بهتر است به این مساله نیز توجه شود. شما می توانید با یک یا چند حرف مشترک بین نام و نام خانوادگی هماهنگی آوایی ایجاد کنید. ممکن است حروف مشترک صدادار و یا بی صدا باشند. به عنوان مثال حرف های “د” و “ر” در “داریوش ارجمند” و صدای “ایـ” نیز در “علی دایی” تکرار شده است.

همچنین می توانید نام و فامیل را در کنار هم نوشته و یا تایپ نمایید و سپس هماهنگی ظاهری آنها را بررسی کنید. برای مثال به نحوه نگارش نام “حامد بهداد” توجه فرمایید.

پنج:الگوبرداری

برخی نام ها می توانند در شکل گیری شخصیت افراد موثر باشند. به عنوان مثال کسی که نامش علی است در دوران تحصیل نسبت به داستان زندگی امام علی(ع) حساسیت بیشتری داشته و آن را بهتر حفظ می کند. ممکن است بر همین اساس سعی نماید که از امام علی(ع) در زندگی الگو برداری کند. داستان زندگی صاحب اصلی یک نام می تواند بر روی افراد تاثیر گذار باشد. شخصی که آرش نام دارد، ممکن است نسبت به دیگران عشق و علاقه ای دو چندان به ایران داشته و آمادگی بیشتری برای نثار جان در مسیر وطن پرستی داشته باشد. چرا که احتمالا با داستان زندگی آرش بزرگ شده و دوست دارد آرش دیگری از خود بسازد. البته این تاثیرات حتمی نبوده و در مورد همه صدق نمی کند.

شش:تصمیم بلند مدت

به نظر می رسد برخی نامهای پراستفاده ی ملی و مذهبی هرگز قدیمی نشوند اما اکثر نامها چنین ویژگی ای ندارند. نامی که برای کودکان متولد شده ی 20 سال پیش مناسب بوده است، ممکن است برای کودکان امروزی مناسب نباشد. در نام گذاری فرزند باید به شرایط روز جامعه نگاه کنیم تا نام مورد انتخاب برای زندگی فردای فرزندمان نیز مناسب باشد. فراموش نکنیم که فرزند ما می خواهد تا 120 سال دیگر با این نام زندگی کند.

برخی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها با اسامی قدیمی مانوس تر بوده و ممکن است اصرار بر نامی داشته باشند که مناسب شرایط روز جامعه نباشد، بهتر است با رعایت احترام آنها را متقاعد کرده و در انتخاب نام از مشورت جوان تر ها بیشتر بهره مند شویم.

ممکن است بگویید شروین نام خیلی خوبی است اما چون همسایه مان سه ماه پیش این نام را برای پسرش انتخاب کرده از این نام می گذرم تا فکر نکنند تقلید کرده ایم؛ چنین تفکری صحیح نیست، مسائل کوتاه مدت و حاشیه ای را در تصمیم مهم نام گذاری در نظر نگیرید.

هفت:قابل پذیرش بودن

برخی نام ها تکراری هستند و در مقابل برخی آنقدر استفاده نشده اند که وقتی نظر دیگران را در موردش می پرسیم در ابتدا قادر به تلفظ صحیح آن نیز نبوده و می خواهند یک بار دیگر نام را تکرار کنیم. گاهی ما در مسیر پیدا کردن نام های خیلی خاص و غیرتکراری آنقدر زیاده روی می کنیم که حاصل تلاشمان دستیابی به نام هایی است که از دید دیگران عجیب و مسخره به نظر می رسند. کاری نکنید که نام فرزند شما بیش از حد جلب توجه کند، طوری که وقتی به مدرسه رفته همکلاسی هایش نام او را مسخره کنند. در متمایز بودن نام می بایست حد اعتدال را رعایت کرد. از دیگر عیوب نام های ناشناخته آن است که گاهی نمی توان فهمید که نام دخترانه است یا پسرانه.

به نظر شما چه معیارهای دیگری در انتخاب نام فرزند وجود دارد؟

در این لیست جدیدترین و زیباترین اسم های ایرانی برای پسران انتخاب شده که امیدواریم مورد پسند شما قرار گرفته باشد.

اسم پسر ایرانی با حرف الف :
آبادان :خرم و باصفا
آبتین :نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آبدوس :نام یکی از درباریان اردوان سوم اشکانی
آبستا :اوستا
آتروپات :نام والی آتروپاتن(آذرآبادگان)
آترین :نام پسر اوپدرم در زمان داریوش بزرگ
آتش :فروغ و روشنایی
آخشیج :نماد، عنصر
آدُر :آذر، آتش
آدُرباد :نام موبد موبدان دوران شاپور
آذر بُرزین :نام موبدی بوده
آذر بُرزین :نام موبدی بوده
آذرآیین :نام پسر آذرساسان
آذرافروز :نام پسر مهرنوش پسر اسفندیار
آذرباد :نام موبد موبدان روزگار شاپور دوم
آذربُد :نام پسر هومت که نوشتن نامه دینکرد را به انجام رساند
آذربود :موبدی در زمان یزدگرد
آذرپَژوه :پسر آذرآیین پسر گستهم نویسنده کتاب گلستان دانش
آذرپناه :نام یکی از ساتراپ آذرآبادگان
آذرخش :صاعقه، برق
آذرفر :در اوستا به دارنده فرآذر
آذرکیوان :از موبدان بزرگ شیراز در روزگار حافظ
آذرمهر :نام موبدی است در زمان کواد
آذرنوش :در اوستا به دوست دار فرهنگ
آذین :زیور، نام فرمانده لشکر بابک خرمدین
آراستی :نام عموی اشوزرتشت و پدر میدیوماه
آرتمیس :نام فرمانده نیروی دریایی خشایارشاه
آرتین :نام هفتمین پادشاه ماد
آرش :پهلوان و یکی از بهترین تیراندازان ایرانی
آرمان :آرزو، خواسته
آرمین :آرامش، آسودگی
آریا :اصیل و آزاد ، فرمانده ارتش ایران در روزگار کورش
آریامن :نام فرمانده ناوگان خشایار شاه
آریامنش :نام پسر داریوش
آریامهر :دارنده مهر ایران
آرتاباز:از نامهای برگزیده
آریوبَرزَن :دلاور و پهلوان. سردار داریوش سوم
آزاد :نام بهدینی که در فروردین یشت ستوده شده
آزاد منش :راد، جوانمرد، دارنده خوی آزادگی
آزادمهر :از نام های برگزیده
آژمان :بی زمان
آسا :نام پدر بهمن که در چکامه از او یاد شده
آستیاک :نام چهارمین و آخرین پادشاه ماد
آونگ :آویخته، نگهدارنده
آویز :آویختن، نگهداری
آیریک :نام نیای یازدهم اشوزرتشت
اَبدَه :بی آغاز
اَبیش :بی رنج
اپرنگ :نام پسر سام
اَپروَند :دارنده بلندی و شکوه یا فرهمند
اَپروَیژ :پیروزمند و شکست ناپذیر . نام خسرو دوم پادشاه ساسانی
اَپیوه :نام پسر کیقباد نخستین پادشاه کیانی
اَترس :دلیر، بی ترس
اَرتان :راستگو. نام پسر ویشتاسب
ارج :ارزنده. نام یکی از نیاکان اشوزرتشت
ارجاسب :اوستایی آن یعنی دارای اسبان پرارزش
ارجمند :با ارزش
ارد :نام سیزدهمین پادشاه اشکانی
اردشیر :نام پادشاه هخامنشی و ساسانی
اردلان :از واژه ارد ایرانی است
اردوان :در اوستا ، پشتیبان راستی و درستی است
ارژنگ :نام سالار مازندران
ارشا :راست و درست
ارشاسب :دارنده اسبهای نر
اَرشام :پسر عموی داریوش بزرگ
اَرشان :نام نیای داریوش بزرگ
ارشک :نام نخستین پادشاه اشکانی
اَرشَن :نام برادر کاووس
اروتَدنر :نام پسر میانی اشوزرتشت. فرمان گذار
اروَند :شریف- نجیب. نام پدر لهراسب
اُزیرن :گاه پسین
اسپاد :دارنده سپاه نیرومند
اسپنتمان :نام خانوادگی و یکی از نیاکان اشوزرتشت
اسپهبُد :نام پدر بزرگ خسرو انوشیروان
اسفندیار :نام پسر کی گشتاسب کیانی و برادر پشوتن
اشا :راستی ، درستی ، راه خوشبختی
اشاداد :داده پاکی و پارسایی
اشتاد :راستی
اشکان :نام سومین نیای پاکر
اُشهن :گاه سپیده دم، آغاز روشنایی
اَشوداد :نام برادر هوشنگ پیشدادی
اشوفْرَوَهَر :پاکروان
اشومنش :پاک منش
افروغ :روشنایی و فروغ. از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
افشین :نام سردار ایرانی
اقاقیا :درختی با گل های سپید
اَگومان :بی گمان
البرز :کوه بلند. نام پهلوانی است
الوند :توانا و تیزپا
امید :نام پدر آذرپات، از نویسندگان نامه دینکرد
امیدوار :نام پسر خواستان دیلمی از سرداران مازیار
اندریمان :کسی که اندیشه اش در پی شهرت و ستایش است
اَنوش :بی مرگ. جاویدان
انوشیروان :پاکروان، پادشاه ساسانی
اَهنَوَد :رهبری و فرمانداری . نخستین بخش از سروده گات ها
اهورا :هستی بخش، خداوند
اوتانا :نام یکی از یاران داریوش
اَوَخشیا :بخشاینده
اَوَرداد :از سرداران کورش بزرگ
اَوَرکام :نام پسر داریوش هخامنشی
اورمزدیار :خدایار، یاور اهورا
اُورنگ :تخت پادشاهی . نام فرستاده پادشاه کشمیر به یمن
اُوژن :زننده و شکست دهنده دشمن
اوس :در اوستا به چم دارنده چشمه ها
اوستا :دانش، کتاب دینی
اوستانَه :نام سردار سغد در زمان هخامنشی
اوشَه :بامداد و سپیده در اوشهین گاه
اوشیدر :پروراننده قانون مقدس
ایدون :اینچنین، اینگونه
ایران پناه :از نام های برگزیده
ایرانپور :از نام های برگزیده
ایرانشاه :نام یکی از بزرگان ایران
ایرانمهر :روشنایی ایران
ایرج :یاری دهنده آریایی ها
ایزد :ستایش و ستودن
ایزدیار :یاور ستودنی
ایسَدواستَر :خواستار کشتزار و آبادکننده. بزرگترین پسر اشوزرتشت

اسم پسر ایرانی با حرف ب :
بابک :نام پسر ساسان در زمان اشکانیان
باتیس :نام دژبان غزه در هنگام داریوش سوم
بادرام :کشاورز
باربُد :نام نوازنده و رامشگر نامی زمان خسرو پرویز
بامداد :نام پدر مزدک
بامشاد :نام نوازنده. نامی در روزگار ساسانیان
بامگاه :هنگام بامداد
بایگان :نگهدارنده
بخت آفرین :نام پدر هیربد شهریار
بَختیار :از فرزندان رستم در روزگار خسرو پرویز
بَخشا :از نام های روزگار هخامنشیان
بَدخشان :لعل
بدره :بهره. نام یکی از سرداران خشایار شاه
بَرازمان :بلند اندیشه
بَردیا :نام پسر کوچک کورش
بُرزو :بلندبالا. نام پسر سهراب
بُرزویه :نام رییس پزشکان شاهی در روزگار خسرو
بَرسام :نام یکی از سرداران یزدگرد ساسانی
بَرَسم :شاخه های گیاهی
بَرِشنوم :پاک و تمیز
بَرمک :نام وزیر شیروی ساسانی
بُزرگمهر :نام مهین دستور انوشیروان دادگر
بَگاداد :نام یکی از سرداران ایرانی روزگار هخامنشی
بَگاش :نام یکی از سرداران هخامنشی
بلاش :نام نوزدهمین پادشاه ساسانی
بُندار :دارنده اصل و بنیاد
بُنشاد :شاد بنیاد
بَهاوند :در اوستا به چم وهوونت دارنده نیکی
بِهراد :نیکی بخش
بهرام :فتح و پیروزی است. نام پهلوانی در شاهنامه
بَهرامشاه :نام یکی از دانشمندان و عارفان زرتشتی
بِهروز :روزگار نیک و خوش
بِهزاد :نام یکی از پهلوانان ایران پسر پیل زور
بِهمرد :از نام های برگزیده
بهمن :نیک منش. نام پسر اسفندیار
بهنام :نیک نام
بوبار :دارنده زمین. نام کشاورزی در زمان خشایار
بوجه :رهایی یافته. نام یکی از بزرگان هخامنشی
بوخشا :رستگار
بیژن :نام پسر گیو

اسم پسر ایرانی با حرف پ :
پارسا :پرهیزکار
پاساک :نام برادر زاده داریوش بزرگ
پاکدین :دین درست، دین پاک
پاکروان :پاک باطن، نیک نفس
پاکزاد :پاک نژاد، نجیب
پاکمهر :از نام های برگزیده
پالیز :کشتزار
پَتَه مانی :دادگستر
پدرام :نام نبیره سام. درود، شادباش
پرچم :درفش
پَرنگ :نام پسر سام
پرهام :از نام های برگزیده
پرویز :شکست ناپذیر و پیروزمند. کنیه خسرو دوم ساسانی
پَریبُرز :بلند بالا، نام پسر کیکاووس
پژدو :نام نیای اشوزرتشت، بهرام پژدو از چکامه سرایان نامی زرتشتی
پژمان :از نام های برگزیده
پَشَنگ :نام برادر زاده فریدون پیشدادی
پشوتَن :پیشکش کننده تن یا فداکار
پوروشسب :دارنده اسبان زیاد پدر اشوزرتشت
پوریا :نام یکی از پهلوانان ایران
پولاد :نام پسر آزادمرد پسر رستم
پویا :جوینده
پویان :پوییدن
پیروز :پادشاه ساسانی
پیروزگر :پیروز، کامیاب
پیشداد :نخستین قانون گذار، بنیانگذار عدل و دادگری
پیلتَن :پهلوانی بوده از فرزندان رستم زال
پیمان :مهر، عهد

اسم پسر ایرانی با حرف ت :
تاژ :برادر هوشنگ پیشدادی
تخشا :کوشنده
تَسو :واحد زمان
تکاپو :جستجو
تَنسِر :نام موبد موبدان روزگار اردشیر بابکان
تَهماسب :از بزرگان ملک داراپادشاه ایران
تَهمتَن :بزرگ پیکر
تهمورس :دلیر و پهلوان. نام دومین پادشاه پیشدادی
توانا :نیرومند، زورمند
تور :نام پسر شاه فریدون
تورج :دلیر و پهلوان
توس :نام پسر نوذر یکی از پهلوانان نامی ایران
تیرداد :بخشنده تیر. نام دومین پادشاه اشکانیان
تیس :نام درختی است
تیگران :نام یکی از سرداران خشایار شاه

اسم پسر ایرانی با حرف ج :
جان پرور :نشاط انگیز
جانان :دلیرو زیبا
جاوید :نام پدر اردشیر یکی از بهدینان خراسان
جم :مخفف جمشید
جمشید :از پادشاهان پیشدادی
جهانگیر :نام پسر رستم زال پهلوان نامی ایران

اسم پسر ایرانی با حرف چ :
چالش :با ناز و غرور
چالیک :از بازی های کودکان
چلیپا :گردونه مهر
چوگان :ابزار بازی قدیمی
چینوَد :چگونه زیستن

اسم پسر ایرانی با حرف خ :
خدابخش :از نام های برگزیده
خداداد :از نام های برگزیده
خدایار :از نام های برگزیده
خدیو :بلند جایگاه، سرور
خردمند :نام یکی از پیروان دستور آذرکیوان
خرم :شادمان، خوش
خسرو :نیک آواز. نام پادشاه ساسانی
خشاشه :از سرداران ایرانی در دوره پادشاهی شاه گشتاسب
خشایار :شاه دلیر و مردمنش
خشنود :شاد، شادمان، خوشحال
خورسند :راضی
خوش منش :نیک نهاد
خوشنام :درستکار، نیکنام
خُونیرِث :نام یکی از هفت کشور زمین

اسم پسر ایرانی با حرف د :
داتَه :دادگری، قانون
دادار :دادگر، عادل
دادبان :نگهبان قانون
دادبه :قانون خوب
دادبه :قانون خوب.پسر دادگشنسب که نامه تنسر را به تازی برگردانده
دادپویه :از شاگردان موبد کیخسرو پور آذرکیوان
دادجو :جوینده عدل و داد
دادخواه :خواستار عدل و داد
دادرس :دادرسنده
دادفر :از نام های برگزیده
دادمهر :از نام های برگزیده
دادنام :از نام های برگزیده
دادوَر :دادگر، عادل
دارا :دارنده، نام نهمین پادشاه کیانی
داراب :نام پسر بهمن، هشتمین پادشاه کیانی
داریوش :نام سومین شاهنشاه هخامنشی
داژو :سوخته، داغ
دانا :هوشیار، آگاه
داور :نام موبدی است
دَریز :نام داماد داریوش بزرگ
دَسَم :فرمانده ده تن سرباز
دلاور :دلیر، قهرمان
دماوند :نام سرداری درزمان ساسانیان
دهناد :از نام های برگزیده
دینشاه :یاور و سرور دین
دینیار :یاری دهنده دین
دیهیم :کلاه پادشاهی

اسم پسر ایرانی با حرف د :
داتَه :دادگری، قانون
دادار :دادگر، عادل
دادبان :نگهبان قانون
دادبه :قانون خوب
دادبه :قانون خوب.پسر دادگشنسب که نامه تنسر را به تازی برگردانده
دادپویه :از شاگردان موبد کیخسرو پور آذرکیوان
دادجو :جوینده عدل و داد
دادخواه :خواستار عدل و داد
دادرس :دادرسنده
دادفر :از نام های برگزیده
دادمهر :از نام های برگزیده
دادنام :از نام های برگزیده
دادوَر :دادگر، عادل
دارا :دارنده، نام نهمین پادشاه کیانی
داراب :نام پسر بهمن، هشتمین پادشاه کیانی
داریوش :نام سومین شاهنشاه هخامنشی
داژو :سوخته، داغ
دانا :هوشیار، آگاه
داور :نام موبدی است
دَریز :نام داماد داریوش بزرگ
دَسَم :فرمانده ده تن سرباز
دلاور :دلیر، قهرمان
دماوند :نام سرداری درزمان ساسانیان
دهناد :از نام های برگزیده
دینشاه :یاور و سرور دین
دینیار :یاری دهنده دین
دیهیم :کلاه پادشاهی

اسم پسر ایرانی با حرف ز :
زادان :نام پدر شهریار از زرتشتیان کازرون
زال :نام پدر رستم
زامیاد :نگهبان زمین
زروان :نام خوانسالار انوشیروان ساسانی
زَریر :دارنده جوشن زرین
زَم :نام یکی از پسران غباد ساسانی
زنگه :از پهلوانان ایرانی در دوره کاووس شاه کیانی
زَهیر :نام یکی از سرداران شاه کیخسرو کیانی
زَواره :پهلوانی ایرانی. نام پسر زال و برادر رستم
زوپیر :یکی از همدستان داریوش بزرگ در جنگ بابل
زیار :نام پدر مردآویچ
زیگ :راه ستاره شناسی

اسم پسر ایرانی با حرف ژ :
ژاماسب :نام شوهر پورچیستا جوانترین دختر اشوزرتشت
ژوپین :نام پسر کیکاووس
ژیان :از نام های برگزیده

اسم پسر ایرانی با حرف س :
ساسان :نام پدر بزرگ اردشیر بابکان
سالار :پدر زال، پسر نریمان
سام :بهدینی از خاندان گرشاسب
سامان :نام بزرگ زاده بلخ
سَپْرَنگ :نام پسر سام
سِپنتا :مقدس، ورجاوند
سپند :ورجاوند و مقدس. اسفند
سِپِهر :آسمان
سپهرداد :داده یا آفریده آسمان
سپیدار :درخت بلند و راست
ستایش :خوب گفتن
ستُرگ :قوی هیکل، نیرومند
سرافراز :سربلند، با افتخار
سُرایش :سرودن
سُرخاب :نام پنجمین پادشاه باوندی
سُروش :گوش دادن به صدای وجدان و فرمانبردار
سزاوار :شایسته
سَلم :نام یکی از سه پسران شاه فریدون پیشدادی
سهراب :تابش سرخ. نام پسر زال
سورن :دلیر و پهلوان ، توانا
سوشیانت :برگزیده دینی
سیامک :نام پسر کیومرس در شاهنامه
سیاوخش :سیاوش، پسر کیکاووس
سیاوش :نام پسر کیکاووس
سیروس :نام کورش به پیکره دیگر
سینا :یکی از نخستین پیروان اشوزرتشت

اسم پسر ایرانی با حرف ف :
فاتک :نام پدر مانی نقاش دوران ساسانی
فراز :بالا، بلندی
فرازمان :از نام های برگزیده
فرازمند :از نام های برگزیده
فرامرز :نام پسر رستم زال
فربُد :نگهبان و نگهدار فر
فربود :راست و درست
فرخ :بزرگی و شوکت. از مفسران اوستا در زمان ساسانی
فرداد :از نام های برگزیده
فردین :پیشرو در دین
فرزاد :از نام های برگزیده
فرزام :از نام های برگزیده
فرزین :از نام های برگزیده
فرشاد :شادبخت و شادمان
فرشوشتر :یکی از وزیران کی گشتاسب
فرشید :نورانی تر
فرمنش :از نام های برگزیده
فرنام :نام یکی از سرداران شاپور
فرنوش :از نام های برگزیده
فرهاد :پیشرو قانون .نام پهلوانی در شاهنامه . نام چند پادشاه اشکانی
فَرََهمند :از نام های برگزیده
فَرهود :از نام های برگزیده
فرهومند :باشکوه و بزرگ
فُرود :نام پسر سیاوش
فْرَََوَرِتیش :نام دومین پادشاه ماد
فَرَوَشی :فَرَوَهَر، نیروی اهورایی
فَرَوَهَر :نیروی اهورایی درون انسان
فریان :خاندانی از دوستان اشو زرتشت
فریبرز :نام پسر کیکاووس
فریدون :از پادشاهان پیشدادی، نجات دهنده قوم آریا
فوکا :نوعی درخت بید
فوگان :نوشیدنی از دانه جو
فولاد :از نام های برگزیده
فیروز :نام هجدهمین پادشاه ساسانی

اسم پسر ایرانی با حرف ک :

کابی  :معرب منسوب به کاوه آهنگر 

کاردار :وزیر پادشاه، والی، حاکم، اسم پسر بهرام گور پادشاه ساسانی  

کارن  :اسم پسرانه به معنی شجاع و دلیر، نام فرزند کاوه آهنگر و هم چنین اسم سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم (گودرز) قیام کرد. 

کارنگ :چرب زبان، زبان آور  

کاروند :از اسامی پسرانه ایرانی  

کارینا :چهارمین مملکت از ممالک تابعه قوم پارت که توسط ولات اداره می شدند. احتمالابه منطقه نهاوند اطلاق می شده است. 

 کاکله :از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از فرزندان تور و جزو سپایان افراسیاب تورانی 

 کاکو :نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی، از شخصیتهای شاهنامه نیز هست.  

کاکی :نام پدر ماکان دیلمی 

کالو:از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی  

کامبوزیا :گویش امروزی کبوجیه، اسم پسر کوروش پادشاه هخامنشی  

کامبیز:گویش امروزی کبوجیه، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی  

کامجو :جوینده کام، کسی که در پی آرزوها و خواسته هایش است، آن که به دنبال عیش و خوشی است.  

کامداد:نام وزیر و مشاور آبتیننام پارسی  

کامدین :خواسته دین، اسم یکی از دانایان دین زردشت  

کامران :آن که در هر کاری موفق است، چیره، مسلط  

کامروا :آن که خواسته و آرزویش رسیده است، موفق  

کامشاد :مرکب از کام (خواسته، آرزو) + شاد؛ اسم پسر به معنی کسی که آرمان، میل و آرزویش شادمانی است.  

کامکار :کامروا، موفق  

کامگار :کامکار  

کاموس :از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی  

کامیاب :آن که به خواست و آرزویش رسیده باشد، پیروز  

کامیار :کامیاب، آنکه کام و نشاط دوست اوست، کامروا و پیروز 

کاوان :کاویان، منسوب به کاوه  

کاوک :کاوه  

کاووس :از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیقباد پادشاه کیانی، به معنی پادشاه توانا نیز آمده است.  

کاووش :جستجو، بررسی، تحقیق 

کاویان :پرچم کاوه که به درفش کاویانی معروف است. 

کبوده :از شخصیت های شاهنامه فردوسی است، مردم چوپان افراسیاب تورانی  

کدمان:نام اصلی داریوش پادشاه هخامنشی  

کراخان :نام پسر بزرگ افراسیاب تورانی  

کروخان:از شخصیت های شاهنامه فردوسی،نامدلاوری تورانی فرزند ویسه در سپاه افراسیاب تورانی  

کسرا :کسری، معرب از فارسی، عربی شده اسم فارسی خسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد  

کسری :کسرا، معرب از فارسی، خسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد  

کشواد :از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر گودرز، سردودمان گودرزیان و یکی از پهلوانان دوره فریدون پادشاه پیشدادی  

کلاهور :از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی  

کلباد :از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران پهلوان تورانی  

کمانگیر:کماندار  

کمبوجیه :نام پسرکوروش پادشاه هخامنشی  

کنارنگ:فرماندار، حاکم، لقب مرزبان ابرشهر در زمان ساسانیان  

کندر :صمغی خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی  

کندرو :نام پیشکار ضحاک، از شخصیتهای شاهنامه فردوسی  

کوت :از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هزاره سرداران رومی و از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی  

کوچک :دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی  

کورش :کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران که تخت جمشید را بنا نهاد. 

کورنگ :نام پسر گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی 

کوروس :کوروش، اسم سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران که تخت جمشید را بنا نمود.  

کوشا :ساعی، تلاشگر  

کوشاد :ریشه گیاهی خوشرنگ  

کوشان :کوشا، ساعی، تلاشگر  

کوشیار :از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی 

کولیار :نام روستایی  

کوهرنگ :نام دره و رودخانه ای در زردکوه بختیاری  

کوهسار :جایی که دارای کوه های متعدد است. 

کوهشاد :  نام روستایی در استان هرمزگان 

کوهیار :کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان 

کوهین :منسوب به کوه، نام گیاهی که ریشه آن مانند ریشه نی است  

کهار :گهار، از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی  

کهرم :از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی  

کهیار :کوهیار، کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان  

کهیلا :از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی  

کی آذر:مرکب از کی (پادشاه) + آذر (آتش)؛ پادشاه آتش، نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان  

کی راد :پادشاه بخشنده  

کی زاد :زاده پادشاه  

کی منوش :از پادشاهان یا شاهزادگان پیشدادی بنا به روایت تاریخ سیستان  

کیا :پادشاه سلطان، حاکم، فرمانروا  

کیاجور:عاقل، فاضل و دانا  

کیاچهر :آن که دارای چهره و صورتی شاهانه است.  

کیاراد :پادشاه جوانمرد، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد  

کیارخ :کیاچهر، آن که دارای چهره و صورتی شاهانه است.  

کیارزم :مرکب از کیا (پادشاه) + رزم (نبرد)؛ به معنی پادشاه نبرد و مبارزه 

 کیارس :کیارش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی  

کیارش :  از شخصیتهای شاهنامه فردوسی، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی، مرکب از کی + آرش، آرش پادشاه 

کیارنگ :رنگ پاکیزه و لطیف  

کیازند :پادشاه بزرگ  

کیاشا :شاهنشاه، شاه شاهان، مرکب از کیا (به معنی حاکم، سلطان، فرمانروا) + شا (مخفف شاه)  

کیان :پادشاهان، سلاطین، دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه ای ایران  

کیانوش :بزرگ جاویدان، نام یکی از دو برادر فریدون در شاهنامه 

کیانمهر :مرکب از کیان (به معنای سرزمین یا جمع کی به معنی شاه) + مهر به معنی (محبت یا خورشید) دوستی شاهانه، محبت بزرگوارانه، خورشید سرزمین، آنکه در تمام سرزمین برجسته و نورانی و محبوب است است.  

کیاوش :مانند پادشاه، بزرگوار، نام پدر کیقباد، کی + آوش، آوش شاه  

کیخسرو :پادشاه بزرگ و والامقام، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش پادشاه کیانی  

کیسان :مانند پادشاه، دارای منش شاهانه  

کیقباد، کیغباد :پادشاه محبوب و سرور گرامی، از شخصیتهای شاهنامه، نام نخستین پادشاه کیانی ایران از نژاد فریدون  

کیکاووس :پادشاه عادل و اصیل، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پادشاه کیانی، پسر کیقباد 

 کیوان :ستاره زحل، نام یکی از بزرگان دربار بهرام گور پادشاه ساسانی

کیوس :اصیل و نجیب، دارای منابع فراوان، نام پسرقباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی

کیومرث :زنده فانی، نخستین فرمانروای جهان بنا به روایت شاهنامه، نام اولین پادشاه پیشدادی

کیهان :جهان، دنیا، گیتی 

اسم پسر ایرانی با حرف گ :
گالوس :نام پسر فارناک پادشاه کپاد و کیه و هوتیس
گرامی :ارجمند، مقدم
گرانمایه :پرارزش، پر ارج
گرایش :گرویدن، پیروی
گَرشاسب :در اوستا به چم پهلوان نامی ، همانند رستم شاهنامه
گرگین :نام پهلوان نامی ایران
گژدهم :از جنگجویان و سرداران کیانی و پدر گردآفرید
گژگین :از نام های برگزیده
گشتاسب :نام پنجمین پادشاه کیانی
گشواد :نام پهلوانی در شاهنامه
گوارا :خوش آیند، با مزه
گودرز :نام پسر گیو، از پهلوانان نامی لشکر کیکاووس
گیل :گرد و پهلوان
گیو :پهلوان ایرانی

اسم پسر ایرانی با حرف ل :
لهراسب :دارنده اسب تیزرو . پدر گشتاسب

اسم پسر ایرانی با حرف م :
مازار :یکی از سرداران مادی کورش
مازنه :مازندران در اوستا
مازیار :نام پسر غارن. از اسپهبدان تبرستان
ماکان :نام پسر کاکی یکی از فرمانروایان ایرانی
ماندگار :پایدار، ماندنی
مانوش :نام پسر کی پشین و پدربزرگ لهراسب
مانی :نام پیکر نگار نامی در دوران شاپور
ماهان :نام پسر کیخسرو پسر اردشیر پسر غباد
ماهر :زبر دست
ماهوار :از گوشه های موسیقی
ماونداد :نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
مزدا :دانای بزرگ، پروردگار
مزدک :نام پسر بامداد در دوران ساسانی
مشیا :نام نخستین مرد در اوستا
منوچهر :پهلوان نژاد. نام نیای سیزدهم اشوزرتشت. نام ششمین پادشاه پیشدادی
منوشفر :نام پدر منوچهر شاه پیشدادی
مه زاد :از نام های برگزیده
مِهراب :نام پادشاه کابل و پدر رودابه
مهران :یکی از هفت خاندان نامی دوران ساسانی
مهربان :نگهبان روشنایی و مهر
مهربُرزین :دارنده برترین مهر. نام پسر فرهاد در دوره بهرام پنجم
مهرپرور :از نام های برگزیده
مهرپوی :از نام های برگزیده
مهرپیکر :از نام های برگزیده
مهرجو :از نام های برگزیده
مهرداد :نام چوپانی که کوروش را پرورش داد
مهرزاد :زاده مهر
مهرگان :جشن ملی ایران
مهرمَس :مهر بزرگ یا بزرگ مهر. نام نیای ششم اردشیر بابکان
مهرنوش :نام یکی از چهار پسران اسفندیار
مهریار :از نام های برگزیده
مِهرین :از نام های برگزیده
مهیار :از نام های برگزیده
مویز :دانه خشک انگور

اسم پسر ایرانی با حرف ن :
نارون :نام درختی تنومند
ناشا :دادگر
نامجو :جوینده نام
نامدار :دارنده نام
نامور :از نام های برگزیده
ناوَرز :سرباز دریایی. از نام های دوران هخامنشی
نریمان :دلیر و پهلوان. دارای اندیشه بلند و مردانه
نَستور :نام پسر زریر، برادر شاه گشتاسب
نکیسا :نام نوازنده نامی دوران خسرو پرویز
نمایان :آشکار، هویدا
نوبخت :از نام های برگزیده دوران ساسانی
نوبهار :نام نویسنده دساتیر
نوتریکا :نام سومین برادر اشوزرتشت
نوذر :یکی از سه پسران منوچهر
نوش :شهد، عسل ، انگبین
نوش آذر :نام پسر آذرافروز
نوشی :نوشیروان
نوشیروان :انوشیروان. از نام های برگزیده
نوید :مژده شادمانی
نیسان :نی زار، محل روییدن نی
نیک پی :خجسته ، خوش قدم
نیکدل :از نام های برگزیده
نیکروز :سعادتمند، خوشبخت
نیکزاد :از نام های برگزیده
نیکنام :نیکونام، خوشنام
نیکو :خوب، زیبا، نیکو کار
نیما :نام یکی از شاعران ایرانی
نیو :پهلوان و دلیر
نیوتیش :نام کوچکترین برادر اشوزرتشت

اسم پسر ایرانی با حرف و :
واته :ایزد آب در اوستا
وخش :روشنایی یا رویش. نام چهاردهمین نیای آدرباد مهر اسپند
وخش داد :آفریده روشنایی، نام یکی از سرداران هخامنشی
وخشور :پیام آور
ورجاوند :مقدس و نورانی . از نیاکان شاه بهرام
ورزم :شعله آتش، گرمی آتش
ورساز :جوان آراسته و زیبا
وَرَهرام :نماد پیروزی
وَسپار :بخشنده
وَسنه :نام کوهی در اوستا
وفادار :از نام های برگزیده
وَلخش :بلاش، پادشاه اشکانی
وهامان :نام پدر سلمان فارسی
وَهمنش :خوش منش، نیک منش
وُهومن :ریشه اصلی بهمن امروزی
ویسپرد :از بخش های اوستا
ویشتاسب :نخستین پادشاه همزمان با اشوزرتشت

اسم پسر ایرانی با حرف ه :
هارپارک :نام وزیر استیاک آخرین پادشاه ماد
هامان :یکی از درباریان خشایار شاه
هامرز :نام سپهسالار خسروپرویز ساسانی
هامون :از نام های ایرانی
هامین :تابستان در اوستا
هاون :گاه بامدادی
هاونی :ایزد نگهبان بامداد
هَخامنش :دوست منش. نام سردودمان هخامنشیان
هَردار :نام هشتمین نیای اشوزرتشت
هُرمز :نام سومین پادشاه ساسانی
هرمزدیار :یار خدا
هُزوارش :شرح و تفسیر
هُژبر :دلیر و نامجو
هَژیر :خوو پسندیده، از پهلوانان دوره کیانی پسر گودرز
همتا :مانند، شریک
همگون :همرنگ، همانند
هنگام :زمان، گاه
هوبَر :دربردارنده نیکی
هوتَخش :سازنده خو. پیشه ور
هوتن :فرماندار ساحلی در روزگار داریوش
هوداد :نیک آفرید
هودین :نام سومین نیای آدرباد مهر اسپنتمان
هور :خورشید
هورا :می صاف و مقدس
هوشنگ :پسر سیامک پسر کیومرس، دومین پادشاه پیشدادی
هوشیدر :از نام های برگزیده
هوکَرپ :واژه ای پهلوی خوش اندام
هوم :گیاه مقدس
هومان :از نام های برگزیده
هومَت :اندیشه نیک
هومن :خوب منش
هیمه :نام داماد داریوش و از سرداران بزرگ پارسی

اسم پسر ایرانی با حرف ی :
یادگار :اثر و نشان که کسی از خود باقی بگذارد
یزدان داد :موبدی در سده نهم که در کرمان می زیسته
یزدان مهر :از نام های برگزیده
یزدان یار :از نام های برگزیده
یزدانشاه :نام پسر انوشیروان دادگر
یزدگرد :نام پادشاه ساسانی
یَسنا :از بخش های اوستا

موضوعات مرتبط: اسم , ,

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


اسم دختر زیبا 5000 اسم دختر جدید
پنج شنبه 11 دی 1399 ساعت 4:56 | بازدید : 4412 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

قدم نو رسیده مبارک! جمله‌ای که شنیدن آن آرزوی هر پدر و مادری است. اولین چیزی که قبل از به دنیا آمدن فرزند دلبندتان ذهن شما را مشغول خواهد کرد انتخاب یک اسم زیبا و شایسته است. برخی از افراد مدت‌ها قبل از بارداری و حتی قبل از ازدواج به اسم دختر یا پسر خود در آینده فکر کرده و فانتزی­ هایی را در ذهن خود می‌پرورانند. چراکه داشتن فرزند حسی است که با هیچ چیزی در دنیا قابل مقایسه نیست. موجودی که از خودتان بیشتر دوستش دارید و حاضرید از همه چیز خود بزنید تا او در آرامش باشد.

در این پست از شادیما می‌خواهیم در مورد اسم دختر صحبت کنیم. انتخاب اسم با اینکه کاری جذاب است ولی به دلیل تنوع بی اندازه و گزینه‌های بسیار کاری بس دشوار هم می‌باشد. با ما همراه باشید.

پرطرفدارترین اسامی دختر در ایران

طبق بررسی های کارشناسان وبسایت شادیما براساس اطلاعات ثبت احوال کشور ما بین سال های 1390 الی 1398 اسم فاطمه با 270.000 نفر بالاترین آمار اسم دختر را به خود اختصاص داده است و اسامی زهرا، نازنین زهرا و زینب در رده های بعدی قرار دارند.

اسامی دختر پرطرفدارآمار اسم دختر

در جدول بالا 20 اسم دختر پرطرفدار سال 1390 الی 1398 را مشاهده می کنید.

سعی کنید در انتخاب اسم فرزند خود عجله نکنید و با صبر و حوصله زیاد اینکار را انجام دهید. لینک های زیر نیز برای کمک به انتخاب بهتر شما قرارداده شده است.

  • اسم دختر خاص و لاکچری بازیگران و چهره ها
  • اسامی دختر ترکی اصیل آذری و استانبولی
  • محبوب ترین اسامی دختر انگلیسی یک قرن اخیر
  • اسامی پسر محبوب و پرطرفدار

اسم دختراسم دختر جدید

اسم دختر با حرف الف

اَنوشا  جاویدان
اِستاتیرا همسر داریوش سوم
اِلِنا  هلن و هلنا
اِلسا  (ترکی ـ فارسی) (ال= ایل+ سا (پسوند شباهت)) مثل ایل، همانند ایل.
اِلسانا  مثل ایل، مثل مردم ایل و شهر و ولایت، چون خویشان
اِلینا نیکویی و نعمت برای ما
ابتسام  تبسم، لبخندزدن
ارنواز  نیکو سخن و خوش گفتار. نام یکی از خواهران جمشید
اروس  سپید، درخشان و زیبا
ارون  شاد و شادمان
اریکا مرتبط با زمین
اسما  عربی جمع اسم، نامها، نام دختر ابومسلم خراسانی
اسنا  بانوی بزرگوار و بلندمرتبه
اشک  آبی که از چشم می ریزد
اصیلا  بانوی با اصالت
افرا ستایش کردن
افشید شکوه خورشید
الحان  نواهای خوش ، نغمه های دلکش ، صدای موزون و خوش آیند
المیرا فدا کننده
النا  یونانی نورانی
الناز ایل ناز موجب نازش ایل
الوا  ستاره
الیانا  یکی و هدیه
الیسا  دختری که مانند گل انار لطیف است
الیکا مادر زمین – شکوفه – نام دهی در شما ایران
الین  هم نژاد و هم خون
امانه  اطمینان و آرامش قلب ، دختری که وجودش مایه قوت قلب است
امیرا  بانوی حاکم
امینه  مؤنث امین
انار  میوه ای خوراکی با دانه های قرمز یا سفید فراوان و مزه ترش یا شیرین
انارام  روشنایی بی فروغ و بی پایان
انارگل  گل انار
انگبین  عسل
انوش  جاویدان
انیس عربی همدم
انیسه عربی همدم
اوران  در گویش سیستان
اورانوس فرانسه نام هفتمین سیاره منظومه شمسی
اورنینا  یونانی ربه النوع فراوانی نعمت
اورینا  یونانی در اساطیر یونان، الهه آسمانها و حامی عشق آسمانی
ایرانا  ایران + ا (پسوند نسبت)، منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی
ایرسا رنگین کمان
ایلماه یعنی ماه ایل ، ریشه ی اسم لری ، لری بختیاری
آبنوش از زنان ویس و رامین
آپامه  خوشرنگ و آب؛ دختر اردشیر دوم هخامنشی
آترا  نام یکی از ماههای پاییز
آتری   آذر
آترین  آذرین مانند آتش، زیبا و پر انرژی
آتشگون   سرخ فام، سرخ رنگ
آتنا  در اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر ، دانش و صنعت
آتوسا  نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی و به معنی قدرت و توانمندی است.
آتیه  آینده
آدا  پاداش مینوی، فرشته توانگری
آدخت   خجسته و نیکو
آدرینا  آتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین
آدنا  نام روستایی در نزدیکی چالوس
آذر   آتش، فروغ، روشنایی
آذربانو   بانوی آتش گون
آذرچهر   همانند روشنایی
آذرگون   گل همیشه بهار
آذرمینا  لعلگون، سرخ رنگ
آذین  زینت، زیور، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در ویس و رامین
آذینگل  زینت گل، زیورگل – کنایه از زیبایی بسیار زیاد
آذين زيور، زيب، زينت، آرايش؛ (در قديم) آيين، رسم و قاعده.
آراسته  با نظم و ترتیب
آراگل  آراینده گل ها – زیبا کننده گل ها
آرالیا  درختچه های زینتی
آرام  سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه
آرام دخت  از نام های برگزیده
آرام دل  از نام های برگزیده
آرامش  آرمیدن
آرامیس  آرامش ، راحتی
آرتادخت وزیر خزانه داری اردوان چهارم اشکانی
آرتیستون دختر کورش بزرگ – زن داریوش
آرزو  (پهلوی)، خواهش، كام، مراد، چشمداشت، اميد، توقع و انتظار؛
آرشیدا  بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان
آرمیتا  آرمان، عشق پاک
آرمیتی  فروتنی و پاکی و محبت
آرمیدخت  از نام های برگزیده
آرمیلا   اسم دختران در ایران باستان (شاهدخت)
آرميتا  (اوستايي) پارسا، پاك، فروتن.
آریان  بانوی بسیار مقدس – نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان
آریانا  منسوب به آریا، آریایی، نام قدیم ایران
آزادچهر  آزاده نژاد
آزاده  آزاد، اصيل؛ (در قديم) نجيب، شريف، صالح؛ (در قديم) ايراني؛ (اَعلام) نام زنِ…
آزیتا  آزیتا نام دخترانه ی ایرانی ای است به معنی «الهه ی آتش»
آژند  نام گلی است
آسا  زیور مایه زیبایی و وقار و ثبات و تمکین و آسودگی
آساره  نام دختر به زبان لری بختیاری به معنی
آسمان  فضای بالای سر که آبی رنگ به نظر می رسد،
آسیمن نامی پهلوی که همان سیمین امروزی است
آشتی  مهر و دوستی، یکرنگی
آشنا  یار، دوست
آشوب  شور، انقلاب
آشیان  لانه و کاشانه
آفتاب  گرمی، روشنایی
آفرین  درود و سپاس
آگرین  کردی آتشین، به رنگ آتش
آلا  نعمتها ، نیکی ها
آلاله  نام گلی است
آلکا  در گویش سمنان نام امامزاده ای
آلما  ترکی سیب، کنایه از زیبایی
آلیس الیس یک اسم دخترانه با ریشه فرانسوی به معنی بانوی نجیب زاده، دختر اصیل،
آلیشان هردو ترکی شعله ور
آماندا  این نام به معنای دوست داشتنی است.
آمتیس  آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی
آمی‌تیس  پادشاه ماد، نام زن کورش
آناشید  دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر
آناهيتا  (اوستايي) بي‌آلايش، پاك، به دور از آلودگي و ناپاكي؛
آنجلا  آنجلا شکل دخترانه نام پسر انجلوس است.
آندیا  نام زن اردشیر ساسانی
آنسه  مانوس، همنشین نیکو
آنیتا  آراستگی، مهربانی، خوشرویی
آوا ندا و صدا ،نغمه
آوین کردی عشق
آوینا  عشق
آهنگ  سرود و نغمه
آهو  غزال، غزاله؛ (به مجاز) معشوق زيبا؛ (در قديم) (به مجاز) چشم زيبا؛
آیدا  شاد، خوش
آیسان  آی (ترکی) + سان (فارسی) زیبا، مانند ماه
آینور اسم ترکیبی ترکی_عربی به معنی نور ماه ، نورانی مثل ماه ، روشنایی ماه ،
آیه  نشانه ، نشانه خدا
آيدا (تركي) گياهي كه كنار آب مي‌رويد؛ شاد، ماه – نام تذکمنب
آيه  (عربي) نشانه، نشان‌، معجزه، دليل، حجت، برهان؛ اعجوبه، عجيبه

اسم دختراسم دختر تک

اسم دختر با حرف ب

بَرفین  برفی، از جنس برف؛ سفید مانند برف؛ (به مجاز) زیبا چهره
بَصیرا  منسوب به بصیر؛ منتسب به دانایی؛ (به مجاز) دختری که بینا و دانا باشد.
بُشرا بشارت، مژده، مژدگانی؛ از واژه های قرآنی
بِه‌آفرین  خوب آفریده؛ خوش سیما، خوش منظر
بِهشید  تابناک و دارای فروغ و روشنایی
باختر  مغرب؛  به معنی ستاره است.
بادامک  بادام کوچک، نوعی درخت بادام
باران  قطره‌های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد می‌شود
بارلی  بار(فارسی) + لی (ترکی) میوه دار، سودمند
بارنک  نام درختی است.
باستیان  بردبار، شکیبا
بافرین  بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین
بالنده  آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است.
بالیده  رشد و نمو کرده
بامک  بامداد، صبح
بامی  درخشان، لقب شهر بلخ
بامین  نام روستایی در نزدیکی هرات
بانو  خانم، کلمه احترام درباره بانوان
بانو گشسب  نام دختر رستم زال ، زن گیو و مادر بیژن
باور  مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است،
بخت آفرید  آفریده بخت و اقبال
بخشایش    گذشت و چشم پوشی کردن گناه یا کار نادرست کسی، عفو، رأفت، رحمت و شفقت.
بخشنده  آنکه چیزی را بی آنکه عوضی بخواهد میبخشد؛ عطا کننده.
بردبار  شکیبا، با حوصله
برزآفرید  آفریده با شکوه، نام مادر فرود
برسومه  برسم، شاخه‌های گیاه
برشید  بر(میوه) + شید (خورشید)، میوه خورشید
برفین  برفی، از جنس برف؛ سفید مانند برف؛ (به مجاز) زیبا چهره.
برگ  به ضم ب، ابرو
برنا  جوان ، خوش اندام
برومند  (اسم دختر و پسر) خوش قامت، نام مادر بابک خرمدین
برهون  هاله، خرمن ماه
بلوت  درخت سودبخش
بلوط  گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است.
بمانی  نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند.
بنفشه  نام گل، (به مجاز) مو، زلف؛
بنیتا دختر بی همتای من
بوته  گیاه، ساقه جوان
بوختار  از نام های برگزیده
بوژنه  شکوفه، غنچه اسم دختر
بوستان  بستان، باغ و گلزار
بویه  آرزو
به آفرید  نام دختر کی گشتاسب
به نگار  خوب چهره، نیکو صورت
بهار  فصل اول سال
بهارا ، بهار، بهاران  فصل بهار
بهاران  هنگام بهار، موسم بهار؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت.
بهارآفرین  آفریننده بهار
بهاردخت  دختر بهار
بهارک  به معنای مانند بهار، همچون بهار؛ (به مجاز) زیبا با طراوت
بهارگل  گلی که در بهار می روید.
بهارناز  موجب فخر و نازش بهار
بهاره  مربوط به بهار؛ به عمل آمده در بهار؛ منسوب به بهار.
بهارین  منسوب به بهار، بهاری
به‌آفرید    نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی و خواهر اسفندیار
به‌آفرین  نیک آفریده شده
به‌آیین  دارای آیین بهتر
بهدخت  نیک ترین دوشیزه
بهدیس  مانند به (به میوه ای خوش عطر و بو)
بهرخ  نیک چهره
بهرو  نیکو چهره
بهشت  پردیس، بهترین
بهکامه  مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو)
بهگل  نیکوترین گل
بهناز  از نام های برگزیده
بهنوش  نیکوترین نوشیدنی
بهین  بهترین ، نیکوترین
بیتا  بی مانند، بی همتا، یکتا
بیدار  هشیار و سرزنده
بینا  روشن، دل آگاه

اسم دختر با حرف پ

پَرَند  پروین، حریر ساده؛ گروهی از گیاهان
پَرَندیس  (پَرَن + دیس (پسوند شباهت) )، شبیه به پَرَن پَرَن، زیبارو، نرم و لطیف چون پرند
پَرَنسا  همانند ابریشم و دیبا؛ زیبا و لطیف
پَرتو  شعاعی که از منبع نورانی یا گرما ساطع می شود، درخشش، تلألؤ، روشنایی؛ اثر، تأثیر
پَردیس  بهشت؛ فضای سبز و گل کاری شدهی اطراف ساختمان.
پَرنیان  پارچه ای ابریشمی دارای نقش و نگار؛ پرده ی نقاشی
پاداش  پاداش
پادمیرا  جاویدان، نگهبان مهر، نگهدارنده عشق
پادنا  اسم یکی از بخش‌های تابعه شهرستان سمیرم،
پادینا  در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می‌شود.
پارامیدا  پارامیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی،
پاردیس  پردیس
پارلا (ترکی) به معنی درخشنده و نورانی – درخشنده و نورانی
پارمیدا  پارامیدا، پارامیس، پرمیس
پارمیس  پرمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی
پارمین  تکه یا قطعه‌ای از بلور؛ نام زنِ داریوش.
پارنا  نام قله‌ای در نزدیکی پل دختر
پارند  نیک بختی و فرارونی؛ نگهبان گنج و خواسته
پاشنگ  خوشه‌ی انگور
پاک سیما  از نام های برگزیده
پاکبانو  آناهیتا، بانوی پاک
پاکچهر  خوش صورت
پاکدخت  دختر پاک و عفیف
پاکدل  پاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب
پاکرخ  پاکیزه رو، زیبا رو
پاکروز  از نام های برگزیده
پاکروی  پاکیزه روی، زیبا روی
پاک‌سیما  دارای صورتی پاک و زیبا
پاکفر  از نام های برگزیده
پاکناز  دارای ناز خوش
پاکنوش  پاک نوشنده
پالیز  باغ
پامچال  گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی
پانته‌آ  پایدار، نگهبان نیرومند، نام همسر آبرداتاس که در زمان کوروش، پادشاه شوش بود
پانتی  نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پانیا  محافظ نگهدارنده
پانیذ  پانید، قند مکرر، شکر، شکر برگ،
پانیک  کسی که قدمش نیک است، خوش قدم
پایون  پیرایه، زیور، آرایش
پاییز  هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو
پاییزان  هنگام پاییز
پدیده  پدیدار؛ شخص، چیز یا حادثه‌ی چشمگیر.
پرتو  فروغ، روشنایی
پرخیده  سخن سربسته
پردیس  باغ بهشت
پرسا  نرم و لطیف مانند پر.
پرستش  نیایش، عبادت
پرستو  پرنده‌ای سیاه و سفید با بال های باریک که مهاجر است.
پرستوک  پرستو، نام اصیل پارسی
پرسون  برهون هاله، خرمن ماه
پرشت  پر آرزو
پرگل  (به فتح پ) هر یک از گلبرگهای گل
پرمون  زینت و آرایش
پرند  پارچه ابریشمی
پرنیان  حریر ، دیبا
پروا  ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه
پروانه  از نام های برگزیده
پروین  نام ستاره‌ای
پری  زن زیبا
پری بانو  از نام های برگزیده
پری سیما  زیبا روی
پریچهر  فرشته رو، زیبا مثل پری؛ زیبارو
پریدخت  از نام های برگزیده
پریرخ  پری رو، پری رخسار، خوبروی
پریروی  خوشگل، زیبا رو
پریزاد  فرزند پری، فرزند زیبا
پریسا  مانند پری
پریسان  از نام های برگزیده
پریفام  زیبا چهره
پریگون  مانند پری
پریماه  زیبا چون ماه و پری
پریمرز  از نام های برگزیده
پریناز  از نام های برگزیده
پریوش  پری مانند
پگاه  سحر، بامداد
پوپک    هدهد
پودینه  پونه
پوران  از نام های برگزیده
پوروچیستا  نام کوچکترین دختر اشوزرتشت
پونه  بوته و گلی خوشبو
پیچک  گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد.
پیراسته  با نظم، با آرایش
پیرایه  آراسته، آرایش
پیروزه  از سنگ های قیمتی
پینار  به چشمه، سرچشمه

اسم دختر با حرف ت

تَرَنُم  آواز خوش
تَرلان  مرغی از جنس باز شکاری را گویند؛ (در کردی) به زیبا؛ نام نوعی اسب است.
تَرنّم  خواندن شعر، ترانه، و مانند آن ها
تَندُر  بلبل
تَندیس  مجسمه؛ بت، تصویر برجسته، تمثال؛ (به مجاز) زیباروی.
تُرنج  نام میوه ای است
تِلما  گندمگون
تِهرت  نام دختر میانه اشوزرتشت
تِیتَک  شبکیه چشم به زبان پهلوی
تابا  طاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ، تابنده، تابان
تابان  دارای نور و روشنی، درخشان، روشن
تابانمهر  از نام های برگزیده
تابش  نورافشان
تابناک پرتو، نورانی
تابناک   جذاب، روشن و درخشنده
تابنده   آنچه می‌تابد و نورافشانی می‌کند، درخشان.
تاتیانا  تاتینا، پرنده شکاری
تاتین   پرنده‌ای شکاری
تاج آفرین   آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج
تاج بانو   ملکه، شاهزاده خانم
تاج خاتون   ملکه، شاهزاده خانم
تاج دخت   تاج (کلاه پادشاهی، افسر) + دخت (دختر)
تاج گل   آن که چون تاجی در رأس گلها است، زیبا
تاج ماه   آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا
تاج مهر   آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، بسیار زیبا
تارا ستاره کوکب مردمک چشم
تارادخت   دختر ستاره، دختر چون ستاره، (به مجاز) دختر زیبا، صاحب حسن و کمال
تارادیس   مانند ستاره
تازه  جدید، پرتراوت، لطیف
تاژ   لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی
تافته   گداخته، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی
تاک آفرین   مرکب از تاک (درخت انگور) + آفرین (آفریننده)
تاکدخت   مرکب از تاک (درخت انگور) + دخت (دختر)
تالین   پایتخت کشور استونی، برکناره‌ی جنوبی خلیج فنلاند از بندرهای عمده‌ی دریای بالتیک.
تامیلا  از روی امیدواری، امیدوارانه؛ در برخی منابع به بخشنده
تانسو   زلالی چشمه، تمیزی و پاکی و زیبایی
تانیا  در فارسی به معنی دختر یگانه و بی مانند
تبسّم  لبخند، خنده ی بدون صدا؛ (به مجاز) درخشیدن
تخشک  خوبرو و زیبا
تذرو  نام دختر داریوش سوم هخامنشی
ترانه  قطعه آوازی، هر صدایی که حالت موسیقایی داشته باشد.
ترگل   گل تازه و شاداب
ترلان   زیبا؛ نام نوعی اسب است.
ترمه  نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم
ترنج   بالنگ؛ طرحی مرکّب از طرح‌های اسلیمی
ترنگ  آواز تارهای ساز
ترنیان   سبدی که از شاخه های بید می‌بافند
تروند   میوه تازه رسیده، نوبر
تریتی  نام دختر میانه اشوزرتشت
تسنیم  رودی در بهشت (سوره مطففین)
تشتر  نام ستاره تیر. نگهبان باران
تکاو  نام یکی از آهنگ های نامی باربد
تکتم  نام چاه زمزم،نام مادر امام رضا ،بانوی رازدار و رازنگهدار
تلّی  دختری که گیسوی بلند و زیبا دارد، زلف دار؛ زباندار و سخنور.
تمنا خواهش، درخواست، آرزو
تمیس  گیاهی بالا رونده
تناز  نام مادر لهراسب. دختر آرش
تنبور  نوعی ساز، دنبره
تندیس  پیکره، تصویر
توار  پرنده , نام کوهی در شمال ایران، شهرستان چالوس
توتیا  از آبزیان دریایی که در بستر دریا زندگی می کند؛ گردی که به عنوان سُرمه استفاده می کنند.
توران  از نام های برگزیده
تورانبانو  از نام های برگزیده
توراندخت  از نام های برگزیده
توسکا   توسا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می‌روید.
توکا   پرنده‌ای از خانواده گنجشک با منقاری باریک وتنی رنگارنگ
تهمینه  زن رستم و مادر سهراب
تیارا  تیه در گویش لری به معنای چشم و آرا به معنای آراینده می باشد، چشم آرا، زیبا
تیسا  در گویش مازندران خالص
تینا  در عربی (طین) به معنی گِل سرخ
تیهو  پرنده‌ای خوش رنگ

اسم دختراسم دختر مذهبی

اسم دختر با حرف ث

ثَمینا  (ثمین + الف نسبت) منسوب به ثمین، ثمین
ثریا (عربی) پروین (نام ستاره ای در منظومه شمسی)
ثمر  میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل
ثمره  میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل
ثمن  بها، قیمت
ثمین (عربی) گرانبها، ارزشمند، قدیمی
ثمین  گرانبها، قیمتی، گران
ثمینا  گرانبها و ارزشمند (ترکیبی عربی -فارسی)
ثمینه  گران بها، قیمتی، گران
ثنا ستایش خداوند، حمد خداوند، شکر، دعا

اسم دختر با حرف ج

جَمیله   مؤنث جمیل، جمیل؛ زیبا
جُمانه یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)
جالیز  کشتزار
جام  پیاله، ساغر
جان افروز   (به مجاز) آسایش بخش روان
جان بانو   بانویی که چون جان عزیز است.
جان پرور  از نام های برگزیده
جان نواز   آرامش دهنده جان، محبوب
جانا   ای جان، ای عزیز
جانان  معشوق، محبوب؛ خوب
جانانه   محبوب، معشوق، (در تصوف) (به مجاز) خداوند
جاندخت   محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است.
جانمهر  از نام های برگزیده
جلبک  گیاه سبز آبزی
جلگه  زمین پهناور
جلوه   نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذبه
جلیله   مؤنث جلیل
جمانه   یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)
جمدخت   جم (پادشاه بزرگ) + دخت (دختر)
جنان   بهشت؛ باغها
جنت   بهشت، فردوس
جوانه تازه، نو؛ جوان
جوانه  جوان، جوانی،رویش
جواهر   هر یک از سنگ های گران بها مانند یاقوت و زمرد؛
جویبار  کنار جوی آب
جهان آوا   مرکب از جهان (عالم، گیتی) + آوا (صدا، بانگ)
جهان بانو   بانوی جهانیان
جهان خاتون   خاتون جهانیان، بانوی جهانیان، شاعره ایرانی در قرن هشتم
جهان ماه   آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا
جهان ناز   مایه افتخار جهان، فخر جهان
جهانتاب   آنچه به جهان نور و روشنایی میدهد، عالمتاب، نور دهنده جهان
جهاندخت   دختر شهره در عالم
جهانرخ   مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت)
جیحون  رود بزرگ، رود، نام رودی در آسیای میانه
جیران   آهو (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا

اسم دختر با حرف ج

جَمیله   مؤنث جمیل، جمیل؛ زیبا
جُمانه یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)
جالیز  کشتزار
جام  پیاله، ساغر
جان افروز   (به مجاز) آسایش بخش روان
جان بانو   بانویی که چون جان عزیز است.
جان پرور  از نام های برگزیده
جان نواز   آرامش دهنده جان، محبوب
جانا   ای جان، ای عزیز
جانان  معشوق، محبوب؛ خوب
جانانه   محبوب، معشوق، (در تصوف) (به مجاز) خداوند
جاندخت   محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است.
جانمهر  از نام های برگزیده
جلبک  گیاه سبز آبزی
جلگه  زمین پهناور
جلوه   نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذبه
جلیله   مؤنث جلیل
جمانه   یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)
جمدخت   جم (پادشاه بزرگ) + دخت (دختر)
جنان   بهشت؛ باغها
جنت   بهشت، فردوس
جوانه تازه، نو؛ جوان
جوانه  جوان، جوانی،رویش
جواهر   هر یک از سنگ های گران بها مانند یاقوت و زمرد؛
جویبار  کنار جوی آب
جهان آوا   مرکب از جهان (عالم، گیتی) + آوا (صدا، بانگ)
جهان بانو   بانوی جهانیان
جهان خاتون   خاتون جهانیان، بانوی جهانیان، شاعره ایرانی در قرن هشتم
جهان ماه   آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا
جهان ناز   مایه افتخار جهان، فخر جهان
جهانتاب   آنچه به جهان نور و روشنایی میدهد، عالمتاب، نور دهنده جهان
جهاندخت   دختر شهره در عالم
جهانرخ   مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت)
جیحون  رود بزرگ، رود، نام رودی در آسیای میانه
جیران   آهو (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا

اسم دختر با حرف چ

چَمان  خرامان
چام  ناز و عشوه
چامه   شعر، شعری که با آواز خوانده می‌شود.
چرمه   اسب به ویژه اسب سفیدرنگ
چشمه   مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر می‌شود.
چکامه   شعر به ویژه قصیده.
چکاو  نام پرنده ای خوش آواز
چکاوک   پرنده‌ای خوش آواز و کمی بزرگ‌تر از گنجشک که تاج بر سر دارد.
چکاوه   چکاوک
چلچله   پرستو
چمان    آن که می‌خرامد و با ناز حرکت می‌کند، خرامان، رونده، راهوار،
چمانه   پیاله شراب
چمن   زمین سبز و خرم، باغ و بوستان مرغزار؛ نام گیاهی از تیره‌ی غلات.
چمن افروز   آن که یا آنچه زینت دهنده چمن است، تاج خروس
چمن آرا   زینت دهنده باغ، باغبان، آنچه موجب زیبایی و آراستگی باغ و بوستان است.
چمن چهر   آن که چهره‌ای زیبا چون باغ و بوستان دارد.
چمن ناز   زیبارویی که دارای ناز و عشوه و کرشمه است.
چنور    گیاهی خوشبو شبیه به شوید، که در بعضی از مناطق کردستان می‌روید.
چوک  چشمه
چهرآذر    آذرچهر، دارای چهره‌ای چون آتش
چهرآرا   آراینده چهره
چهرزاد   نژاد و اصیل، لقب هما، دختر بهمن در شاهنامه
چهرمینو   آن که چهره‌ای زیبا چون بهشت دارد.
چهره   روی، صورت
چهره گل   آن که چهره‌ای زیبا چون گل دارد.
چیترا  از نام های برگزیده
چیستا   نام فرشته دانش و معرفت
چیستی  دانش و آگاهی
چیکا  نوعی پرنده (ریشه گیلکی)
چیلانه   درخت عناب

اسم دختر با حرف ح

حَلیا  زیور و آرایش
حِلما  جمع حَلیم، بردباران، صبوران
حاتمه   مؤنث حاتم به معنی حاکم، قاضی، داور
حارثه   مؤنث حارث، زن کشاورز
حاصل  نتیجه
حامده   مؤنث حامد، سپاسگزار
حانی   (دخترانه و پسرانه) میش یا گاو وحشی
حانیه   مهربان، دلسوز
حبه  دانه‌ی بعضی از میوه‌ها و گیاهان
حبیبه   مؤنث حبیب، دوست، یار، معشوقه
حدیث  عشق، سودا
حدیثه  نو و تازه
حدیقه   باغ
حرمت  احترام
حره   دختر آزاده ،از اسامی حضرت زهرا، از القاب بانوان اشرافی
حریر  ابریشم
حریه   حُره
حسِیبا   دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل
حسْنا   زیبا، زن زیبا
حسانه  زن بسیار نیکو
حسنا   نیک، پسندیده
حسنه  خوب، نیک، پسندیده
حسنی  نیکو،پسندیده
حسنیه  نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو
حسیبا  مرکب از حسیب به معنای پاک نژاد و پاکزاد و الف نسبت ، دختر با اصل و نسب
حسیبه  دارنده‌ی نام و شرف و بزرگی
حفصه  اسد، شیر؛
حفیظه   موکّل به چیزی؛ حافظ و محفوظ
حکیمه   مؤنث حکیم، زن حکیم و دانشمند
حلما   جمع حَلیم، بردباران، صبوران.
حلیا  آنچه در چشم خوش میدرخشد (حلی+ا)
حلیمه   مؤنث حلیم، زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار
حلیه   زینت، پیرایه، زیور؛ مشخصات صورت و اندام
حماسه  کاری افتخار آفرین، نوعی شعر، دلیری، شجاعت، بی باکی
حمده   سپاس و شکرگزاری
حمرا   سرخ رنگ
حمیده   مؤنث حمید، ستوده، پسندیده؛ مادر امام موسی کاظم(ع).
حمیرا  مصغّر حمرا، زن سرخ و سپید، زن سرخ
حنّان  آرزومند، مشتاق؛ بخشاینده
حنّانه   بسیار نوحه کننده، ناله کننده
حنا  گیاهی درختی که گل های سفید و معطر دارد، گرد بسیار نرم سبز رنگی از گیاهی به همین نام.
حنان  بسیار مهربان ،یکی از نامهای خداوند ،در دعای جوشن کبیر می تونید ببینید
حنانه  ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ، ﺑﺨﺸﺎﯾﻨﺪﻩ ، ﺑﺴﯿﺎر ﻧﺎﻟﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ
حنظله  مفرد حَنظل
حنیسه   زن شجاع
حنیفا  حق ،راست(لقب ادیان توحیدی و مسلک حضرت ابراهیم)
حنیفه حق ،راست(لقب ادیان توحیدی و مسلک حضرت ابراهیم)
حنیفه  مؤنث حنیف، دختر درست و پاک
حوا   نخستین زنی که خدا آفرید، همسر حضرت آدم(ع)
حور   زن زیبای بهشتی
حورا  حور، زن زیبای بهشتی؛ زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی. ریشه
حورالعین   زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم
حورآسا    آن که چون حور زیباست.
حورآفرین    مرکب از حور (زن زیبای بهشتی) + آفرین (آفریننده)
حورجهان   آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.
حوردیس    آن که چون حور زیباست.
حوررخ   حور , آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.
حورزاد   زاده حور، زیبا
حوروش    دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی.
حوری   حور؛ زن زیبا
حوری بانو   حور , زن زیبای بهشتی
حوری دخت   حور ,  مرکب از حوری (زن زیبای بهشتی) + دخت
حوری رخ   حور , آن که چهره‌ای زیبا چون حوری دارد.
حوری زاد   حور , زاده حوری، زیبا
حوری لقا   آن که چون حوری زیباست.
حوریا   از حوری به معنی فرشته بهشتی می‌آید، آن که چون حور زیباست.
حوریه   زن سفید پوست و زیباروی.
حیات   زندگی، زیست
حیفا   نام بندری در فلسطین

اسم دختر با حرف خ

خَضرا   (مؤنث اخضر) به معنی سبز، کبود، نیلگون، و آبی و سبز؛ سبزه‌زار، چمن‌زار.
خَلف   فرزند صالح، شایسته؛ جانشین؛ (به مجاز) پیروی کننده از پدر در اخلاق و کردار
خُتن   نام شهری در ترکستان شرقی، (به مجاز) زیباروی.
خُرّم   سرسبز و با طراوت؛ شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ فرخنده، مبارک.
خُوروَش  همانند خورشید
خاتَم  فرمان، حکم و پایان؛ نام شهرستانی در جنوب استان یزد.
خاتون  لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید
خاتونک   خاتون (بانو) + ک، بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز
خارا   نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشه‌های موسیقی ایرانی
خارک   نوعی خرمای زرد و خشک
خاطِره  یادبود، یاد، ذهن، حافظه، خاطر.
خاطرافروز   خاطر (عربی) + افروز (فارسی) شادی بخش
خاطرآسا  خاطر (عربی) + آسا (فارسی) آسایش دهنده خاطر
خاطرنواز   خاطر (عربی) + نواز (فارسی) دلکش، مطبوع
خالِده   مؤنث خالد
خانم گل    خانم (ترکی) + گل (فارسی) خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است.
خاور   (مخففِ خاوران) هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است.
ختا   نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است.
ختمی   گیاهی علفی، پایا، و زینتی از خانواده پنیرک که گلهای درشت دارد.
خجسته  شادباش، مبارک
خجسته لقا   خجسته (فارسی) + لقا (عربی) خوش سیما، خوشرو
خجیر  زیبا روی و پسندیده
خداآفرید   آفریده خداوند
خدیجه   مولودِ پیش از اتمام ماه ها
خرامان   دارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز.
خرشا   خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی.
خرشید   خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی
خرم بانو   بانوی شاد و خوشحال
خرم بهار   آن که چون بهار خرم و با طراوت است، نام دختر فتحعلی شاه قاجار
خرم چهر   آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد.
خرم گل   آن که چون گل خرم و با طراوت است.
خرمدخت   دختر شاد و با طراوت
خرمدل  خوشدل، خوشحال، شادمان
خرمن   توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز
خرمناز   زیبا و با طراوت
خرمه   نام همسر مزدک، گیاهی است مانند لوبیا
خزال   با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه می‌رود.
خزان نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز
خزان   نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز
خزر فتان – دختر که عشوه هایی زیرکانه می ریزد
خضرا سبز ،تازه
خلیله   مؤنث خلیل
خندان  خندیدن، با لبخند
خندان چهر   آن که چهره ای خندان و متبسم دارد.
خندان گل   آن که چون گل شاداب و باطراوت است.
خوب چهر   دارای سیمای زیبا، زیبا.
خوبرخ  از نام های برگزیده
خوبروی  از نام های برگزیده
خوبیار   یارخوب
خوردخت  از نام های برگزیده
خوردیس مانند خورشید، درخشان
خورزاد  از نام های برگزیده
خورسان   مانند خورشید
خورشاد  از نام های برگزیده
خورشید  هور، هور شید
خورشید چهر  از نام های برگزیده
خورشید دخت   مرکب از خورشید + دخت (دختر)
خورشید رخ   آن که چهره‌اش چون خورشید می‌درخشد.
خورشیدفر   آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد.
خورشیدمهر   آن که مهر و محبتی چون خورشید دارد.
خوروش  خورشیدوش، تابان و درخشان چون خورشید
خوش لقا   خوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبا
خوشاب   میوه‌ای که با محلول آب و شکر می‌پزند، روشن و شفاف، آبدار و ترو تازه، جواهر تابان و درخشان
خوشبوی  از نام های برگزیده
خوشچهر  نیکو روی
خوشخو  نیک رفتار، با صفا
خوشدل  شاد، شادمان، خوشنود، خوشحال
خوشروز   دارای زندگی راحت و بارفاه.
خوشروی  خوشرو، خوش صورت، خوشگل
خوشگو  خوش سخن
خوشنوا  خوش آواز، خوش آهنگ
خوشه  تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند
خوشیار   دوست و یار شاد و شادمان
خوشین  خوش و زیبا
خیرالنسا   بهترینِ زنان؛ عنوانی برای حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام(ص)
خیزران   نوعی نی مغزدار با ساقهای محکم و بلند؛ نام مادر امام محمّد تقی(ع)

عکس دختراسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف د

دَریا  (در جغرافیا) توده ی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، (به مجاز) شخص بسیار آگاه و دانشمند،
دَستنبو  میوه ای خوشبو
دُخمل  از نام های برگزیده
دُرافشان  روشن، تابان ، شیرین سخن
دُردانه  دانه در، مروارید بزرگ
دُرسا  دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، شبیه به دُر؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند.
دُرنا پرنده ی آب چرِ بزرگ، وحشی و حلال گوشت، کُلنگ.
دُرنا  نام پرنده ای است
دُرین دُر + ین (پسوند نسبت)، از دُر، ساخته شده از دُر؛ (به مجاز) گران بها و قیمتی
دُغدو  نام مادر اشوزرتشت
دِرمنَه  گیاهی خوشبو
دِنا  قسمتی از کوهستان شمال غربی فارس که قلهای معروف به همین نام دارد
دادآفرید   از داد آفریده شده، از نامهای خداوند
دادلی   شیرین و نمکین
دارانا   نام روستایی در نزدیکی اهر
دارینا   زرگر، طلاساز، مجازا ارزشمند و گرانبها
دارینه   نام روستایی در نزدیکی سقز
دالیا   نوعی از گلِ کوکب
دامینه   زیبا، جاری و روان، همچنین به معنای دانش و دانایی نیز آمده است.
دایانا  (دایا (زر سرخ و طلا) + پسوند اسم سازِ (نا)) به معنی مثل زر سرخ و (به مجاز) زیبا روی
دراج  نام پرنده‌ای است
درافشان   آن که مروارید میافشاند؛ (به مجاز) بخشنده؛ دارای فصاحت و زیبایی، باران ریز.
دربها   بانوی ارزشمند، دختری که مانند مروارید ارزشمند است، نام همسر کورش کبیر
درتا   مانند مروارید، همتای دُر
درخشا   نورانی، تابنده ، درخشان
درخشان   دارای درخشش، روشن و تابان، درخشنده، (به مجاز) جالب توجه و چشم گیر و خوب و موفقیت آمیز.
درخشنده   (صفت فاعلی از درخشیدن)، دارای درخشش و تلألؤ؛ روشن و تابان.
دردانه   بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده؛ نیز فرزند بسیار گرامی.
درسا   دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، شبیه به دُر؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند.
درستی   پاکی، حقیقت، صحت، نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
درفام   مانند در درآسا دُرمانند به رنگ دُر
درفشان   درخشان و روشن
درمان  چاره
درناز   (دُر= مروارید، لؤلؤ + ناز = زیبا و قشنگ) (به مجاز) زیبا رو و گران بها.
دریا  بحر
دریادخت   مرکب از دریا + دخت (دختر)
دریاناز   مرکب از دریا و ناز، مایه ناز و مباهات دریا یا به معنای دریای ناز،
دل افروز  روشن کننده دل
دل انگیز  نشاط آور
دل آرا  موجب آرامش و شادی دیگران؛ محبوب، معشوق،
دل آرام موجب آرامش و آسایش خاطر
دل آسا   موجب تسکین و آسایش دل
دل آشوب  از نام های برگزیده
دل آویز   زیبا، دلنشین، محبوب
دلارام   موجب آرامش خاطر، محبوب، معشوق، با آسودگی خاطر.
دلاویز  دلپسند، مرغوب، دلخواه
دل‌آرا   موجب آرامش و شادی دیگران؛ محبوب، معشوق، نام همسر دارا (داریوش سوم)
دلبر  یار و معشوق
دلپذیر  دلخواه, پسندیده
دلپسند  پسندیده، مرغوب
دلجو  نوازش کننده
دلخوش  خوشدل، خوشحال ،شادمان
دلدار  دلبر, معشوق, دلیر, دلاور, شجاع
دلربای  زیبا، جذاب
دلشاد  خوشحال ، شادمان
دلکش  دلربا, دلپذیر, دلفریب
دلگرم  خشنود، امیدوار
دلناز  موجب فخر و مباهات دل
دلنواز  مایه ی آرامش دل، آرامش بخش؛ نوازشگر، مهربان و دلسوز، محبوب و معشوق.
دلوین  رباینده دل و عشق
دمساز  همدم، همراز، هم صحبت
دنبره  نوعی ساز، تنبور
دنیز   اسم ترکی به معنای دریا
دیبا  نوعی پارچه ی ابریشمی معمولًا رنگین.
دیبارخ  از نام های برگزیده
دین  داور، داوری
دینا  داور، داوری؛ (در اوستایی) دین؛ (در عبری) (= دینه) انتقام یافته؛ نام خواهر یوسف(ع)
دیناز  خالق زیبایی
دینه    نام دختر یعقوب (ع) و خواهر یوسف (ع)
ذَلفا  دختر سفید روی؛ شاعره معاصر خلفای عباسی، دختر ابیض زن و معشوقه ی نجده ی ابن اسود.

اسم دختر با حرف ر

رَسابانو   بانوی برگزیده و بلند بالا
رَسادخت   دختر برگزیده و بلند بالا
رَسپینا   فصل پاییز
رَستا  رَستن، رهیدن + ا (پسوند)، رستگار شده، رهایی یافته و خلاص شده
رُزا  گل رز
رُکسان   روشنک، رکسانا
رُکسانا  روشنک، نام دختر دارا که اسکندر به موجب وصیت دارا او را به ازدواج خود در آورد.
رُونیا آن که چهره‌اش مثل نیاکان است
رُونیا  آن که چهره اش مثل نیاکان است؛ (به مجاز) اصیل
رابو   نام گلی از گلهای بهاری
رابیا   مشهور، نامدار
راتا   نام فرشته ای است
راحل  دختر مهاجر
راحیل  نام یک فرشته
رادا   راد + ا (پسوند نسبت)، منسوب به راد
راددخت   دختر بخشنده یا خردمند
رادنوش  از نام های برگزیده
راز   آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سِر
رازان   نام روستایی در نزدیکی خرم آباد
رازک   گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است
رازمهر  از نام های برگزیده
رازیانه  گیاهی خوشبو
رافعه  اوج دهنده، رفیع کننده (باعث افتخار)
رافونه   پونه
رام افزا   افزون کننده آرامش
رام افزون  رام افزا، افزون کننده آرامش
رام بانو   بانوی آرام یا بانوی شاد
رام دخت  از نام های برگزیده
رامدخت   دختر آرام
رامش   شادی، خوشی، لذت، حظ ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه
رامشین   نام روستایی در نزدیکی سبزوار
رامک  آرامش دهنده
رامونا   مظهر عشق، لاتین نگهبان عاقل
رامی    منسوب به رام
رامینا  رامین + الف (نسبت)، منسوب به رامین؛ دخترِ طربناک
رامینه   رامین
راوش   مصحف زاوش، نام ستاره مشتری
راویز   خارشتر
راویس   صاحب جاه و جلال
رایا  رای، فکر، اندیشه، تأمل
رایان   اسم کوهی در حجاز
رایحه  عطر خوش(رایحه الجنت) ،عطر حضرت زهرا
رایکا  پسندیده و دوست داشتنی
رایومند  دارنده فروغ و شکوه
رخسار  روی، چهره، صورت ، سیما
رخساره چهره ، صورت، گونه
رخشا  رخشان، درخشان
رخشان درخشان
رخشانه  رخشان و درخشنده
رخشنده  درخشان ، نورانی
ردیمه  نام زن کمبوجیه و دختر هوتن
رزیتا  نامی فرانسوی به معنی گل رز کوچک
رسا  بالغ، بلند
رسپینا   فصل پاییز
رستاک شاخه تازه ای که از بیخ درخت برآید
روبیتا  بی‌نظیر
روجا  منسوب به روج (روز،آفتاب)؛ (به مجاز) زیباروی و آفتاب چهره؛ روجا نام دهی در تنکابن
رودابه  فرزند تابان و مادر رستم دستان
روژیا  روز و روشنایی
روژیار   روزگار
روژین  منسوب به روز، تابناک و درخشنده
روژینا   منسوب به روز
روشان روشن
روشنک  دختر دارا
روناک  روشن، تابناک
رونیکا  روی زیبا، زیباروی
رویا  خاطره‌های شیرین
رها نجات یافته، آزاد
ریحانه  گیاهی خوشبوی که در زمین نرم روید
ریرا  در گویش مازندرانی به گوش باش ، به هوش باش
ریواس  گیاهی با شاخه‌های سپید

اسم دختر با حرف ز

زُبیده   نام گیاهی (همیشه بهار)؛ دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید و مادر خلیفه امین.
زُلفا (زلف = موی بلندِ سر، گیسو + الف (پسوند نسبت))، منسوب به زلف؛
زُلفا   منسوب به زلف؛نزدیکی و منزلت و قربَت.
زُمرد  گوهر، از سنگ‌های قیمتی
زادک   نام روستایی در نزدیکی قوچان
زادمهر  برآمده از روشنایی
زاکیه   نیکو، پاکیزه
زامیر   آواز
زانوس   نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس
زاهده   مؤنث زاهد
زرافشان  افشاننده سیم و زر
زراندام  از نام های برگزیده
زربانو  نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب
زربین   سرو کوهی
زرپری    آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست
زرتا   همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا
زرتاج   زر(فارسی) + تاج (فارسی) زرین تاج
زرخاتون   زر( طلا) + خاتون( بانو)
زردخت   مرکب از زر( طلا) + دخت ( دختر)
زردیس  به شكل زر
زرستان  نام دختر ارجاسب
زرشام   نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی
زرکا   به زبان گیلکی به معنی نوعی پرنده
زرگل  زرین گل
زرگیس  از نام های برگزیده
زرگیسو  از نام های برگزیده
زرمان   مانند زر، بسیار زیبا
زرناز   مرکب از زر( طلا) + ناز(کرشمه)
زرنگار  از نام های برگزیده
زرنگیس   زرین گیس زرین گیس
زرنوش   ام شهری که دارا آن را بنا کرده بود
زرواندخت    از زروان (نام ایزدی) + دخت (دختر)
زری  منسوب به زر، زر دار
زرین   از جنس زر، به رنگ زر، طلایی
زرین بانو  از نام های برگزیده
زرین تاج   زرین (فارسی) + تاج (معرب) آن که تاجی از طلا بر سر دارد.
زرین چهر  
زرین دخت   مرکب از زرین (طلایی یا از جنس زر) + دخت (دختر)
زرین گل   آن که چون گلی زرین زیبا و درخشان است
زرین گیس   آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین
زرین مهر   خورشید طلایی
زرین نرگسه   ستاره‌های آسمان
زرین نگار   آراسته شده با زر
زرین همای   همای زرین، آفتاب
زرین هور   خورشید طلایی
زرینه    ساخته شده از طلا
زعفران  گیاهی علفی، چند ساله و از خانواده زنبق که گلهای پاییزی سفید یا بنفش دارد.
زکیه  مؤنث زکی، پاک، طاهر، پارسا
زگما  نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل می‌کرد.
زلال   صاف و شفاف، (به مجاز) آب صاف و گوارا، پاک، خالص
زلیخا   نام همسر عزیز مصر که مفتون زیبایی یوسف (ع) شد.
زمانه   روزگار، چرخ
زمرد  نام سنگی قیمتی به رنگ سبز
زمزم   نام چشمه‌ای در نزدیکی کعبه
زمزمه   صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته
زمیرا   بلبل
زنبق   گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد
زوشا   زیبا، نیکو، دلربا، از ریشه اوستایی زوش، نام نیای منوچهر پادشاه پیشدادی
زوفا  گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع
زویا  زندگی، زنده، دوست داشتنی
زهرا    روشن، درخشان ، نام دختر پیامبر(ص)
زهراناز   درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا
زهره  سیاره زهره ونوس
زهیرا  به معنی شکوفه‌دار، درخت شکوفه‌دار
زیب النساء  بهترین زنان، زیباترین زنان،
زیبا آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع
زیبا    آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع
زیبا دخت  از نام های برگزیده
زیباچهر   آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا
زیبارخ    آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا
زیباروی  از نام های برگزیده
زیبان   زیبا، خوشایند
زیبنده   شایسته، سزاوار، زیبا، آراسته
زیتون  از اسامی قرآنی ، نماد صلح و انسان دوست
زیتونه   یکدانه زیتون
زینا   نام دختر نوح نبی
زینب   پاکیزگی، نام درختی خوشبو و خوش منظر
زینت   آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیور
زیور  آرایش، پیرایه
زیورتاج   آن که چون زیور و جواهری بر تاج می‌درخشد.
زیوین  نقره‌ای، نقره گون

اسم دختر با حرف ژ

ژاسمی   یاسمن
ژاسمین   یاسمن
ژاکلین  کنتس هنوت و هلند
ژالانه   گیاهی زیبا و خودرو
ژاله شبنم ، قطره باران که روی برگ درختان می نشیند
ژالین  شعله آتش
ژامک  اسم باستانی به معنای آینه
ژانت   مونث ژان (ژان = یحیی، یوحنا، خداداد)
ژانیا  از نامهای باستانی
ژانیتا  نام شهری در یونان در کنار دریاچه ای به همین نام
ژانین   نام دریاچه‌ای در یونان
ژانینا   نام شهری در یونان در کنار دریاچه‌ای به همین نام
ژاوا  جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو
ژاوه  نوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی
ژاییژ   شراره آتش
ژربرا  گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ
ژرفا  عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی
ژرفی   عمق، ژرفا
ژرفین   عمیق
ژرویرا  ژریرا
ژنیا    ژنیک
ژنیک   با استعداد، نابغه
ژوان   زمان، میعاد، ملاقات
ژون   بت، صنم
ژیان چهر  از نام های برگزیده
ژیان دخت  از نام های برگزیده
ژیژیس   نام ندیمه پروشات همسر داریوش پادشاه هخامنشی
ژیکان  قطره ی باران (به مجاز) زلال و شفاف، زیبا و آرامش بخش
ژیلا ژاله تگرگ
ژیلا    ژاله تگرگ
ژینا  باهوش، با نابغه، ژنیک
ژینوس  باهوش، نابغه، ژینا
ژیوار   نام کوهی در اورامان، زندگی کردن

اسم دختراسم دختر 2020

اسم دختر با حرف س

سَحرناز  (عربی فارسی) زیبایی سپیده دم؛ (به مجاز) زیبا
سَرو   از انواع درختان که همیشه سبز است؛ (به مجاز) شاداب و با طراوت
سَرور   آنکه مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد؛ فرمانده، رئیس، بزرگ
سَروناز  سرو نورسته، سروی که شاخه های آن به هر طرف مایل باشد؛ نام نوایی در موسیقی ایرانی
سَروین  شبیه سَرو؛ (در کردی) روسری و چارقد
سَریر  زیبا ، تخت پادشاهی
سَلین   سیل مانند؛ نام رودخانه‌ای در آذربایجان
سَلینا  منسوب به سَلین
سَما  آسمان
سَهی  صفت سرو
سُرنا نوعی ساز بادی
سُرنا  به ضم سین و سکون
سُلدا   حامی، یاور
سُها ستاره ی کم نوری در کنار ستاره ی عناق در صورت فلکی دُب اکبر
سِتیا  گیتی، دنیا و روزگار
سابرینا  مژده، بشارت
سابو   هاله، خرمن ماه
ساتی   در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح
ساتیا   از نامهای باستانی
ساتین  محبوب و دوست داشتنی
ساجده  دختر سجده کننده(عبادت کننده خدا)
سارگل   گل زرد
سارنگ   نام پرنده‌های کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ گوشه ای در آواز ابوعطا؛ نام سازی مثل کمانچه
سارنیا   خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن
ساریان   نام روستایی در نزدیکی مشهد
سارینا  خالص، پاک
ساعده  دختر مددیار، یاری کننده
ساغر  ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده میشود.
سالمه  بدون عیب، در کمال سلامت
سالی   بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی، نام روستایی حوالی خرم آباد
سالینا   سال + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سال
سامره  نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است
سامه   عهد، پیمان، جای امن و امان، پناه، مأمن
سامیرا سمیرا، زن بزرگوار، نام عمه شیرین در داستان خسرو و شیرین ترجمه عربی مهین بانو است
سامینا  مانند مینا؛ نام گلی
سامیه  یعنی بانوی بلندمرتبه و از القاب حضرت زینب
ساناز  نام گلی؛ کمیاب، نادره
سانای  بیقرار
سانلی  معروف، مشهور
سانوا   دختر خوش سخن، بانویی که شیرین حرف می‌زند.
سانیا سایه روشنِ جنگل
ساوی   با ارزش، گرانمایه
ساویز  خوش خلق و نیک خو
ساویس  با ارزش، گرانمایه
ساهره  چشمه روان
سایا   یکرنگ، بیریا
سایان  منسوب به سایه، نام رشته کوهی در آسیای مرکزی
ساینا سیمرغ ، عنقا
سایه   تاریکی نسبی، پناه، حمایت؛ حشمت و بزرگی.
سبا  سوره 34 قرآن کریم، شهری در یمن که بلقیس ملکه آنجا بوده، در عبری به معنی انسان
سبارو   کبوتر
سبزبهار   نام یکی از الحان قدیم ایرانی
سبزپری   فصل بهار
سبزه  سبزه وار، چمن زار، گندمگون
سپتا  خوب ، خوبی
سپیتا   سفیدترین و پاکترین
سپیدار درختی از خانواده بید با برگهایی براق
سپیده  نور اول صبح، سفید روی
سپیده گل   گل سپید
سپینود  در شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور
ستاره  ؛ بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبارو
ستاک شاخه تازه رسته و نازک
ستایش ستودن ، تعریف
ستایش   حمد و سپاس خداوند، شکرگزاری (به درگاه خداوند)؛ تعریف و تمجید
ستوده   آنکه او را ستوده‌اند؛ ستایش شده
ستیا  جهان ، هستی ،  دنیا ، روزگار- بانوی نجیب و بلندمرتبه – لقب حضرت معصومه
ستیلا نام دختر امام موسی کاظم و لقب حضرت مریم
سداب   نام گیاهی است
سدنا سجده کننده بر خانه خدا 
سرآویز   آنچه به سر می‌آویزند
سرمه  (به مجاز) سیاهی، تاریکی
سرور   شادمانی
سروناز  زن زیبا، درخت سروناز
سروین  شبیه سرو، مانند سرو
سلاله  نسل، از القاب حضرت زهرا
سلوا (سلوی)  نوعی پرنده(بلدرچین) در قرآن که در بهشت هم هست
سلین  نام رودخانه ای در آذربایجان که از قره داغ سرچشمه می گیرد
سمن رازقی ، یاسمن
سمن  یاسمن
سنا  روشنایی
سودابه  یکی از شخصیت های شاهنامه
سوره  سوره قرآن
سوری  رز قرمز
سوزان  شعله ور، درحال سوختن، سوزاننده
سوسن  نام گلی
سوفیا اسمی با ریشه یونانی به معنای خرد
سوگل   مورد علاقه و محبت زیاد، محبوب
سوگند  قسم خوردن
سونیا  (سو = نور + نیا) نورِ نیاکان، (در یونانی) خرد و عقل، دختر نور
سویل   (تلفظ
سوین  (ترکی) شادباش – عشق، محبت، علاقه شدید
سی گل  سی عدد گل
سیتا  جهان، گیتی
سیما  صورت، رخ
سیمبر  دارنده اندام سفید و زیبا
سیمروی   سپیدروی
سیمگون   نقره فام
سیمیا بلاغت ، فصاحت
سیمین   نقره فام، سفید
سیمین چهر   سپیدروی
سیمین دخت  دختر سپید با صفت های درخشان
سینره  گیاهی زینتی و نیز دارویی ، پامچال فر

اسم دختر با حرف ش

شِیدا  عاشق، دلداده؛ آشفته و پریشان
شاپرک  نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند.
شاپری   شاه پری
شاخسار   محل انبوهی شاخه های درخت
شاد آفرید  از نام های برگزیده
شادان   شاد، مسرور؛ (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه
شادانه   شاهدانه
شادآفرید   آن که شاد آفریده شد، آفریده شاد
شادبانو  از نام های برگزیده
شادبهر   آن که از شادی بهره دارد، خوشحال
شادپری  از نام های برگزیده
شاددخت   دختر شاد
شاددل  از نام های برگزیده
شادرخ   آن که چهره ای شاد و متبسم دارد.
شادرو   آن که روی و چهره اش شاد است، شاداب، شادمان و مسرور
شادروز   نیک روز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است.
شادروی  از نام های برگزیده
شادفر   آن که دارای شکوه و شادی است.
شادک   نام مستعار سمک در داستان سمک عیار
شادکام  شادمان، کامران، کامروا
شادکامه   کامروا، خوشحال، شادمان
شادگل   آن که چون گل شاداب است.
شادگون   شاد و خوشحال
شادلی  شاد روی نرمخو و آرام
شادلین  نرمی و ملایمت، آرام و خوش چهره
شادمان  خوش، مسرور
شادمانه   شادمان، شاد، خوشحال و مسرور، با شادی و خوشحالی
شادمهر  از نام های برگزیده
شادناز  ویژگی آن که شاد است و با عشوه و ناز است.
شادنوش   شادی و شادمانی همیشگی و جاوید
شادور   شادمان، خوشحال
شادی   وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور؛ جشن
شادی افزا  افزاینده شادی و نشاط
شادی آور  از نام های برگزیده
شادیا  بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به شادی
شادیان   از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور
شادیانه   از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور
شادیه   منسوب به شادی
شارونا  سرزمین پربار و حاصلخیز
شارین   متمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت)، نام دهی در قزوین
شانا   باد ملایم
شاندیز  شکوهمند و دارای عظمت و جلال، شاهان دژ، نام روستایی در نزدیکی مشهد
شاهدخت  شاه دختر ، دختر شاه
شاهرو  از نام های برگزیده
شایا شایان
شایسته  با ارزش ، سزاوار
شایلی  بی همتا
شایلین  اسمی ترکی به معنی بی همتا
شاینا  شاهدانه
شب بو   گلی معطر و زینتی در رنگهای مختلف با ساقه ی بلند
شب پره   پروانه، خفاش
شبدیس  مانند شب
شبنم از اسامی دخترانه قطره ای که شباهنگام روی برگ گل می نشیند
شبنم  رطوبت هوا که مخصوصاً هنگام شب
شراره  از نامهای رایج امروزی
شرمین  از نام های برگزیده
شروین  نام قلعه ی شروان
شکرانه  شکرگزاری
شکربانو  از نام های برگزیده
شکرناز  از نام های برگزیده
شکفته  از نام های برگزیده
شکوفا شکفته شده
شکوفه گل درخشان میوه دار
شکوفه  گل‌های رنگارنگ میوه
شکوه  بلندجایگاه، با عظمت
شکیبا  از اسامی دخترانه به معنی صبور، برد بار، باشکیبایی
شگون  خجستگی، با شانس
شمسا  دختری که مانند خورشید است،درخشان و پرتوافشان
شمیس  خورشید کوچک
شمیلا نسیم و باد شمال
شمیم  از اسامی دخترانه به معنی بوی خوش
شنایا  همه چیز دان
شوانه   گله بان، چوپان
شورانگیز  از نام های برگزیده
شوکا  نوعی گوزن بومی اروپا و آسیا؛ در مازندرانی به آهو و غزال
شهربانو  نام زن رستم
شهرخ  از نام های برگزیده
شهردخت  از نام های برگزیده
شهرزاد نام دختری زیبا در قصه هزار و یک شب
شهرزاد  از نام های برگزیده
شهرناز  نام خواهر جمشید
شهرنواز  خواهر شاه جمشید پیشدادی
شهرو  نام مادر برزویه پزشک
شهرود  نام زن سهراب ومادر یرزو
شهگل  بهترین گل، گلِ شاهانه
شهلا  از نام های برگزیده
شهناز  از نام های برگزیده
شهنواز  از نام های برگزیده
شهین  از نام های برگزیده
شهین بانو  از نام های برگزیده
شیدا  شیفته
شیدبانو  از نام های برگزیده
شیددخت  از نام های برگزیده
شیدرخ  از نام های برگزیده
شیده روشنایی ، خورشید
شیرین  مزه شادکامی
شیرین گل  از نام های برگزیده
شیفته  عاشق، مجنون
شیلا  نام نهری در سیستان و بلوچستان، از نامهای متداول هندی
شیما  زنی که روی چانه اش خال دارد ، زن زیبای عرب، نام دختر حلیمه سعدیه دایه پیامبر(ص)
شیوا  رسا، فصیح،  بلند و کشیده

اسم دختر با حرف ص، ض

صَبا  پیام رسان میان عاشق و معشوق
صُراحی  ظرف شراب، ظرف شیشه ای شراب؛ شراب زلال؛ در تصوف مقام انس را گویند.
صالحه  دختر و زن نیکوکار
صبرا  بردباری کردن در برابر سختیها و ناملایمت ها، شکیبایی
صبورا  صبور + ا (الف نسبت یا تعظیم)، به معنی بردبار، صبور
صحرا  بیابان؛ محلی خارج از منطقه مسکونی، که دارای پوشش گیاهی است.
صدف  از اسامی دخترانه ، نام سه ستاره به شکل مثلث
صنم بت زیبا
صنوبر نام درختی همیشه سبز
صوفیا  منسوب به صوفی نوایی در موسیقی
صونا  دوری از گناه ، خویشتنداری از گناه
صهبا شراب انگوری . شرابی که مایل به سرخی باشد
ضحی  سپیده صبح،در قرآن بهش قسم خورده شده

اسم دختر با حرف ط، ع، غ

طَراوت  تر و تازگی؛ (به مجاز) سامان و رونق
طُلوع  دمیدن و برآمدنِ خورشید و مانند آن؛ ابتدای روز
طاهره  طاهر، زن پاک و مبرا از عیب، لقب فاطمه زهرا (ع) و لقب خدیجه همسر پیامبر (ص)
طرفه  شگفت آور، جالب، عجیب
طناز از اسامی دخترانه بسیار زیبا، دلنشین و فریبنده
طنان  پرطنین، بلندآوازه، مشهور
طنین  انعکاس صوت، پژواک؛ حالتی از صدا که دارای تأثیر و نفوذ باشد؛ خوش آهنگی
طهورا  پاکیزه، پاک کننده ، از اسامی قرآنی (شرابا طهورا)
طیلا  شرابی که از جوشاندن فشرده انگور، مویز، یا خرما به دست می‌آید.
عادله  مؤنث عادل، بانوی با انصاف
عارفه  زن عالم و عارف
عرفانه  عرفان (عربی) + ه (فارسی) مرکب از عرفان (معرفت) + ه (پسوند نسبت)
عسل  مایعی خوراکی که زنبور عسل می سازد، بسیار شیرین و دوست داشتنی
عطرین  منسوب به عطر، دل انگیز، معطر، خوشبو
عطیه  انعام، بخشش
غَزل  نوعی شعر، شعر عاشقانه
غدیره  گیسوی بافته شده، مونث شده کلمه (غدیر)
غزال  نوعی آهوی ظریف اندام و بسیار تندرو با چشمان درشت سیاه
غزاله  نوعی آهو
غزل ناز  غزل (عربی) + ناز (فارسی) مرکب از غزل (شعرعاشقانه) + ناز (زیبا)
غنچه گلی که شکفته نشده
غنچه  گل نیمه باز
غوغا  صدای بلند، بانگ و فریاد

اسم دختر با حرف ف، ق

فاتن   فتنه انگیز، آنکه آشوب بپا می‌کند.
فاتیما  فاطیما، نام شهری است در اروپا که حضرت فاطمه در آنجا ظهور کرده است
فارا   نام کوهی است که در غرب فلات ایران واقع شده است.
فارهه  دختر زیبا و با نمک
فاسیروس   نام دختر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی
فاطمه  نام دختر پیامبر(ص) ، زنی که بچه خود را از شیر گرفته باشد
فام گل   به رنگ گل
فانیذ قند وشکر
فانیذ   پانیذ، قند، شکر
فایدیم   به معنای گل نیلوفر است، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی
فائزه  نائل ، رستگار، از اسامی قرآنی
فائقه  پیروز شده
فراتاگون  نام دختر آرتان، برادر داریوش بزرگ
فراچهر   مرکب از فرا (بالاتر) + چهر (صورت) = آنکه صورتی زیباتر از دیگران دارد.
فرارنگ   فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین
فرازنده   بالابرنده و افرازنده
فرانک  پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور،
فرانه   فرانک
فرآذر   شکوه آتش
فربو   مرکب از فر (شکوه) + بو = بو و عطر شکوه و منزلت
فرپرک   شب پره که آن را مرغ عیسی نیز می نامند.
فرتوک   پرستو
فرجهان   شکوه دنیا
فرخ   اسم دخترانه و پسرانه به معنی خجسته، مبارک، فرخنده، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرخ بانو   بانوی بزرگوار و فرخنده
فرخ بخش   بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتاد و هشت یزگردی می زیسته است.
فرخ تاج   فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاج
فرخ چهر   دارای چهره فرخنده و مبارک
فرخ ماه   ماه خجسته و مبارک
فرخ ناز  از نام های برگزیده
فرخنده  مبارک، پرارج
فرخنده چهر   دارای چهره مبارک و خجسته
فردخت   مرکب از فر (شکوه) + دخت (دختر)
فردوس  از اسامی دخترانه به معنی پردیس ، یهشت
فردیس پردیس، بهشت
فرزان  از نام های برگزیده
فرزان دخت   دختر فرزانه و دانا
فرزانه  گرامی، ارجمند
فرسیما  فر (فارسی) به معنای شکوه + سیما (عربی)، آنکه صورتی باشکوه دارد.
فرشته موجودی آسمانی
فرشته  از نام های برگزیده
فرگون  مانند روشنایی
فرمهر  کسی که شکوه و عظمتی چون خورشید دارد.
فرناز  از نام های برگزیده
فرنگیس  نام دختر افراسیاب، زن سیاوش، مادر شاه کیخسرو کیانی
فرنوش  از نام های برگزیده
فرنوشا  شکوه و عظمت ابدی ریشه
فرنی   بسیار، افزون و فروزان
فرنیا دارنده اصل و نسب
فرنیار   اصیل، دارنده اصل و نسب
فرنیان   پرنیان، ابریشم و حریر، دختری که دارای جسمی بسیار لطیف و زیباست.
فروردین  نخستین ماه هر سال
فروزان  نورانی، شعله ور
فروزش  روشن
فروزنده  از نام های برگزیده
فروغ  روشنایی، تابش
فروغبانو  از نام های برگزیده
فریال  دارای اندام و هیکل باشکوه، قوی و باشکوه، مرکب از فر (شکوه) + یال (گردن، بالای بازو)
فریبا  فریبنده
فریسا پریسا ، زیبا چون پری
فریماه  از نام های برگزیده
فرین  نام یکی از دختران اشوزرتشت
فریناز  از نام‌های برگزیده
فصیحه  فصیح و گویا،بانوی فهمیده
فلامک  الماس گلی رنگ
فلورا  فلوریا، در رم باستان، الهه گل ها و بارآوری
فهیمه  فهیم
فیروزه نام سنگی قیمتی به رنگ آبی یا سبز
فیروزه  نگین انگشتر
قُدسی   مربوط به عالم بالا، مربوط به عالم مجردات، ملکوتی؛ (به مجاز) فرشته
قُدسیه   مؤنث قدسی
قاصدک گل پیام رسان
قاصدک  گل قاصدک
قاهره   مؤنث قاهر، نام پایتخت مصر
قدسی  مقدس، فرشته
قدیره   مؤنث قدیر، توانا
قشنگ   زیبا، خوشگل
قشنگ گل   گل زیبا، دختری که چهره اش مثل گل زیبا و لطیف است.
قصیده نام یکی از قالب های شعر فارسی وعربی
قصیده   نام یکی از قالب‌های شعر فارسی وعربی
قطره   مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه
قمر   ماه؛ جِرم آسمانی که دور سیاره‌ای بچرخد؛ (به مجاز) زن زیباروی
قمرالزمان   ماه دوران؛ نام یکی از شخصیت‌های هزار و یک شب
قمرالملوک   آن که میان پادشاهان چون ماه می‌درخشد.
قمرتاج   تاج ماه
قمرسیما   ویژگی آن که چهره‌اش مثل ماه میباشد؛ (به مجاز) زیبارو
قمرناز   ماه ناز ، آن که چون ماه زیباست.

اسم دختر با حرف ک، گ

کُنیا  دختری که ازدواج نکرده است
کاترینا  کاترین ، به معنی پاک و بی آلایش
کارولین  نام ناحیه ای در آمریکای شمالی
کاس   اسم زیبای شمالی به معنی دختر چشم آبی
کاساندان همسر کورش بزرگ
کاساندان  نام زن کوروش بزرگ و مادر کمبوجیه
کاشین   نام محله در شمال ایلام
کامدل  از نام های برگزیده
کامروا  خوشبخت، خرسند
کامله   مؤنث کامل، بی نقص، بی عیب
کاملیا  گلی درشت و زیبا سفید و صورتی رنگ که در بهار ظاهر می شود.
کامه   خواسته، آرزو، مراد، هدف، خواهش
کامیشا   خوشحال، سرزنده، خوش بیان، ترکیب مغلوب و تغییر یافته “شادکام”
کامیلا  محافظ معبد، نام دختری جنگجو در افسانه تروا اسم دختر
کاناز   چوب ریشه خوشه خرما، اسم اصیل ایرانی
کانی   چشمه آب، کنایه از تازگی و نشاط و طراوت است.
کاویش  پیمانه شیر
کبرا   کبری، بزرگ، کبیر
کبریا بزرگی وعظمت
کبریا   بزرگی، عظمت
کبیتا  نوعی شیرینی
کتایون دختر قیصر روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار
کتایون   کسایون، اسم یکی از دختران قیصر روم و نیز همسر گشتاسپ پادشاه کیانی.
کرا   اسم همسر مولاناجلال الدین بلخی
کرامت   بزرگواری، شرافت، سخاوت، بخشندگی
کرانه   ساحل، گوشه، کنار، سو، جهت
کردیا دختر کرد
کرشمه ناز و غمزه، نام نوایی در موسیقی
کریمه   مؤنث کریم، بخشنده، سخاوتمند
کژال   غزال، دختری با چشمان زیبا
کشور   سرزمینی دارای مرزهای مشخص که از سایر سرزمین ها جدا شده است.
کشوربانو  از نام های برگزیده
کلارا چشم مردمک چشم
کلاله   بخشی از گل که برایجذبدانه های گرده، نگه داشتن و رویاندن آنها و تولید میوه است، زلف، کاکل
کلثوم   اسم یکی از دختران حضرت علی (ع)
کمانه   منسوب به کمان
کمند آنچه به وسیله آن کسی را گرفتار می کنند
کمند   دام، کنایه از گیسو
کوثر   نام چشمه‌ای در بهشت، نام سوره ای در قرآن کریم
کوچیار   یار کوتاه قد (نگارش کردی
کوشانه   دختر ساعی، بانوی تلاشکر
کوشک   کاخ، قصر، اسم دخترایرج (پسر فریدون پادشاه پیشدادی)
کوکب   ستاره، گلی زینتی و درشت و پُرپَر به رنگهای ارغوانی، سفید، قرمز، زرد یا بنفش
کوکبه   شکوه، جلال
کوهینه   پونه
کهربا   نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جاذبه دارد.
کهسار   کوهسار، جایی که دارای کوههای متعدد است.
کی آفرید   مرکب از کی (پادشاه) + آفرید (آفریده) = کسی که شاه آفریده شده.
کی آفرین   آفریننده پادشاه
کی بانو  از نام های برگزیده
کی دخت   دختر پادشاه
کیادخت   دختر پادشاه
کیارا  اندوه و ملالت، میل شدید به خوردن انواع خوردنی جات
کیارنگ  از نام های برگزیده
کیان بانو   ملکه
کیان دخت   دختری از نسل شاهان، شاهزاده
کیانا برخواسته از نسل کیانیان
کیانا  طبیعت، اهل هرچیز
کیانبانو  از نام های برگزیده
کیاندخت  از نام های برگزیده
کیانه   منسوب به کیان، پادشاهی
کیجا   دختر
کیجانا   دختر مازندرانی که عزیز و دوست داشتنی است.
کیسر  از نام های برگزیده
کیمیا  از اسامی دخترانه به معنی اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون
کیناز   به کسر کاف، موجب افتخار پادشاه، دختری که پادشاه نازکش اوست
کیوان بانو  از نام های برگزیده
کیوان دخت   مرکب از کیوان (نام ستاره‌ای) + دخت (دختر)
کیوانچهر  از نام های برگزیده
کیواندخت  از نام های برگزیده
کیوانرخ  از نام های برگزیده
کیوانزاد  از نام های برگزیده
کیهان دخت   مرکب از کیهان (دنیا) + دخت (دختر)
کیهانه   کیهان، جهان هستی، دنیا، گیتی
گُلان   منسوب به گل؛ گلها؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف
گرامیدخت   گرامی + دختر = دختر عزیز و محترم
گراناز  گران ناز
گرانمهر   آن که مهر و محبت بسیار دارد، بسیار مهربان.
گرانناز   دارای ناز، کرشمه و غمزه‌ی فراوان؛ دارنده‌ی قشنگی و زیبایی زیاد؛ جذاب و خوشایند
گردآفرید   دختر جنگاور ایرانی که در دژ سپید در مرز ایران و توران با سهراب جنگید، فرزند گژدهم
گردآفرین   گُرد آفرید
گردیا   بکی از شخصیت های شاهنامه
گردیه   از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام خواهر بهرام چوبین (سردار ساسانی)
گشتا   بهشت، پردیس
گشین   (گش = خوب، خوش، با ناز راه رفتن + ین (پسوند نسبت))، (به مجاز) زیبا و دوست داشتنی.
گل افروز   مرکب از گل + افروز (افروزنده)
گل افشان   افشاننده‌ی گل یا ریزنده‌ی گل، گل فشان
گل اندام   دارای پیکر ظریف و زیبا همانند گل
گل آذین   زینت گل، آرایش گل، چگونگی قرار گرفتن گل‌ها بر روی ساقه
گل آرا  زینت دهنده گل، از شخصیت های شاهنامه، نام مادر روشنک بنا به بعضی نسخه های شاهنامه
گل آسا  مانند گل
گل آور   (گل + آور (جزء پسین) = آورنده، دارنده)، گل آورنده، گلدارنده؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت
گل آویز   مرکب از گل + آویز (آویخته شده)
گل بهار   گلی که در بهار شکفته می‌شود، شکوفه گل
گل پر   دانه معطری به شکل پولکهای زرد کوچک که دارویی است.
گل پرست   دوستدار گل
گل پری   زیبا چون گل و پری
گل پناه   پناه گل
گل تاج   تاجی پر از گل
گل جهان   گل جهان، بهترین و زیباترین گل در جهان
گل دانه   دانه گل
گل شید  گلی که چون خورشید می درخشد
گلاب   مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می‌آید.
گلابتون   رشته‌های نازک طلا و نقره که همره تارهای ابریشم در زری بافی به کار می‌رود.
گلاره مردمک چشم، حبه انگور
گلاره  چشمان
گلاسا   مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت
گلاله   کاکل مجعد، موی پیچیده
گلبَر   آن که آغوشش چون گل لطیف و نازک است؛ گونه‌ای از گلها
گلباران   برای تمجید و احترام زیاد استفاده می‌شود.
گلبان   نگهدارنده و محافظ، نام مادر ابرانواس شاعر ایرانی قرن دوم
گلبانو  بانویی زیبا چون گل
گلبخت   (گل + بخت = سرنوشت، طالع)، (به مجاز) زیبا و لطیف و دوست داشتنی.
گلبر   آن که سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است.
گلبرگ  هر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار
گلبن   بوته یا درخت گل
گلبو  از شخصیت های شاهنامه، نام دلاوری ایرانی از همراهان رستم هرمزان پادشاه ساسانی
گلبوته   بوته گل
گلبهار  گل فصل بهار
گلبیز   گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو
گلپاد   نگهبان گل
گلپاره   قطعه‌ی گل، تکه ی گل؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت
گلپر   دانه‌ی معطری به شکل پولک‌های زرد کوچک
گلپری   گل+ پری = (به مجاز) زیباروی و دارای اندام ظریف،
گلپسند   زیباروی مورد پسند
گلپونه  گلهای کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه
گل‌پیکر   ویژگی آن که پیکرش مثل گل زیبا و لطیف است، گل اندام
گلدانه  دانه ی که باعث طراوت  گل میشود
گلدخت  دخترِ گل، دخترِ دارای صفات گل
گلدیس  چون گل، مانند گُل؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف
گلرخ زیبا رو ، دختری که چهره ای زیبا چون گل دارد
گلرخ  زیبا رو دختری که چهره‌ای زیبا چون گل دارد.
گلرنگ   به رنگ گل
گلسا گلسان، مانند گل
گلسان   گلسا، مانند گل
گلشن  باغ گل
گلمهر  (گل + مهر = خورشید)، (به مجاز) آفتاب، گل خورشید، گل آفتاب، گل آفتابگردان
گلنار  گل انار، به زیبایی گل
گلناز  دارای ناز و عشوه ای چون گل
گلنوش  مرکب از گل + نوش (عسل)، نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی
گلوریا با شکوه ، سرفراز
گلی  رنگ قرمز گل رز
گندم  دانه خوراکی غنی از نشاسته
گهرناز   گوهرناز
گیتا گیتی
گیتا    نوعی آهنگ
گیتی   جهان، عالم
گیتی ناز   آن که موجب فخر و مباهات جهان است.
گیسو  موی بلندسر
گیلدا  طلا
گیلنار  ترکیب از گیل (گیلک) + نار (انار)
گیهان   کیهان، جهان، دنیا، گیتی

دختر بچه زیبااسم دختر خاص

اسم دختر با حرف ل

لَچَک  دستمال سه گوش
لادن   معرب از یونانی، گل زینتی به رنگ زرد، قرمز، یا نارنجی
لاریسا نوعی سکه زینتی که در فارس ضری می شد
لاله گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون
لاله   گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون
لاله چهر   آن که چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد.
لاله دخت   مرکب از لاله (گلی) + دخت (دختر)
لاله رخ   لاله چهر، آن که چهره و صورتی سرخ و زیبا چون گل لاله دارد.
لاله رخسار   لاله چهر، کسی که صورتش زیبا چون گل لاله است.
لاله رو   لاله چهر، آن که صورتی زیبا به مثال گل لاله دارد.
لاله زار   زمینی که در آن لاله فراوان روییده است.ناماصیلفارسی
لاله گون  همچون لاله
لاله وش  مانند لاله
لامیا   شهری نزدیک خلیج لامیا
لاون   نام جایی در شاهنامه
لاوین نوازشگر ، آواز خواندن همراه با نوازش
لایه   پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور
لبخند  احساس شادی بر لبان
لبخنده   لبخند
لبینا نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
لتکا   باغ، باغچه
لطیفه   مؤنث لطیف
لعبت   زن زیبا روی و خوش اندام، عروسک، بازیچه
لعل   معرب از فارسی، لال، نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز، گاهی سبز و زرد تا سیاه
لعیا نام زن حضرت یعقوب
لمیا   زن سیاه و گندمگون
لمیس   زنی با پوست نازک و لطیف
لنا   نصیب و بهره
لنیا  (فارسی- سنسکریت) دختر ملیح، نمکین، مرکب از لن (سنسکریت) + ی نسبت (فارسی) + الف
لوتوس   گل نیلوفر آبی یا سوسن شرقی،
لورا   نام سازی است، چنگ. نام یکی از صورتهای فلکی شمالی
لؤلؤ   مروارید
لیا دختر بزرگ ‘لابان’ که یعقوبِ پیامبر وی را به همسری قبول کرد – خجسته، نام همسر یعقوب (ع)
لیا   خجسته، نام همسر یعقوب (ع)
لیالی   شب‌ها
لیان   درخشنده ، نام روستایی در نزدیکی بوشهر
لیانا  بانوی درخشان و زیباروی، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث
لیدا مهسان – مهسیما – مهسو- مهرشید
لیزا   بنده خالص خداوند
لیسا   نام روستایی در نزدیکی قزوین
لیلا شب طولانی و بسیار تاریک
لیلا   لیلی
لیلی   شب دراز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
لیلیا   شب، هم ریشه با”لیل” عربی است.
لیمو   میوه خوردنی، ترش یا شیرین، معطر و زردرنگ
لینا  آبشار کوچک
لیندا  قشنگ، زیبا
لیو  خورشید، آفتاب
لئا   به سوی خدا، دختری که رو به سوی خدا دارد.

اسم دختر با حرف م

مَشیانه  نخستین آفریده، نام نخستین زن (حوا)
مَهدیس  مانند ماه؛ (به مجاز) زیبارو
مَهرو  ماه رو، (به مجاز) زیبا رو
مَهگل  (مَه = ماه + گل)، گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو
مُوژان  چشم خمار و پر کرشمه، غنچه نرگس
مُهیمِن   آگاه به حاضر و غایب؛ از نامها و صفات خدا
مِهرسا  (مهر = خورشید + سا (پسوند شباهت))، مثل خورشید؛ (به مجاز) زیبارو
مِهرنیا  (مهر = مهربانی، محبت + نیا)، از نژادِ مهربانان؛ (به مجاز) مهربان و با محبت
ماتیسا   ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها
ماتینا نام ساتراپ نشین ولایت تحت امر حاکم با والی در دوران هخامنشی
ماجان مانند ماه
مادیار    یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر
مارال  گوزن، آهو
مارتا    فناپذیر، دنیایی
ماریا  مریم، ماریا نوعی گشتار آوا شناختی از مریم در زبان های اسپانیایی و آسیایی است. ریشه
ماریان   انگلیسی از عبری، مریم
مارینا  دارنده ی هر چیز ارزشمند، جویبار، آب
مالیندا صالح, جدی,شاد
مامَک   مادر؛ خطاب محبت آمیز به فرزند دختر؛ زن پیر
مانِلی  در گویش مازندران بمان برایم، نامی دخترانه در شمال ایران، نام پسری در شعری از نیما یوشیج
مانا  ماندنی، پایدار؛ (در پهلوی) مانند و مانند بودن
مانترَه  سخن منش انگیز و مقدس، کلام اندیشه برانگیز
ماندانا  عنبر سیاه، نام دختر پادشاه ماد و مادر کورش
ماندگار   کسی که در جایی اقامت (دایمی و طولانی) کند، پایدار، با دوام، ماندنی.
مانلی مازندرانی(بمان برایم)
مانیا خانه و سرای امن
مانیا    خانه، سرای،  معرب از یونانی، دیوانگی، جنون
ماه  بسیار خوب و دوست داشتنی
ماه آفرید  آفریده‌ی ماه؛  زیبارو
ماه بانو  زنی که چون ماه می‌درخشد
ماه پسند   قبول شونده، پسندیده، (به مجاز) زیباروی چون ماه
ماه پیکر  معشوقِ زیبا
ماه جهان  زیبای جهان
ماه دیس  همچون ماه
ماه رخسار   ماه چهر
ماه سمین  ماه
ماه گل   گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو
ماهانا   ماهان+ ا (پسوند نسبت)) منسوب به ماهان
ماهپری  بسیار زیبا
ماهتاب   پرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مهتاب
ماهتابان  زیبارو
ماهدخت    دختر ماه، دختری که مانند ماه است؛ (به مجاز) زیبارو
ماهرُخ  خوشگل، زیبا
ماهرخ کسی که چهره ای مانند ماه دارد
ماهرو  آنکه چهره‌ای همچون ماه دارد،‌ زیبارو
ماهک  خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یا خوبروی دوست داشتنی
ماهناز   (ماه + ناز = قشنگ، زیبا) ماهروی زیبا
ماهنگار   (ماه + نگار = معشوق) (به مجاز) معشوقه‌ی زیبارو
ماهنوش   ماه جاویدان و همیشگی؛ (به مجاز) زیباروی همیشه زیبا
ماهوَر  (ماه + وَر (پسوند دارندگی))،  زیبارو
ماهوار  مانند ماه
ماهوش  مهوش، مانند ماه؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه، زیبا و درخشان
ماهین   (ماه + ین (پسوند نسبت))، منسوب به ماه؛ (به مجاز) زیبارو
مایا  منش نیک، بخشنده؛ (در روم باستان) اِلهه ی فراوانی سبزه و بهار در نزد رومیان
مایسا  نام گیاهی کوچک و یک ساله که بسیار ظریف است.
مائده  خوردنی، طعام، نام سوره ای در قرآن کریم
مبینا  آشکار و روشن، از اسامی کلام وحی
متینا  دختر متین و باوقار
محدثه  مؤنث محدث، گوینده سخن
محنا  ﺑﻪ ﺣﻨﺎ ﺧﺿﺎﺏ ﮐﺮدﻩ، به ضم میم و فتح ح و تشدید نون
محیا  یکی از صفات خدا ،زنده و پویا
محیصا  رستگار شده ، پاک و آمرزیده (به فتح میم).
مرجان  از گیاهان دریایی
مرسا استوار وثابت
مرسانا  هدیه خداوند
مرسده  زیبا ، با طراوت و خرم
مرمر  سنگ خوشرنگ و قیمتی
مرمرین   ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
مروا  فال نیک و دعای خیر
مروارید در ، سنگی ارزشمند و قیمتی
مروارید  گوهر باارزش دریایی
مژان   نرگس نیمه شکفته
مژده   خبر خوش و شادی بخش، بشارت
مژگان  مژه‌ها، چشم پوش
مستانه سرخوش وشاد
مستوره پنهان ، پوشیده
مشکات (قدیم) چراغدان، از واژه های قرآنی ، مکان نورانی – طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند
معینا منسوب به معین، یاریگر ، کمک کننده
ملودی توالی تعدادی از اصوات در موسیقی
ملیسا  زمانی بین مغرب و نماز عشا؛ ماه صَفر؛ ماهی بین آخر گرما و زمستان
ملیکا   اسم رومی، مادر امام مهدی
ملیکه زن صاحب و مالک منیبا
منیژه  خواهر فرنگیس، دختر افراسیاب
موژان  پر کرشمه ، خمار، گل نرگش نیم شکفته
مونا  تک، یکتا، در متون ایران باستان به مُحبَّت هم معنا شده است، گل یاس، امید
مه پیکر   آن که پیکرش چون ماه زیبا و دل انگیز است
مه دخت دختری که مانند ماه است
مه سیما  ماه رو, ماهرخ، زیبا
مه نگار  معشوقه زیبارو
مهان منسوب به ماه
مهبان نگهبان ماه
مهتاب  نور آرام ماه
مهتاج زیبای زیبایان
مهدا آرامش شب
مهدخت  دختری که مانند ماه است
مهدیا دختر هدایت شده
مهر رخسار  آن که صورتش چون ماه زیبا است
مهر نوش زیبا ، جاوید و همیشگی
مهراسا  مانند خورشید
مهرافروز  افروزنده‌ی مهربانی، مهربان
مهرافزا  آنکه مهر و محبت بیفزاید
مهرافزون  آنکه مهر و محبت بیفزاید
مهرافشان  مهربان
مهرانا منسوب به مهران ، دارنده مهر
مهرانگیز  برانگیزاننده‌ی محبت و دوستی
مهرآگین  آکنده از محبت
مهرآمیز  دوستانه، همدل
مهرآنا  (مهر = محبت و دوستی ، مهربانی + آنا (ترکی)= مادر)،
مهرآور  دوستی ورزنده، ابراز محبت کننده
مهربان دارای محبت و عاطفه
مهربانو  بانوی مهربان و با محبت
مهرچهر  آنکه چهره‌ای مهربان دارد
مهرچین  برگزیننده مهر یا نور
مهرخ  آن که دارای رخساری چون ماه است
مهرگل  آنکه در میان گل ها چون خورشید می درخشد
مهرناز  نام خواهر کیکاووس که وی را به همسری رستم داده بودند، خورشید ناز
مهرنگار  خورشید زیباروی
مهروی  ماه رو، زیبارو
مهری  منسوب به مهر
مهسان همانند ماه
مهستی  ماه خانم
مهشید  مهتاب، روشنایی ماه
مهفام به رنگ ماه
مهکامه به مجاز آرزوی زیبا روی
مهنا   گوارا و خوش
مهناز  ماه ناز
مهوش  مانند ماه، خوشگل
مهین  بزرگ، بزرگتر
میترا  خورشید، مظهر دوستی و محبت و روشنایی
میشکا در گویش مازندرانی به معنای گنجشک
میگل زیبا روی
میگل   (می = شراب + گل)، (به مجاز) زیبا و مست کننده
مینا  مرغ مقلد، مرغ مینا؛ گلی معمولاً سفید، نوعی شیشه رنگی به ویژه سبز که از آن انواع ظروف میسازند.
مینو  جهان معنوی، بهشت
مینوش نوشنده می ، می نوشنده

اسم دختر با حرف ن

نادیا  زن خوش آوتز
ناربن   درخت انار
ناردانا   ناردانه، دانه انار
ناردانه   ناردانا، دانه انار
نارگل  گل انار، آن که چون گل لطیف و زیبا است.
نارگون  همانند انار، سرخ و آتش
نارمیلا  (ترکی- فارسی) شکوفه، غنچه، خصوصا شکوفه گل انار
نارنج   میوه‌ای آبدار و ترش، از گونه مرکبات
نارو   پرنده‌ای خوش آواز همانند بلبل
نارون   درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایه دار
نارین  منسوب به نار، تر و تازه
نارینا منسوب به آتش
ناز  دوست داشتنی، کرشمه، نام گلی است
نازان  فخرکننده، نازکننده
نازآفرید  آفریده ناز و زیبا
نازآفرین   مرکب از ناز (زیبا) + آفرین (آفریننده)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
نازبانو  بانوی زیبا و عشوه گر
نازبو   ریحان
نازپر   آنکه مانند پری زیباست،نام دخترپادشاه خوارزم
نازپری  آنکه مانند پری زیباست، نام دخترپادشاه خوارزم
نازجهان   موجب نازش و مباهات جهان
نازخاتون   بانوی زیبا،نام دخترامیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو
نازدار   آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
نازدانه   فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه
نازدخت   دختر زیبا و ناز
نازدلبر   معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین
نازرخ   دارای روی زیبا و لطیف
نازک    نازنین و زیبا
نازلی  ناز دار
نازمهر  زیبا چون خورشید
نازنین  دارای ناز، نازک اندام، دوست داشتنی
نازیاب  یابنده ناز،‌از شخصیت‌های شاهنامه
نازیلا با ناز وکرشمه
نافه  ماده ای با عطر خوش بو و پایدار
ناکتا   ناک (در گویش مازندران نوعی گلابی شیرین) + تا، شیرین مثل گلابی
نانا   پدر و مادر، نعناع
نانیسا   نام روستایی در نزدیکی مراغه
ناوه   نام روستایی در نزدیکی خرم آباد
ناهید  آناهیتا، پاک بانو
نایریکا  برگزیده و پسندیده
نجلا  زنی که دارای چشمان درشت است.
نجوا  سخن آهسته
نخستین  آغازین، اولین
نرسا   در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان
نرگس  نام گلی زیبا
نساک  نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
نسترن  گلی شبیه رز به رنگهای صورتی، سفید و زرد
نسیم  باد بسیار آرام و دلپذیر
نعیما  پر نعمت ، برخوردار
نغمه  آهنگ یا ملودی
نکوزاد  زاده نیکویی
نکویار  یار نیکو
نکیسا نام یکی از رامشگران و نوازندگان عهد خسرو پرویز
نگار  چهره زیبا
نگارا  بانوی زیبا، دختر خوش چهره، کنایه از محبوب است.
نگاره   نقش، شکل، تصویر
نگارین   زیبا، آراسته، مزین
نگین  جواهر انگشتری
نگینا  موسیقی، آواز
نگینه   مانند نگین
نو بهار بهار ، فصل رویش
نوا  صدای موسیقی ، نغمه
نوال  عطا، بخشش، بهره، نصیب
نورا  نور (عربی) + ا (فارسی)، مؤنث انور درخشان، تابان
نورسته  جوانه تازه
نوژان  درخت صنوبر و کاج
نوشاد  نام شهری که زیبا رویان آن مشهور بودند
نوشین  شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار
نوگل  گلی که تازه شکفته شده است
نونهال  نهال تازه، درخت جوان
نها  عقل و خرد (اسم قرآنی)
نهال درخت یا درختچه نورس
نیایش دعای همراه با تضرع و زاری
نیروانا  آخرین مرحله سلوک در نزد “بودا” که مرحله محو شدن جنبه حیوانی وجود و رسیدن به کمال است.
نیکا  چه خوب است، خوشا، نام رودی در شمال ایران
نیکتا  خوب، نیکو ریشه
نیکچهره  او که دارای چهره‌ای نیکوست
نیکدخت  دختر نیک و شایسته
نیکرخ  نیک رو
نیکروی  خوش صورت
نیکناز دارای عشوه گری و زیبایی
نیکو  خوب، زیبا
نیکی   خوب بودن، خوبی، نیکوکاری، احسان
نیلا   نیل به رنگ نیل، نیلی
نیلاب   مجازا آبی ملایم و آرامش بخش. نام قدیم شهر جندی شاپور
نیلای ماه نیلگون
نیلرام   اسم فرشته نگهبان برف و باران و تگرگ
نیلگون  به رنگ نیل، کبود، لاجوردی
نیلوفر  نام گلی است
نیلیا   به زنگ نیلی ، منسوب به نیلی ، مرکب از نیلی و الف نسبت
نینا  زیبایی، خوش اندامی و ظرافت
نیوشا  شنونده، یادگیرنده

اسم دختر با حرف و

وَرد  گل سرخ
وِستا  دانش، کتاب مقدس زردشتیان
واپسین  آخرین، بازپسین
واج  زمزمه
واحده   مؤنث واحد، یگانه
وادی   سرزمین، رود
وارتوش   نام گلی سرخ و ظریف
وارسته  آزاد
واژه  کلمه، لغت
واله عاشق ، بیقرار شیفته
واله   عاشق بی قرار، شیفته و مفتون
والیه   مؤنث والی نام دختر
وانوش   دریاچه وان، از سمبل و نمادهای تاریخ ارامنه
وانوشه نام گل
وانیا  هدیه با شکوه خداوند
وانیار   با سواد
وجیهه   زیبا، خوش چهره، هم چنین به معنای دارای قدر و منزلت نزد مردم
وچان   زمان استراحت کوتاه
وحدانه   یکی یکدانه
وحیده   مؤنث وحید، یکتا، تک، بی نظیر، یگانه
ورتا نامی پهلوی به معنی گل
ورتاج   گلی سرخ رنگ که همیشه روی به آفتاب دارد.
ورجا   بلندمرتبه، ارجمند
وردآفرید   آفریده گل
وردآور   مرکب از ورد (گل) + آور(آورنده)
وردی   کوچک، ریز‏نقش
ورشان   قمری، پرنده‌ای که در فارسی آن را مرغ الاهی می‌گویند، کبوتر صحرایی
ورقا   کبوتر، نام درختی کوچک و معروف
ورونیکا  نام تیره ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است.
ورهرام   بهرام، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم،
وریشه   درخشش، برق
وستا پردانش – دختر پاکدامن و با اصل و نسب
وسمه   ماده رنگی ای که از نوعی گیاه به دست می‌آید.
وسیم   دارای نشان زیبایی، خوش سیما، زیبا
وسیمه   مؤنث وسیم، دارای نشان زیبایی، زیبا
وش   خواستن
وشان   افشان، کاشتن، تکان شدید
وشن   خوب است.
وفا وفاداری
ولان   مکانی که گل زرد بسیار داشته باشد.
وناز   با وقار، متین
وندا ستایش کننده
وندا   زن و دختر باسواد
ونوس  سمبل زیبایی و عشق در یونان باستان
ونوشه   در گویش مازندران گل بنفشه
وه آفرید   (وه = خوب)آفریده خوب
وه آفرین   آفریننده خوب یا آفریننده خوبی
وه نوش   بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)
وهان   جمع خوبان، بهان (وه = خوب)
وهرو   خوبروی
وهشتیه  نام شهبانوی خشایار شاه
وهوگون  خوشبو، معطر، خوشرنگ
ویان   دلربا، علاقه، محبت، عشق
ویانا  فرزانگی، بخردی، دانایی
ویدا  آشکار و هویدا
ویرا ویشکا- ویدا – ویستا
ویرو   نامپهلوان و سپهداری در منظومه ویس و رامین
ویس معشوقه رامین در دوره شاهنشاهی اشکانیان
ویستا  دانش و فرهنگ، برخوردار
ویشکا  نام روستایی نزدیک رشت
ویکتوریا  پیروز شدن، الهه پیروزی در روم باستان
وینا   رنگارنگ، همچنین روشن و آشکار
ویوگ   عروس
ویونا   منسوب به وَیو، (به مجاز) عروس، دختری که عروس شده، نام روستایی در نزدیکی کاشان

اسم دختر با حرف ه

هُووی  نام زن اشوزرتشت, دختر فرشوشتر
هاجر   معرب از عبری؛ به معنی مهاجرت کننده، فرارکننده. هم چنین اسم مادر اسماعیل و همسر حضرت ابراهیم (ع)
هارا   کوهستان
هاله   معرب از یونانی به معنای حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاه دور ماه یا خورشید دیده می‌شود.
هانا داد خواهی ، امید ،بینایی
هانه   چشمه
هانیا   مؤنث هانی، مادر مهربان و دلسوز
هانیه شادمان خوش بخت
هایده   توبه کننده، به حق بازگردنده
هدا   هدی، هدایت کردن، هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست
هدسه   همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش (مردخای) جزء آثار باستانی همدان است.
هدی هدایت شده
هدی   هدایت کردن، راهنمایی، هدایت، راه درست، مسیر درست
هدیه تحفه ای که به نشانه محبت به کسی داده می شود
هدیه   ارمغان، تحفه
هرانوش   دختر آتش، دختری با روی برافروخته، کنایه از دختر زیبا روی
هستنوه   قیام توده مردم
هستی  زندگی، وجود، زندگانی
هفدن   وزن شعر
هفیان   آرام گرفتن
هگبه   ره آورد، هدیه سفر، خورجین
هلاله   گلی زرد رنگ خوشبو، آلاله، جارزدن، با خبر ساختن
هلپرین   رقصیدن
هلما   معنی اسم را در این قسمت بنویسید خیلی صبور
هلن  فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
هلناز زیبا و خوش بو
هلناز   زیبارو و خوشبو، به شکوفه درخت هل نیز می‌گویند
هلنسا  زنان معطر
هلیا  خورشید
هلیله  نام درختی است
هلینا   هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
هلیون   هلیوس، خورشید
هما  مرغ خوش پرواز و مایه سلامت، از شخصیت‌های شاهنامه
هماچهر  آنکه چهره‌ای چون هما دارد، خوش سیما
همافر  دارای شکوه همایی
همایون  فرخ، شادان
همتا همانند
همتا   نظیر، مانند
همدم   همنشین
همراز  محرم اسرار
همساز  از نام های برگزیده
همگام  همراه، همسفر
هموند   اعضاء
همیلا نام یکی از ندیمه های شیرین در خسرو و شیرین نظامی
همیلا   نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
هنا  شادمانی و خوش بختی
هنار   انار
هناو   زهره، شجاعت
هنگامه   فوق العاده، شگفت انگیز، عالی، فتنه، آشوب
هنیا   به فتح ه، گوارا باد، نوش باد
هوآفرید  خوش ستوده، خوش آمرزیده
هوبخت   خوشبخت
هوپاد   (اسم دختر و پسر) نگهبان خوب، نیک سرشت
هوتس   (به ضم ت) آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا
هوتوس   آتوسا،نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا
هوداد  از نام های برگزیده
هوده   راست، درست
هور   خور، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
هورام  پیرو خوبی، انسان شاد و خنده رو، هنگام طلوع آفتاب،‌ مرتفع
هوران  آفتاب
هورآفرین   آفریننده خورشید
هوربانو   زیبا همچون خورشید
هورتاش   هور (فارسی) + تاش (ترکی) آنکه چون خورشید نورانی است.
هورتن   آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد.
هورچهر   آن که چهره و سیمایی درخشان و نورانی چون خورشید دارد.
هورخش   آفتاب عالمتاب
هورداد   داده‌ی خورشید، تابنده و پر حرارت
هوردخت   دختری زیبا چون خورشید
هوردیس   زیبا و روشن چون خورشید
هوررخ   هورچهر
هورزاد   زاده خورشید، خوب زاده، اصیل، شریف
هورسان  مانند خورشید
هورشاد   مرکب از هور (خورشید) + شاد
هورشید   خورشید، آفتاب
هورفَر  دارای فر و شکوه مانند خورشید
هورمهر  مهربان همانند خورشید
هورناز  خورشید زیبا
هوروَش   زیبا و تابناک همچون خورشید
هوروش   درخشان و زیبا چون خورشید
هوری   نور خورشید
هوزاد  خوب زاده، اصیل
هوزان  نرگس نوشکفته و نیک دان
هوژان   یاد گرفتن
هوژین   آموختن
هوشبام  سپیده دم
هوفر  نام خواهر یوئشتا
هوگون  خوب گون، خوش رنگ، ممتاز
هوما   مرغ سعادت، فرخنده
هومان   خودمان
هومهر   دوست، یار
هوناز   ویژگی آن ‌که دارای ناز و کرشمه خوب و نیک است، جذاب و دلپسند
هونراوه   کنایه از کلام منظوم
هونیا  دارای نیای خوب
هووَرشت  نیکوکار
هویار   یار خوب و خوش
هیدیکا   آرام، به آهستگی، یواش
هیران   قرار
هیزان   نیرومند، توانا
هیژان   ارزیدن، جنبیدن
هیلا پرنده ای کوچکتر از باز
هیلا   پرنده‌ای شکاری کوچکتر از باز را گویند.
هیلان   آشیانه، مکان آرامش
هیلدا  نیرومند، قوی
هیما   بانوی عاشق
هیمو   پاک دامن
هینا   ماهر
هینان   آوردن
هیوان   ایوان، تراس

اسم دختر با حرف ی

یَسنا  پرستش، از بخش‌های اوستا
یارگل   دوستی که همانند گل زیباست.
یارناز   دوست زیبا
یارنوش   دوست و یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است.
یاس   گلی زینتی با رنگهای سفید، زرد، سرخ و بنفش و بسیار خوشبو، گل منسوب به حضرت زهرا (س)
یاس رخ  آنکه چهره ای چون گل یاس دارد
یاس گل  آنکه مانند گل یاس خوش چهره و زیباست
یاسمن   گلی زینتی با گل‌های درشت و معطر، به رنگهای سفید، صورتی، زرد و قرمز
یاسمین پهلوی یاسمن – نوعی گل- دختری در ویس و رامین
یاسمین  گل یاسمن
یاسمینا  یاس و مینا گلی به رنگهای سفید، زرد و کبود
یاشیل   سبز کبود، سبز چمنی، کبود
یافا  زیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه
یامین  لقب راحیل ، همسر حضرت یعقوب (مادر بنیامین و یوسف)
یانا نیکی رسان ، نیکویی بخش
یرحا   نام مادر حضرت موسی (ع)
یسری راحتی، آسانی، گشایش، دختر خوش قدم (یسرا)
یسنا  پرستش، بخشی از اوستا
یغما   غارت، تاراج، غنیمت، نام شهری در ترکستان که مردمان زیباروی و صاحب جمال دارد.
یغماناز   از ترکیب یغما (ترکی) + ناز (فارسی) یغما، نام دخترپادشاه چین و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
یکتا   یگانه، بینظیر، تنها
یکمال   ثروت تقسیم نشده، دوست جان‏جانی (بسیار صمیمی)
یکیتی   اتحاد، همبستگی
یگانه   صمیمی، همدل، یکرنگ، بی همتا، بی نظیر، تنها و منحصر به فرد
یلدا   آخرین شب پائیز در نیم کره شمالی و بلندترین شب سال که همزمان با میلاد مسیح (ع) است.
یلدوز   اولدوز، ستاره
یوتاب   نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان
یوکابد  جلال خداوند، خداوند مجد و بزرگی است، نام مادر موسی (ع)

اسم دختراسم دختر و پسر

چطور اسم دختر مناسب انتخاب کنیم؟

دختر زیبااسم دختر زیبا

یک لیست تهیه کنید

در ادامه می‌خواهیم کالکشن عظیمی از اسامی زیبای دخترانه را مشاهده کنیم و از بین آن‌ها انتخاب کنیم، بنابراین توصیه می‌کنیم قلم و خودکار خود را آماده کنید یا فایل word خود را برای انتخاب چند گزینه آماده کنید. در واقع بهتر است که چندین گزینه را انتخاب و در یک لیست قرار دهید و الان به فکر انتخاب قطعی نباشید، با اینکار می‌توانید این لیست را به همسر یا خانواده خود نشان داده و از نظرات آن­ها هم استفاده کنید.

با ذهن باز نگاه کنید

اینکه از همین ابتدا چند اسم در ذهن خود دارید یا پیش­ زمینه ای داشته باشید که برای مثال من اسم مذهبی یا باستانی انتخاب خواهم کرد باعث می‌شود تا نتوانید درست فکر کرده و به دیگر گزینه‌ها توجه کنید.

توصیه می‌کنیم که هر گزینه‌ای که شنیده‌اید یا در ذهن خود دارید را فعلا کنار گذاشته و با ذهن باز لیست‌ها را بخوانید و هر کدام که برایتان جذاب بود را بنویسید.

اسم ترکی جدیدبرای مشاهده اسامی ترکی بر روی تصویر کلیک کنید.

اینکه از همین ابتدا چند اسم در ذهن خود دارید یا پیش­ زمینه ای داشته باشید که برای مثال من اسم مذهبی یا باستانی انتخاب خواهم کرد باعث می‌شود تا نتوانید درست فکر کرده و به دیگر گزینه‌ها توجه کنید. توصیه می‌کنیم که هر گزینه‌ای که شنیده‌اید یا در ذهن خود دارید را فعلا کنار گذاشته و با ذهن باز لیست‌ها را بخوانید و هر کدام که برایتان جذاب بود را بنویسید.

زمان را در نظر بگیرید

عجله نکنید. نامی که شما انتخاب می‌کنید قرار است یک عمر همراه فرزندتان باشد و با آن هویت بگیرد، بنابراین سعی کنید برای انتخاب اسم متعهدانه عمل کرده و زمانی را فکر کنید. ما در اینجا نزدیک به 2000 اسم برای شما آماده کرده‌ایم که عدد بالایی است. بنابراین کمی به آینده و اینکه دختر شما چه دیدی به این اسم خواهد داشت فکر کنید.

اسامی خیلی خاصی که در یک دوره مد می‌شود ممکن است جذاب باشد ولی بعد از گذشت مدتی آیا باز هم اینچنین است؟ در ابتدای سال 2020 که ویروس کرونا (کویید-19) جهان را درگیر خود کرد یک خانواده هندی نام فرزندان دوقلوی خود را “کرونا و کویید” گذاشتند! قطعاً این نام­گذاری حتی اگر جذاب هم می­بود مربوط به دوران خود می‌باشد و فرزندان نباید تحت تأثیر آن قرار بگیرند.

پس سعی کنید تمامی اسامی را با حوصله مطالعه کرده و در لیست خود یادداشت کنید، حتی می‌توانید در بخش نظرات اسمامی انتخابی خود را بنویسید تا نظر دیگر کاربران شادیما را هم جویا شده و کمک بگیرید. در انتهای مطلب نیز می توانید نمودار محبوب ترین اسمی دختر در ایران را مشاهده کنید.

کدام اسم دختر را انتخاب می کنید؟

اگر لیست اسم دختر را به تمامی مطالعه کرده و لیست خود را تهیه کردید می توانید در بخش نظرات به اشتراگ بگذارید تا دیگر کاربران هم مشاهده کرده و نظر خود را بیان کنند. با اینکار می توانید انتخاب مناسب تری داشته و از مشورت دیگر پدر و مادرها هم استفاده کنید.

چرا باید تلفظ و نوشتار انگلیسی اسم را هم چک کنیم؟

امروزه با گسترش اینترنت و شبکه های اجتماعی استفاده از نوشتار انگلیسی اسم نیز در نام کاربری و برخی فرم ها مهم می باشد، پس به نوشتار و به خصوص معنای انگلیسی اسم نیز توجه کنید تا بهترین انتخاب را داشته باشید.

چه آواهایی برای اسم دختر مناسب تر است؟

سعی کنید از اسامی با آواهای نرم و لطیف استفاده کنید که با روحیه دخترانه نیز سازگارتر است. از انتخاب اسامی با تلفظ دشوار و یا دارای ابهام (اسامی مشابه اسم پسر) پرهیز کنید.

جدید بودن اسم چقدر مهم است؟

از انتخاب اسامی ابتکاری که با ترکیب برخی واژه های بی معنا ساخته می شود خودداری کنید. سعی کنید از لیست انتخاب کنید یا در انتخاب خود از اسامی خیلی قدیمی یا خیلی جدید بی معنا پرهیز کنید. اسم مناسب دارای معانی مناسب نیز میباشد.

چطور اسم خاص و تک انتخاب کنیم؟

در این مطلب بزرگ ترین مجموعه اسم دختر قرار داده شده است تا بتوانید به راحتی اسامی مورد نظرتان را پیدا کنید. یک برگه آماده کرده و لیست را با حوصله مطالعه کنید، سپس اسامی مورد علاقه خود را یادداشت کرده و با مشورت همسر خود انتخاب نمایید.

برچسب‌ها: اسم ,

موضوعات مرتبط: اسم , ,

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


اسم دختر جدید 2021
پنج شنبه 11 دی 1399 ساعت 4:54 | بازدید : 95216 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس

اگر به تازگی صاحب فرزند دختر شده اید و به دنبال اسامی دختر ایرانی و جدید هستید این بخش گهر را تا پایان دنبال نمایید چرا که اسامی دختر جدید و اسامی دختر ایرانی باکلاس را بیان می کنیم.

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر جدید و ایرانی

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف الف :

افرا: ستایش کردن

افشید: شکوه خورشید

آپامه : خوشرنگ و آب

آتری : آذر

آتشگون : سرخ فام، سرخ رنگ

آتوسا : نام دختر کورش ، زن داریوش

آدخت : خجسته و نیکو

آذر : آتش، فروغ، روشنایی

آذربانو : بانوی آتش گون

آذرچهر : همانند روشنایی

آذرگون : گل همیشه بهار

آراسته : با نظم و ترتیب

آرام : قرار، سکون

آرام دخت : از نام های برگزیده

آرام دل : از نام های برگزیده

آرامش : آرمیدن

آرمیتا : آرمان، عشق پاک

آرمیتی : فروتنی و پاکی و محبت

آرمیدخت : از نام های برگزیده

آزادچهر : آزاده نژاد

آزاده : نام مادر گشتاسب

آزیتا : از نام های برگزیده

آژند : نام گلی است

آشتی : مهر و دوستی، یکرنگی

آشنا : یار، دوست

آشوب : شور، انقلاب

آشیان : لانه و کاشانه

آفتاب : گرمی، روشنایی

آفرین : درود و سپاس

آلاله : نام گلی است

آمی‌تیس : پادشاه ماد، نام زن کورش

آناهیتا : بانوی پاک و بیگناه، پاکبانو

ادامه اسم های دختر با حرف آ  ( کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ب :

باختر : مغرب؛  به معنی ستاره است.

بادام : نام میوه‌ای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است.

بادامک : بادام کوچک، نوعی درخت بادام

باران : قطره‌های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد می‌شود

بارنک : نام درختی است.

بافرین : بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین

باستیان : بردبار، شکیبا

بالنده : آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است.

بالیده : رشد و نمو کرده

بامک : بامداد، صبح

بامی : درخشان، لقب شهر بلخ

بامین : نام روستایی در نزدیکی هرات

بانو : عنوانی احترام آمیز برای زنان، ملکه، خانم

بانوگشسب : از شخصیتهای شاهنامه،

باور : مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است،

بخت آفرید : آفریده بخت و اقبال

بخشایش :  گذشت و چشم پوشی کردن گناه یا کار نادرست کسی، عفو، رأفت، رحمت و شفقت.

بخشنده :  آنکه چیزی را بی آنکه عوضی بخواهد میبخشد؛ عطا کننده.

بدن گل : آن که بدنی لطیف و زیبا

برزآفرید : آفریده با شکوه، نام مادر فرود

برشید : بر(میوه) + شید (خورشید)، میوه خورشید

برگ : به ضم ب، ابرو

برومند : (اسم دختر و پسر) خوش قامت، نام مادر بابک خرمدین

برهون : هاله، خرمن ماه

برفین : برفی، از جنس برف؛ سفید مانند برف؛ (به مجاز) زیبا چهره.

بلوط : گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است.

بمانی : نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند.

بنفشه : نام گل، (به مجاز) مو، زلف؛

بنیتا : دختر بی همتای من

بوستان : بستان، باغ و گلزار

بوژنه : شکوفه، غنچه اسم دختر

بویه : آرزو

به‌آفرید :  نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی و خواهر اسفندیار

بِه‌آفرین : خوب آفریده؛ خوش سیما، خوش منظر

به‌آیین : دارای آیین بهتر

بهار : فصل اول سال

بهارآفرین : آفریننده بهار

بهارا : بهار

بهاران : هنگام بهار، موسم بهار؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت.

بهارک : به معنای مانند بهار، همچون بهار؛ (به مجاز) زیبا با طراوت

بهاره : مربوط به بهار؛ به عمل آمده در بهار؛ منسوب به بهار.

بهاردخت : دختر بهار

برای مشاهده ادامه اسم های دختر با حرف ب کلیک کنید


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف پ :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

پادمیرا : جاویدان، نگهبان مهر، نگهدارنده عشق

پادنا : اسم یکی از بخش‌های تابعه شهرستان سمیرم،

پادینا : در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می‌شود.

پارامیدا : پارامیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی،

پاردیس : پردیس

پارمیدا : پارامیدا، پارامیس، پرمیس

پارمیس : پرمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی

پارنا : نام قله‌ای در نزدیکی پل دختر

پارند : نیک بختی و فرارونی؛ نگهبان گنج و خواسته

پاشنگ : خوشه‌ی انگور

پاک‌سیما : دارای صورتی پاک و زیبا

پاکچهر : خوش صورت

پاکدل : پاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب

پاکرخ : پاکیزه رو، زیبا رو

پاکروی : پاکیزه روی، زیبا روی

پاکفر : باشکوه پاک

پاکدخت : دختر پاک و عفیف

پاکنوش : پاک نوشنده

پاکناز : دارای ناز خوش

پاکیزه : بدون آلودگی، پاک

پالیز : باغ

پامچال : گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی

پانتی : نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی

پانیا : محافظ نگهدارنده

پانیک : کسی که قدمش نیک است، خوش قدم

پایون : پیرایه، زیور، آرایش

پاییز : هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو

پاییزان : هنگام پاییز

پارمین : تکه یا قطعه‌ای از بلور؛ نام زنِ داریوش.

پانته‌آ : زن زیبایی از اهالی شوش که زیباترین زن آسیا به شمار میرفت؛ از اسامی باستانی.

پانیذ : پانید، قند مکرر، شکر، شکر برگ، شکر قلم، نوعی از حلوا که از شکر و روغن بادام تلخ و خمیر می‌ساختند.

پدیده : آنچه اتفاق می‌ا‌فتد یا وجود دارد و می‌توان آن را تجربه کرد؛ پدیدار؛ شخص، چیز یا حادثه‌ی چشمگیر.

ادامه اسم های دختر با حرف پ ( کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ت :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

تابا : طاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ، تابنده، تابان

تابان : دارای نور و روشنی، درخشان، روشن

تابناک : جذاب، روشن و درخشنده

تاتیانا : تاتینا، پرنده شکاری

تاتین : پرنده‌ای شکاری

تابنده : آنچه می‌تابد و نورافشانی می‌کند، درخشان.

تاج آفرین : آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج

تاج بانو : ملکه، شاهزاده خانم

تاج خاتون : ملکه، شاهزاده خانم

تاج دخت : تاج (کلاه پادشاهی، افسر) + دخت (دختر)

تاج گل : آن که چون تاجی در رأس گلها است، زیبا

تاج ماه : آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا

تاج مهر : آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، بسیار زیبا

تارا : ستاره، کوکب، مردمک چشم.

تارادخت : دختر ستاره، دختر چون ستاره، (به مجاز) دختر زیبا، صاحب حسن و کمال

تارادیس : مانند ستاره

تاژ : لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی

تافته : گداخته، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی

تاک آفرین : مرکب از تاک (درخت انگور) + آفرین (آفریننده)

تاکدخت : مرکب از تاک (درخت انگور) + دخت (دختر)

تالین : پایتخت کشور استونی، برکناره‌ی جنوبی خلیج فنلاند از بندرهای عمده‌ی دریای بالتیک.

تانیا : در فارسی به معنی دختر یگانه و بی مانند

ترانه : هرنوع شعر یا سخن معمولًا موزون که با موسیقی خوانده شود، قطعه آوازی، هر صدایی که حالت موسیقایی داشته باشد.

ترگل : گل تازه و شاداب

ترمه : نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم

ترنج : بالنگ؛ طرحی مرکّب از طرح‌های اسلیمی و گل و بوته‌ای که معمولًا در وسط نقش قالی، تذهیب، و مانند آنها به کار می‌رود.

ترنیان : سبدی که از شاخه های بید می‌بافند

تروند : میوه تازه رسیده، نوبر

ادامه اسم های دختر با حرف ت کلیک کنید


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ث :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

ثریّا : معنی: پروین

ثمر : معنی: میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل

ثمره : معنی: میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل

ثمن : معنی: بها، قیمت

ثمین : معنی: گرانبها، قیمتی، گران

ثَمینا : معنی: (ثمین + الف نسبت) منسوب به ثمین، ثمین

ثمینه : معنی: گران بها، قیمتی، گران

ثنا : ریشه: عربی


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ج :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

جام : پیاله، ساغر

جانانه : دوست داشتنی

جانمهر : از نام های برگزیده

جر یره : زن سیاوخش، مادر فرود

جوانه : جوان، جوانی،رویش

جانا : ای جان، ای عزیز

جان افروز : (به مجاز) آسایش بخش روان

جانان : معشوق، محبوب؛ خوب

جان بانو : بانویی که چون جان عزیز است.

جانانه : محبوب، معشوق، (در تصوف) (به مجاز) خداوند

جاندخت : محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است.

جان نواز : آرامش دهنده جان، محبوب

جمدخت : جم (پادشاه بزرگ) + دخت (دختر)

جوانه : تازه، نو؛ جوان

جهان آوا : مرکب از جهان (عالم، گیتی) + آوا (صدا، بانگ)

جهان خاتون : خاتون جهانیان، بانوی جهانیان، شاعره ایرانی در قرن هشتم

جهان بانو : بانوی جهانیان

جهان ماه : آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا

جهان ناز : مایه افتخار جهان، فخر جهان

جهانتاب : آنچه به جهان نور و روشنایی میدهد، عالمتاب، نور دهنده جهان

جهاندخت : دختر شهره در عالم

جهانرخ : مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت)

جیحون : (تلفظ: jeyhun) رود بزرگ، رود، نام رودی در آسیای میانه

جلوه : نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذبه

جلیله : مؤنث جلیل

جمانه : یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)

جَمیله : مؤنث جمیل، جمیل؛ زیبا

جنان : بهشت؛ باغها

جنت : بهشت، فردوس

جواهر : هر یک از سنگهای گرانبها مانند یاقوت و زمرد؛ (به مجاز) آن که وجودش بسیار عزیز و ارزشمند یا دوست داشتنی است.

اسم دختر ترکیبا حرف ج

جیران : آهو (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف چ :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

چرمه : اسب به ویژه اسب سفیدرنگ

چالی : پرنده‌ای شبیه گنجشک اما بزرگ‌تر از آن

چامه : شعر، شعری که با آواز خوانده می‌شود.

چشمه : مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر می‌شود.

چکامه : شعر به ویژه قصیده.

چکاوک : پرنده‌ای خوش آواز و کمی بزرگ‌تر از گنجشک که تاج بر سر دارد.

چکاوه : چکاوک

چلچله : پرستو

چمان : معنی: آن که می‌خرامد و با ناز حرکت می‌کند، خرامان، رونده، راهوار، آن که یا آنچه با ناز حرکت می‌کند، خرامان

چمانه : پیاله شراب

چمن : زمین سبز و خرم، باغ و بوستان مرغزار؛ نام گیاهی از تیره‌ی غلات.

چمن آرا : زینت دهنده باغ، باغبان، آنچه موجب زیبایی و آراستگی باغ و بوستان است.

چمن افروز : آن که یا آنچه زینت دهنده چمن است، نام چند نوع گیاه علفی که گل آذین قرمزرنگ آنها به شکل تاج خروس است، تاج خروس

چمن چهر : آن که چهره‌ای زیبا چون باغ و بوستان دارد.

چمن ناز : زیبارویی که دارای ناز و عشوه و کرشمه است.

چنور :  گیاهی خوشبو شبیه به شوید، که در بعضی از مناطق کردستان می‌روید.

چهرآذر :  آذرچهر، دارای چهره‌ای چون آتش

چهرآرا : آراینده چهره

چهرآزاد : نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی

چهرزاد : نژاد و اصیل، لقب هما، دختر بهمن در شاهنامه

چهرمینو : آن که چهره‌ای زیبا چون بهشت دارد.

چهره : روی، صورت

چهره گل : آن که چهره‌ای زیبا چون گل دارد.

چوک : چشمه

چیترا : نژاد

چیچک : گل

چیستا : نام فرشته دانش و معرفت

چیلانه : درخت عناب

چیکا : نوعی پرنده

چام : ناز و عشوه

چیستا: فرشته دانش و خرد


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ح :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

حاتمه : مؤنث حاتم به معنی حاکم، قاضی، داور

حارثه : مؤنث حارث، زن کشاورز

حاصل : نتیجه

حامده : مؤنث حامد، سپاسگزار

حانی : (دخترانه و پسرانه) میش یا گاو وحشی

حانیه : مهربان، دلسوز

حبه : دانه‌ی بعضی از میوه‌ها و گیاهان

حبیبه : مؤنث حبیب، دوست، یار، معشوقه

حدیث : عشق، سودا

حدیثه : امروزی، جدید، نو.

حدیقه : باغ

حرمت : احترام

حریر : ابریشم

حره : زن آزاده

حریه : حُره

حسانه : زن بسیار نیکو

حسْنا : زیبا، زن زیبا

حسنا : نیک، پسندیده

حسنه : خوب، نیک، پسندیده

حسنیه : نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو

حسیبه : دارنده‌ی نام و شرف و بزرگی

حفصه : اسد، شیر؛

حفیظه : موکّل به چیزی؛ حافظ و محفوظ

حکیمه : مؤنث حکیم، زن حکیم و دانشمند

حلما : جمع حَلیم، بردباران، صبوران.

حلیا : زیور و آرایش

حلیمه : مؤنث حلیم، زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار

حلیه : زینت، پیرایه، زیور؛ مشخصات صورت و اندام

حماسه : کاری افتخار آفرین، نوعی شعر، دلیری، شجاعت، بی باکی

حمده : سپاس و شکرگزاری

حمیده : مؤنث حمید، ستوده، پسندیده؛ مادر امام موسی کاظم(ع).

حمرا : سرخ رنگ

حمیرا : مصغّر حمرا، زن سرخ و سپید، زن سرخ

حنا : گیاهی درختی که گل‌های سفید و معطر دارد

حنّان : آرزومند، مشتاق؛ بخشاینده

حنّانه : بسیار نوحه کننده، ناله کننده

حنظله : مفرد حَنظل

حنیسه : زن شجاع

حنیفه : مؤنث حنیف، دختر درست و پاک

حوا : نخستین زنی که خدا آفرید، همسر حضرت آدم(ع)

حور : زن زیبای بهشتی

حورا : حور، زن زیبای بهشتی؛ زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی.

حورالعین : زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم

حوری : حور؛ زن زیبا

حوری لقا : آن که چون حوری زیباست.

حوریا : از حوری به معنی فرشته بهشتی می‌آید، آن که چون حور زیباست.

حوریه : زن سفید پوست و زیباروی.

حیفا : نام بندری در فلسطین

حیات : زندگی، زیست

حسِیبا : دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل

حورآسا :  آن که چون حور زیباست.

حورآفرین :  مرکب از حور (زن زیبای بهشتی) + آفرین (آفریننده)

حورجهان : آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.

حوردیس :  آن که چون حور زیباست.

حوررخ : حور , آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.

حورزاد : زاده حور، زیبا

حوروش :  دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی.

حوری بانو : حور , زن زیبای بهشتی

حوری دخت : حور ,  مرکب از حوری (زن زیبای بهشتی) + دخت

حوری رخ : حور , آن که چهره‌ای زیبا چون حوری دارد.

حوری زاد : حور , زاده حوری، زیبا


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف خ :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

خاتون : لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید

خاتونک : خاتون (بانو) + ک، بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز

خارا : نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشه‌های موسیقی ایرانی

خارک : نوعی خرمای زرد و خشک

خاتَم :فرمان، حکم و پایان؛ نام شهرستانی در جنوب استان یزد.

خاور : (مخففِ خاوران) هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است.

ختا : نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است.

خُتن : نام شهری در ترکستان شرقی و گاهی هم به تمام ترکستان چین اطلاق شده است، (به مجاز) زیباروی.

خجسته :  سعادتمند، کامروا، خوشبخت، گل همیشه بهار.

خداآفرید : آفریده خداوند

خرامان : دارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز.

خرشا : خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی.

خرشید : خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی

خُرّم : سرسبز و با طراوت؛ شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ فرخنده، مبارک.

خرم بانو : بانوی شاد و خوشحال

خرم بهار : آن که چون بهار خرم و با طراوت است، نام دختر فتحعلی شاه قاجار

خرم گل : آن که چون گل خرم و با طراوت است.

خرم چهر : آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد.

خرمدخت : دختر شاد و با طراوت

خرمن : توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز

خرمناز : زیبا و با طراوت

خرمه : نام همسر مزدک، گیاهی است مانند لوبیا

خزان : نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز

خندان چهر : آن که چهره ای خندان و متبسم دارد.

خندان گل : آن که چون گل شاداب و باطراوت است.

خوبیار : یارخوب

خوردیس : مانند خورشید، درخشان

خورسان : مانند خورشید

خوب چهر : دارای سیمای زیبا، زیبا.

خورشید : جرم مرکزی منظومه‌ شمسی به نام کره خورشید، آفتابِ درخشان؛ (به مجاز)آفتاب و زیبارو.

خورشید بانو : مرکب از خورشید و بانو

خورشید دخت : مرکب از خورشید + دخت (دختر)

خورشید رخ : آن که چهره‌اش چون خورشید می‌درخشد.

خورشیدفر : آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد.

خورشیدمهر : آن که مهر و محبتی چون خورشید دارد.

خوروش : خورشیدوش، تابان و درخشان چون خورشید

خوشروز : دارای زندگی راحت و بارفاه.

خوشاب : میوه‌ای که با محلول آب و شکر می‌پزند، روشن و شفاف، آبدار و ترو تازه، جواهر تابان و درخشان

خوشه : تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند

خوشین : خوش و زیبا

خوشیار : دوست و یار شاد و شادمان

خجسته : شادباش، مبارک

خجیر : زیبا روی و پسندیده

خرم چهر : از نام های برگزیده

خرمدل : خوشدل، خوشحال، شادمان

خندان : خندیدن، با لبخند

خوب چهر : از نام های برگزیده

خوبروی : از نام های برگزیده

خورزاد : از نام های برگزیده

خورشاد : از نام های برگزیده

خورشید : هور، هور شید

خورشید چهر : از نام های برگزیده

خُوروَش : همانند خورشید

خوشبوی : از نام های برگزیده

خوشچهر : نیکو روی

خوشخو : نیک رفتار، با صفا

خوشدل : شاد، شادمان، خوشنود، خوشحال

خوشروی : خوشرو، خوش صورت، خوشگل

خوشگو : خوش سخن

خوشنوا : خوش آواز، خوش آهنگ

اسم دختر عربی با حرف خ


خاطرآسا : خاطر (عربی) + آسا (فارسی) آسایش دهنده خاطر

خاطرافروز : خاطر (عربی) + افروز (فارسی) شادی بخش

خاطرنواز : خاطر (عربی) + نواز (فارسی) دلکش، مطبوع

خاطِره : یادبود، یاد، ذهن، حافظه، خاطر.

خالِده : مؤنث خالد

ختمی : گیاهی علفی، پایا، و زینتی از خانواده پنیرک که گلهای درشت دارد.

خجسته لقا : خجسته (فارسی) + لقا (عربی) خوش سیما، خوشرو

خدیجه : مولودِ پیش از اتمام ماههاd باردارd، ولادت قبل از موعِد، نام همسر پیامبر اسلام(ص) و مادر حضرت فاطمه(س)

خزر : فتان، دختر که عشوه هایی زیرکانه می‌ریزد.

خزال : با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه می‌رود.

خَضرا : (مؤنث اخضر) به معنی سبز، کبود، نیلگون، و آبی و سبز؛ سبزه‌زار، چمن‌زار.

خَلف : فرزند صالح، شایسته؛ جانشین؛ (به مجاز) پیروی کننده از پدر در اخلاق و کردار

خلیله : مؤنث خلیل

خوش لقا : خوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبا

خیرالنسا : بهترینِ زنان؛ عنوانی برای حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام(ص)

خیزران : نوعی نی مغزدار با ساقهای محکم و بلند؛ نام مادر امام محمّد تقی(ع)

اسم دختر ترکی با حرف خ


خانم : کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند ماه خانم، خانم گل

خانم گل : معنی: خانم (ترکی) + گل (فارسی) خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است.

خانوم :  : خانم، کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند ماه خانم، خانم گل


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف د :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

دادآفرید : از داد آفریده شده، از نامهای خداوند

دارانا : نام روستایی در نزدیکی اهر

دارینا : زرگر، طلاساز، مجازا ارزشمند و گرانبها

دارینه : نام روستایی در نزدیکی سقز

دالیا : نوعی از گلِ کوکب

دامینه : زیبا، جاری و روان، همچنین به معنای دانش و دانایی نیز آمده است.

دایانا :  زیبا روی، زیبا و گرانمایه مانند زر سرخ، همچنین نام دیگر آناهیتا الهه آب

درافشان : آن که مروارید میافشاند؛ (به مجاز) بخشنده؛ دارای فصاحت و زیبایی، باران ریز.

دربها : بانوی ارزشمند، دختری که مانند مروارید ارزشمند است، نام همسر کورش کبیر

درتا : مانند مروارید، همتای دُر

درخشا : نورانی، تابنده ، درخشان

درخشان : دارای درخشش، روشن و تابان، درخشنده، (به مجاز) جالب توجه و چشم گیر و خوب و موفقیت آمیز.

درخشنده : (صفت فاعلی از درخشیدن)، دارای درخشش و تلألؤ؛ روشن و تابان.

دردانه : بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده؛ نیز فرزند بسیار گرامی.

درسا : دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، شبیه به دُر؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند.

درستی : پاکی، حقیقت، صحت، نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی

درفام : مانند در درآسا دُرمانند به رنگ دُر

درفشان : درخشان و روشن

درناز : (دُر= مروارید، لؤلؤ + ناز = زیبا و قشنگ) (به مجاز) زیبا رو و گران بها.

دریا : (در جغرافیا) توده‌ی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، (به مجاز) شخص بسیار آگاه و دانشمند، (به مجاز) (در تصوف) حقیقت یا ذات حق.

دریادخت : مرکب از دریا + دخت (دختر)

دریاناز : مرکب از دریا و ناز، مایه ناز و مباهات دریا یا به معنای دریای ناز، دارای زیبایی و لطافت فراوان، زیبا و قشنگ

دل‌آرا : موجب آرامش و شادی دیگران؛ محبوب، معشوق، نام همسر دارا (داریوش سوم) و مادر روشنک بنا بر روایات ایرانی.

دلارام :  موجب آرامش خاطر، محبوب، معشوق، با آسودگی خاطر.

دل آسا : موجب تسکین و آسایش دل

دل آویز : زیبا، دلنشین، محبوب

ادامه اسم های دختر با حرف د (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ر :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

رابو : نام گلی از گلهای بهاری

رابیا : مشهور، نامدار

راتا : نام فرشته ای است

رادا : راد + ا (پسوند نسبت)، منسوب به راد

راددخت : دختر بخشنده یا خردمند

رادنوش : مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)

راز : آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سِر

رازان : نام روستایی در نزدیکی خرم آباد

رازک : گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است

رافونه : پونه

رام افزا : افزون کننده آرامش

رام افزون : رام افزا، افزون کننده آرامش

رام بانو : بانوی آرام یا بانوی شاد

رامدخت : دختر آرام

رامش : شادی، خوشی، لذت، حظ ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه

رامشین : نام روستایی در نزدیکی سبزوار

رامک : رام، اهلی، آرامش دهنده

رامونا : مظهر عشق، لاتین نگهبان عاقل

رامی : رام + ی (پسوند نسبت)، منسوب به رام

رامینا : رامین + الف (نسبت)، منسوب به رامین؛ دخترِ طربناک.

رامینه : رامین

راوش : مصحف زاوش، نام ستاره مشتری

راویز : خارشتر

راویس : صاحب جاه و جلال

رایکا : محبوب، مطلوب

ادامه اسم های دختر با حرف ر (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ز :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

زادک : نام روستایی در نزدیکی قوچان

زانوس : نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس

زاکیه : نیکو، پاکیزه

زامیر : آواز

زاهده : مؤنث زاهد

زُبیده : نام گیاهی (همیشه بهار)؛ دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید و مادر خلیفه امین.

زربانو : بانویی که چون زر می‌درخشد، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه

زربین : سرو کوهی

زرپری :  آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست

زرتا : همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا

زرتاج : زر(فارسی) + تاج (فارسی) زرین تاج

زرخاتون : زر( طلا) + خاتون( بانو)

زردخت : مرکب از زر( طلا) + دخت ( دختر)

زردیس : به شکل زر

زرشام : نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی

زرکا : گیلکی نوعی پرنده

زرگل : زرین گل

زرمان : مانند زر، بسیار زیبا

زرناز : مرکب از زر( طلا) + ناز(کرشمه)

زرنگیس : زرین گیس زرین گیس

زرنوش : ام شهری که دارا آن را بنا کرده بود

زرواندخت :  از زروان (نام ایزدی) + دخت (دختر)

زری : پارچه یا لباسی که در آن نخهای طلایی به کار رفته است، نخ طلا یا نقره یا گلابتون، طلایی، منسوب به زر

زرین : از جنس زر، به رنگ زر، طلایی

زرین تاج : زرین (فارسی) + تاج (معرب) آن که تاجی از طلا بر سر دارد.

زرین دخت : مرکب از زرین (طلایی یا از جنس زر) + دخت (دختر)

زرین گل : آن که چون گلی زرین زیبا و درخشان است

زرین گیس : آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین

زرین مهر : خورشید طلایی

زرین نرگسه : ستاره‌های آسمان

زرین نگار : آراسته شده با زر

زرین همای : همای زرین، آفتاب

زرین هور : خورشید طلایی

زرینه :  ساخته شده از طلا

زعفران : گیاهی علفی، چند ساله و از خانواده زنبق که گلهای پاییزی سفید یا بنفش دارد.

زکیه : مؤنث زکی، پاک، طاهر، پارسا

زگما: نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل می‌کرد.

زلال : صاف و شفاف، (به مجاز) آب صاف و گوارا، پاک، خالص

زُلفا : منسوب به زلف؛نزدیکی و منزلت و قربَت.

زلیخا : نام همسر عزیز مصر که مفتون زیبایی یوسف (ع) شد.

زمانه : روزگار، چرخ

زمرد : نام سنگی قیمتی به رنگ سبز

زمزم : نام چشمه‌ای در نزدیکی کعبه

زمزمه : صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته

زمیرا : بلبل

زنبق : گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد

زوفا : گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع

زهرا :  روشن، درخشان ، نام دختر پیامبر(ص)

زهره : نام سیاره‌ای در منظومه شمسی

زیب النساء : بهترین زنان، زیباترین زنان،

زیبا :  آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع

زیباچهر : آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا

زیبارخ :  آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا

زیبان : زیبا، خوشایند

زیبنده : شایسته، سزاوار، زیبا، آراسته

زیتون : نام میوه‌ای که رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر می‌کند.

زیتون خاتون : نام همسر ارسلان شاه پادشاه کرمان که زنی بسیار خردمند و خیر بود.

زیتونه : یکدانه زیتون

زینا : مخفف زیناوند، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی

زرکا : به زبان گیلکی به معنی نوعی پرنده

زهراناز : درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا

زهیرا : به معنی شکوفه‌دار، درخت شکوفه‌دار

زینا : نام دختر نوح نبی

زیور :  زینت، پیرایه

زیورتاج : آن که چون زیور و جواهری بر تاج می‌درخشد.

زوشا : زیبا، نیکو، دلربا، از ریشه اوستایی زوش، نام نیای منوچهر پادشاه پیشدادی

زویا : زویا در زبان روس به معنی عزیز پدر می‌باشد.

زوفا : گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع

زینب : پاکیزگی، نام درختی خوشبو و خوش منظر

زینت : آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیور

زیوین : نقره‌ای، نقره گون


زادمهر : برآمده از روشنایی

زرافشان : افشاننده سیم و زر

زراندام : از نام های برگزیده

زربانو : نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب

زرستان : نام دختر ارجاسب

زرشام : نام دختری از خاندان جمشید

زرگیس : از نام های برگزیده

زرگیسو : از نام های برگزیده

زرمان : زرمانند و بسیار زیبا

زرنگار : از نام های برگزیده

زری : منسوب به زر، زر دار

زرین : طلایی

زرین بانو : از نام های برگزیده

زرین چهر : از نام های برگزیده

زرین چهر: : از نام های برگزیده

زُمرد : گوهر، از سنگ های قیمتی

زیبا : خوبروی، خوش چهره

زیبا دخت : از نام های برگزیده

زیباچهر : خوش رو

زیبارخ : از نام های برگزیده

زیباروی : از نام های برگزیده

زیبنده : شایسته، سزاوار

زیور : آرایش، پیرایه


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ژ :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

ژاسمی : یاسمن

ژالانه : گیاهی زیبا و خودرو

ژالین : شعله آتش

ژاله : شبنم، قطره باران

ژامک : از نامهای باستانی، آینه

ژانت : مونث ژان (ژان = یحیی، یوحنا، خداداد)

ژانیا : از نامهای باستانی

ژانیتا : محل پرستش خداوند

ژانین : نام دریاچه‌ای در یونان

ژانینا : نام شهری در یونان در کنار دریاچه‌ای به همین نام

ژاوا : جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو

ژاوه : نوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی

ژاییژ : شراره آتش

ژربرا : گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ

ژرفا : عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی

ژرفی : عمق، ژرفا

ژرفین : عمیق

ژرویرا : ژریرا

ژنیا :  ژنیک

ژنیک : با استعداد، نابغه

ژوان : زمان، میعاد، ملاقات

ژون : بت، صنم

ژیژیس : نام ندیمه پروشات همسر داریوش پادشاه هخامنشی

ژیکان : قطره‌ی باران (به مجاز) زلال و شفاف، زیبا و آرامش بخش

ژیلا :  ژاله تگرگ

ژینا : باهوش، با نابغه، ژنیک

ژینوس : باهوش، نابغه، ژینا

ژیوار : نام کوهی در اورامان، زندگی کردن

ژاله : شبنم

ژیان چهر : از نام های برگزیده

ژیان دخت : از نام های برگزیده


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف س :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

سابو : هاله، خرمن ماه

ساتی : در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح

ساتیا : از نامهای باستانی

ساتین : محبوب و دوست داشتنی

سارگل : گل زرد

سارنگ : نام پرنده‌های کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ گوشه ای در آواز ابوعطا؛ نام سازی مثل کمانچه

سارنیا : خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن

ساریان : نام روستایی در نزدیکی مشهد

سارینا : خالص، پاک

سالی : بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی، نام روستایی حوالی خرم آباد

سالینا : سال + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سال

سامه : عهد، پیمان، جای امن و امان، پناه، مأمن

سامینا : مانند مینا؛ نام گلی

سانوا : دختر خوش سخن، بانویی که شیرین حرف می‌زند.

سانیا : سایه روشنِ جنگل

ساوی : با ارزش، گرانمایه

سایه : تاریکی نسبی، پناه، حمایت؛ حشمت و بزرگی.

سبارو : کبوتر

سبزبهار : نام یکی از الحان قدیم ایرانی

سبزپری : فصل بهار

سبزه :سبزه وار، چمن زار، گندمگون

سپیتا : سفیدترین و پاکترین

سپیده : روشنی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب

سپیده گل : گل سپید

سپینود : در شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور

سپیدار : درختی از خانواده بید با برگهای براق

ستاره : ؛ بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبارو

ستایش : حمد و سپاس خداوند، شکرگزاری (به درگاه خداوند)؛ تعریف و تمجید

ستوده : آنکه او را ستوده‌اند؛ ستایش شده

سداب : نام گیاهی است

سرآویز : آنچه به سر می‌آویزند

سرمه : مخلوطی از کانه‌های آنتیموان که سیاه رنگ است و از آن برای آرایش چشم استفاده می‌شود، (به مجاز) سیاهی، تاریکی

سَرو : از انواع درختان که همیشه سبز است؛ (به مجاز) شاداب و با طراوت

سَرور : آنکه مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد؛ فرمانده، رئیس، بزرگ

سرور : شادمانی

ادامه اسم های دختر با حرف س (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ش :

اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

شاپرک : نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند.

شاپری : شاه پری

شاخسار : محل انبوهی شاخه های درخت

شادآفرید : آن که شاد آفریده شد، آفریده شاد

شاداب : با طراوت، تازه، شاد، شادان، مسرور

شادان : شاد، مسرور؛ (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه

شادانه : شاهدانه

شادبانو : بانوی شاد

شادبهر : آن که از شادی بهره دارد، خوشحال

شادپری : پری شاد

شاددخت : دختر شاد

شادرخ : آن که چهره ای شاد و متبسم دارد.

شادرو : آن که روی و چهره اش شاد است، شاداب، شادمان و مسرور

شادروز : نیک روز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است.

شادفر : آن که دارای شکوه و شادی است.

شادگل : آن که چون گل شاداب است.

شادگون : شاد و خوشحال

شادلی : شاد روی نرمخو و آرام

شادلین : نرمی و ملایمت، شاد روی نرمخو، آرام و خوش چهره

شادمانه : شادمان، شاد، خوشحال و مسرور، با شادی و خوشحالی

شادناز : ویژگی آن که شاد است و با عشوه و ناز است.

شادنوش : شادی و شادمانی همیشگی و جاوید

شادور : شادمان، خوشحال

شادک : نام مستعار سمک در داستان سمک عیار

شادکامه : کامروا، خوشحال، شادمان

شادی : وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور؛ جشن

شادیا : بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به شادی

شادیان : از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور

شادیانه : از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور

شادیه : منسوب به شادی

شارین : متمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت)، نام دهی در قزوین

شاندیز :شکوهمند و دارای عظمت و جلال، شاهان دژ، نام روستایی در نزدیکی مشهد

ادامه اسم های دختر با حرف ش (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ف :

فاتن : فتنه انگیز، آنکه آشوب بپا می‌کند.

فارا : نام کوهی است که در غرب فلات ایران واقع شده است.

فاسیروس : نام دختر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی

فام گل : به رنگ گل

فانیذ : پانیذ، قند، شکر

فایدیم : به معنای گل نیلوفر است، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی

فرآذر : شکوه آتش

فراچهر : مرکب از فرا (بالاتر) + چهر (صورت) = آنکه صورتی زیباتر از دیگران دارد.

فرارنگ : فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین

فرازنده : بالابرنده و افرازنده

فرانک : پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین

فرانه : فرانک

فربو : مرکب از فر (شکوه) + بو = بو و عطر شکوه و منزلت

فرپرک : شب پره که آن را مرغ عیسی نیز می نامند.

فرتوک : پرستو

فرجهان : شکوه دنیا

فرخ : اسم دخترانه و پسرانه به معنی خجسته، مبارک، فرخنده، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی

فرخ بانو : بانوی بزرگوار و فرخنده

فرخ بخش : بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتاد و هشت یزگردی می زیسته است.

فرخ تاج : فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاج

فرخ چهر : دارای چهره فرخنده و مبارک

فرخ ماه : ماه خجسته و مبارک

فرخ ناز : مرکب از فرخ (مبارک) + ناز (غمزه)

فرخنده : مبارک، میمون، خجسته، آنکه یا آنچه وجودش سبب شاده و آرامش است.

فرخنده چهر : دارای چهره مبارک و خجسته

فردخت : مرکب از فر (شکوه) + دخت (دختر)

فردوس : معرب از فارسی، پردیس بهشت

فردیس: پردیس، بهشت

فرزان دخت : دختر فرزانه و دانا

فرزانه : خردمند، دانا

فرسیما : دارای چهره‌ای باشکوه

ادامه اسم های دختر با حرف ف (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ق :

قشنگ : زیبا، خوشگل

قشنگ گل : گل زیبا، دختری که چهره اش مثل گل زیبا و لطیف است.

اسم دختر عربی با حرف ق


قاهره : مؤنث قاهر، نام پایتخت مصر

قُدسی : مربوط به عالم بالا، مربوط به عالم مجردات، ملکوتی؛ (به مجاز) فرشته

قُدسیه : مؤنث قدسی

قدیره : مؤنث قدیر، توانا

قصیده : نام یکی از قالب‌های شعر فارسی وعربی

قطره : مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه

قمر : ماه؛ جِرم آسمانی که دور سیاره‌ای بچرخد؛ (به مجاز) زن زیباروی

قمرالزمان : ماه دوران؛ نام یکی از شخصیت‌های هزار و یک شب

قمرسیما : ویژگی آن که چهره‌اش مثل ماه میباشد؛ (به مجاز) زیبارو

قمرالملوک : آن که میان پادشاهان چون ماه می‌درخشد.

اسم دختر عربی – فارسی با حرف ق


قمرتاج : تاج ماه

قمرناز : ماه ناز ، آن که چون ماه زیباست.


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ک :

کاشین : نام محله در شمال ایلام

کامه : خواسته، آرزو، مراد، هدف، خواهش

کامیشا : خوشحال، سرزنده، خوش بیان، ترکیب مغلوب و تغییر یافته “شادکام”

کاناز : چوب ریشه خوشه خرما، اسم اصیل ایرانی

کانی : چشمه آب، کنایه از تازگی و نشاط و طراوت است.

کتایون : کسایون، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، اسم یکی از دختران قیصر روم و نیز همسر گشتاسپ پادشاه کیانی.

کرا : اسم همسر مولاناجلال الدین بلخی

کرانه : ساحل، گوشه، کنار، سو، جهت

کرشمه : ناز، غمزه، عشوه

کشور : سرزمینی دارای مرزهای مشخص که از سایر سرزمین ها جدا شده است.

کلاله : بخشی از گل که برایجذبدانه های گرده، نگه داشتن و رویاندن آنها و تولید میوه است، زلف، کاکل

کمانه : منسوب به کمان

کمند : دام، کنایه از گیسو

کوشانه : دختر ساعی، بانوی تلاشکر

کوشک : کاخ، قصر، اسم دخترایرج (پسر فریدون پادشاه پیشدادی)

کوهینه : پونه

کهربا : نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جاذبه دارد.

کهسار : کوهسار، جایی که دارای کوههای متعدد است.

کی آفرید : مرکب از کی (پادشاه) + آفرید (آفریده) = کسی که شاه آفریده شده.

کی آفرین : آفریننده پادشاه

کی بانو : بانوی شاه، زنی که همه از او حساب می برند.

کی دخت : دختر پادشاه

کیادخت : دختر پادشاه

کیارا : اندوه و ملالت، میل شدید به خوردن انواع خوردنی جات

کیان بانو : ملکه

کیان دخت : دختری از نسل شاهان، شاهزاده

کیانه : منسوب به کیان، پادشاهی

کیمیا : اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون

کیناز : به کسر کاف، موجب افتخار پادشاه، دختری که پادشاه نازکش اوست، بانویی که در بین بزرگان عزیز است.

کیوان دخت : مرکب از کیوان (نام ستاره‌ای) + دخت (دختر)

کیهان دخت : مرکب از کیهان (دنیا) + دخت (دختر)

کیهانه : کیهان، جهان هستی، دنیا، گیتی

اسم دختر عربی با حرف ک


کامله : مؤنث کامل، بی نقص، بی عیب

کبرا : کبری، بزرگ، کبیر

کبری : کبرا

کبریا : بزرگی، عظمت

کرامت : بزرگواری، شرافت، سخاوت، بخشندگی

کریمه : مؤنث کریم، بخشنده، سخاوتمند

کلثوم : اسم یکی از دختران حضرت علی (ع)

کوثر : نام چشمه‌ای در بهشت، نام سوره ای در قرآن کریم که یکی از شأن نزول‌های آن تولد حضرت فاطمه (س) است.

کوکب : ستاره، گلی زینتی و درشت و پُرپَر به رنگهای ارغوانی، سفید، قرمز، زرد یا بنفش

کوکبه : شکوه، جلال

اسم دختر سریانی با حرف ک


کیانا : طبیعت

اسم دختر کردی با حرف ک


کژال : غزال، دختری با چشمان زیبا

کوچیار : یار کوتاه قد (نگارش کردی: کۆیار)

اسم دختر گیلکی با حرف ک


کاس : اسم زیبای شمالی به معنی دختر چشم آبی

کیجا : دختر

کیجانا : دختر مازندرانی که عزیز و دوست داشتنی است.


اسامی دیگر

کاساندان : نام زن کوروش بزرگ و مادر کمبوجیه
کامدل : از نام های برگزیده
کامروا : خوشبخت، خرسند
کاویش : پیمانه شیر
کبیتا : نوعی شیرینی
کتایون : نام زن کی گشتاسب در شاهنامه
کشور : از نام های برگزیده
کشوربانو : از نام های برگزیده
کُنیا : دختری که ازدواج نکرده است
کی بانو : از نام های برگزیده
کی دخت : از نام های برگزیده
کیارنگ : از نام های برگزیده
کیانا : طبیعت، اهل هرچیز
کیانبانو : از نام های برگزیده
کیاندخت : از نام های برگزیده
کیسر : از نام های برگزیده
کیمیا : کمیاب
کیوان بانو : از نام های برگزیده
کیوانچهر : از نام های برگزیده
کیواندخت : از نام های برگزیده
کیوانرخ : از نام های برگزیده
کیوانزاد : از نام های برگزیده

کاساندان: همسر کورش بزرگ
کیانا: برخواسته از نسل کیانیان


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف گ :

گراناز : گران ناز

گرانناز : دارای ناز، کرشمه و غمزه‌ی فراوان؛ دارنده‌ی قشنگی و زیبایی زیاد؛ جذاب و خوشایند

گرامیدخت : گرامی + دختر = دختر عزیز و محترم

گرانمهر : آن که مهر و محبت بسیار دارد، بسیار مهربان.

گردآفرین : گُرد آفرید

گردآفرید : دختر جنگاور ایرانی که در دژ سپید در مرز ایران و توران با سهراب جنگید، فرزند گژدهم

گردیه : از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام خواهر بهرام چوبین (سردار ساسانی)

گشتا : بهشت، پردیس

گشین : (گش = خوب، خوش، با ناز راه رفتن + ین (پسوند نسبت))، (به مجاز) زیبا و دوست داشتنی.

گل آذین : زینت گل، آرایش گل، چگونگی قرار گرفتن گل‌ها بر روی ساقه

گل آرا : زینت دهنده گل، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر روشنک بنا به بعضی نسخه‌های شاهنامه

گل آسا : مانند گل

گل آور : (گل + آور (جزء پسین) = آورنده، دارنده)، گل آورنده، گلدارنده؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت

گل آویز : مرکب از گل + آویز (آویخته شده)

گل افروز : مرکب از گل + افروز (افروزنده)

گل افشان : افشاننده‌ی گل یا ریزنده‌ی گل، گل فشان

گل اندام : دارای پیکر ظریف و زیبا همانند گل

گل بهار : گلی که در بهار شکفته می‌شود، شکوفه گل

گل پر : دانه معطری به شکل پولکهای زرد کوچک که دارویی است.

گل پرست : دوستدار گل

گل پری : زیبا چون گل و پری

گل پناه : پناه گل

گل تاج : تاجی پر از گل

گل جهان : گل جهان، بهترین و زیباترین گل در جهان

گل دانه : دانه گل

گلاب : مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می‌آید.

گلابتون : رشته‌های نازک طلا و نقره که همره تارهای ابریشم در زری بافی به کار می‌رود.

گلاسا : مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت

گلاله : کاکل مجعد، موی پیچیده

گُلان : منسوب به گل؛ گلها؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف

گلبَر : آن که آغوشش چون گل لطیف و نازک است؛ گونه‌ای از گلها

گلباران : برای تمجید و احترام زیاد استفاده می‌شود.

گلبان : نگهدارنده و محافظ، نام مادر ابرانواس شاعر ایرانی قرن دوم

گلبانو : بانویی زیبا چون گل

گلبخت : (گل + بخت = سرنوشت، طالع)، (به مجاز) زیبا و لطیف و دوست داشتنی.

گلبر : آن که سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است.

گلبرگ : هر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار

گلبن : بوته یا درخت گل

گلبوته : بوته گل

گلبیز : گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو

گلپاد : نگهبان گل

گلپاره : قطعه‌ی گل، تکه ی گل؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت

گلپر : دانه‌ی معطری به شکل پولک‌های زرد کوچک

گلپری : گل+ پری = (به مجاز) زیباروی و دارای اندام ظریف، (به مجاز) زیباروی با طراوت که دارای اندام ظریف مثل پری است.

گلپسند : زیباروی مورد پسند

گلپونه : گلهای کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه

ادامه اسم های دختر با حرف گ (کلیک کنید)

 


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ل :

لادبن : بوته گل، گلبن

لاله : گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون

لاله چهر : آن که چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد.

لاله دخت : مرکب از لاله (گلی) + دخت (دختر)

لاله رخ : لاله چهر، آن که چهره و صورتی سرخ و زیبا چون گل لاله دارد.

لاله رخسار : لاله چهر، کسی که صورتش زیبا چون گل لاله است.

لاله رو : لاله چهر، آن که صورتی زیبا به مثال گل لاله دارد.

لاله زار : زمینی که در آن لاله فراوان روییده است.ناماصیلفارسی

لاله وش : مانند لاله

لاون : نام جایی در شاهنامه

لایه : پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور

لبخنده : لبخند

لبینا : نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی

لتکا : باغ، باغچه

لعل : معرب از فارسی، لال، نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز، گاهی سبز و زرد تا سیاه

لوتوس : گل نیلوفر آبی یا سوسن شرقی، همچنین درخت صدر یا کنار، نماد مذهب در تمدنهای قدیمی آسیایی و نماد اهورا در زرد

لیان : درخشنده ، نام روستایی در نزدیکی بوشهر

لیانا : بانوی درخشان و زیباروی، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث

لیسا : نام روستایی در نزدیکی قزوین

لیمو : میوه خوردنی، ترش یا شیرین، معطر و زردرنگ

اسم دختر عربی با حرف ل


لؤلؤ : مروارید

لطیفه : مؤنث لطیف

لعبت : زن زیبا روی و خوش اندام، عروسک، بازیچه

لعیا : عربی لیا، نام زن حضرت یعقوب

لمیا : زن سیاه و گندمگون

لمیس : زنی با پوست نازک و لطیف

لنا : نصیب و بهره

لیالی : شب‌ها

لیلا : لیلی

لیلیا : شب، هم ریشه با”لیل” عربی است.

لیلی : شب دراز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی

اسم دختر عبری با حرف ل

لئا : به سوی خدا، دختری که رو به سوی خدا دارد.

لیا : خجسته، نام همسر یعقوب (ع)

لیزا : بنده خالص خداوند

اسم دختر یونانی با حرف ل


لادن : معرب از یونانی، گل زینتی به رنگ زرد، قرمز، یا نارنجی

لاریسا : نام شهری در کنار دجله

لامیا : نام شهری است از تسالی این شهر نام خود را به جنگ «لامیاک» که میان یونان و مقدونیه پس از مرگ اسکندر (۳۲۳) درگرفت داده است امروز لامیا شهری است نزدیک خلیج لامیا

لورا : نام سازی است، چنگ. نام یکی از صورتهای فلکی شمالی


اسامی دیگر با حرف ل

لبینا: نام یکی از قسمتهای موسیقی کهن ایران
لیدا: مهسان – مهسیما – مهسو- مهرشید

لادن : نام گلی است
لاله : نام گلی است
لاله رو : از نام های برگزیده
لاله گون : از نام های برگزیده
لاله وش : از نام های برگزیده
لبخند : احساس شادی بر لبان
لَچَک : دستمال سه گوش
لیو : خورشید، آفتاب


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف م :

ماتیسا : ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها

ماتینا : نام ساتراپ نشینِ

مادیار :  یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر

مارتا : در اوستا مشا و مارتا به معنای نوع انسان آمده است، فناپذیر، دنیایی

مامَک : مادر؛ خطاب محبت آمیز به فرزند دختر؛ زن پیر

مانا : ماندنی، پایدار

ماندانا : به معنی عنبر سیاه؛ زن کمبوجیه‌ی اول و مادر کوروشِ کبیر

ماندگار : کسی که در جایی اقامت (دایمی و طولانی) کند، پایدار، با دوام، ماندنی.

مانِلی : در گویش مازندران بمان برایم، نامی دخترانه در شمال ایران، نام پسری در شعری از نیما یوشیج

ماه : بسیار خوب و دوست داشتنی

ماه آفرید : آفریده‌ی ماه؛  زیبارو

ماهانا : منسوب به ماهان

ماهپری : بسیار زیبا

ماه پسند : زیباروی چون ماه

ماه پیکر : معشوقِ زیبا

ماهتاب : پرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مهتاب

ماهتابان : زیبارو

ماه جهان : زیبای جهان

ماهدخت :  دختر ماه، دختری که مانند ماه است؛ (به مجاز) زیبارو

ماهرخ : ماه چهر

ماه رخسار : ماه چهر

ماهرو : ماه چهر

ماهک : خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یا خوبروی دوست داشتنی

ماه گل : گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو

ماهناز : (ماه + ناز = قشنگ، زیبا) ماهروی زیبا

ماهنگار : (ماه + نگار = معشوق) (به مجاز) معشوقه‌ی زیبارو

ماهنوش : ماه جاویدان و همیشگی؛ (به مجاز) زیباروی همیشه زیبا

ماهوَر : (ماه + وَر (پسوند دارندگی))،  زیبارو

ماهوش : مهوش، مانند ماه؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه، زیبا و درخشان

ماهین : (ماه + ین (پسوند نسبت))، منسوب به ماه؛ (به مجاز) زیبارو

مایسا : نام گیاهی کوچک و یک ساله که بسیار ظریف است.

مروا : فال نیک و دعای خیر

مرمرین : ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر

مژان : نرگس نیمه شکفته

مژده : خبر خوش و شادی بخش، بشارت

ادامه اسم های دختر با حرف م (کلیک کنید)

 


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ن :

ناربن : درخت انار

ناردانا : ناردانه، دانه انار

ناردانه : ناردانا، دانه انار

نارگل : گل انار، آن که چون گل لطیف و زیبا است.

نارگون : همانند انار، سرخ و آتش

نارملا : شکوفه گل انار، به کسر میم

نارمیلا : شکوفه، غنچه، خصوصا شکوفه گل انار

نارنج : میوه‌ای آبدار و ترش، از گونه مرکبات

نارو : پرنده‌ای خوش آواز همانند بلبل

نارون : درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایه دار

نارین : منسوب به نار، تر و تازه

ناز : کرشمه، غمزه

نازآفرید : آفریده ناز و زیبا

نازآفرین : مرکب از ناز (زیبا) + آفرین (آفریننده)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار

نازان : فخرکننده، نازکننده

نازبانو : بانوی زیبا و عشوه گر

نازبو : ریحان

نازپر : آنکه مانند پری زیباست،نام دخترپادشاه خوارزم

نازجهان : موجب نازش و مباهات جهان

نازخاتون : بانوی زیبا،نام دخترامیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو

نازدار : آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس

نازدانه : فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه

نازدخت : دختر زیبا و ناز

نازدلبر : معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین

نازرخ : دارای روی زیبا و لطیف

نازک :  نازنین و زیبا

ادامه اسم های دختر با حرف ن (کلیک کنید)


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف و :

وانیا : هدیه با شکوه خداوند

ورتاج : گلی سرخ رنگ که همیشه روی به آفتاب دارد.

ورجا : بلندمرتبه، ارجمند

وردآفرید : آفریده گل

وردآور : مرکب از ورد (گل) + آور(آورنده)

ورونیکا : نام تیره‌ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است.

ونوشه : در گویش مازندران گل بنفشه

وه آفرید : (وه = خوب)آفریده خوب

وه آفرین : آفریننده خوب یا آفریننده خوبی

وه نوش : بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)

وهان : جمع خوبان، بهان (وه = خوب)

وهرو : خوبروی

ویدا : آشکار و هویدا

ویرو : نامپهلوان و سپهداری در منظومه ویس و رامین

ویستا : دانش و فرهنگ

ویشکا : نام روستایی نزدیک رشت

وینا : رنگارنگ، همچنین روشن و آشکار

ویوگ : عروس

ویونا : منسوب به وَیو، (به مجاز) عروس، دختری که عروس شده، نام روستایی در نزدیکی کاشان

اسم دختر عربی با حرف و


واحده : مؤنث واحد، یگانه

وادی : سرزمین، رود

واله : عاشق بی قرار، شیفته و مفتون

والیه : مؤنث والی نام دختر

وجیهه : زیبا، خوش چهره، هم چنین به معنای دارای قدر و منزلت نزد مردم

وحدانه : یکی یکدانه

وحیده : مؤنث وحید، یکتا، تک، بی نظیر، یگانه

ورشان : قمری، پرنده‌ای که در فارسی آن را مرغ الاهی می‌گویند، کبوتر صحرایی

ورقا : کبوتر، نام درختی کوچک و معروف

وسمه : ماده رنگی ای که از نوعی گیاه به دست می‌آید.

وسیمه : مؤنث وسیم، دارای نشان زیبایی، زیبا

وسیم : دارای نشان زیبایی، خوش سیما، زیبا

اسم دختر ارمنی با حرف و


وارتوش : نام گلی سرخ و ظریف

وانوش : دریاچه وان، از سمبل و نمادهای تاریخ ارامنه

اسم دختر کردی با حرف و


وانیار : با سواد

وچان : زمان استراحت کوتاه

وردی : کوچک، ریز‏نقش

وریشه : درخشش، برق

وش : خواستن

وشان : افشان، کاشتن، تکان شدید

وشن : خوب است.

ولان : مکانی که گل زرد بسیار داشته باشد.

وندا : زن و دختر باسواد

وناز : با وقار، متین

ونوش : گل بنفشه

وهار : فصل بهار

ویان : دلربا، علاقه، محبت، عشق

اسم دختر اوستایی – پهلوی با حرف و


ورهرام : بهرام، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام،نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه

ویانا : فرزانگی، بخردی، دانایی


واپسین : آخرین، بازپسین
واج : زمزمه
وارسته : آزاد
واژه : کلمه، لغت
وَرد : گل سرخ
وِستا : دانش
وهشتیه : نام شهبانوی خشایار شاه
وهوگون : خوشبو، معطر، خوشرنگ
ویدا : در اوستا به چم دانش و فرهنگ
ویس : نام دختر شاه غارن و شهبانو شهرو
ویستا : دانش و فرهنگ

ویرا: ویشکا- ویدا – ویستا

ورتا: نامی پهلوی به معنی گل
ویس: معشوقه رامین در دوره شاهنشاهی اشکانیان
وستا: پردانش – دختر پاکدامن و با اصل و نسب
ویدا: در اوستایی ویستا – پر دانش و فرهنگ

وانوشه: نام گل


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ه :

هرانوش : دختر آتش، دختری با روی برافروخته، کنایه از دختر زیبا روی

هستی : زندگی، وجود، زندگانی

هلناز : زیبارو و خوشبو، به شکوفه درخت هل نیز می‌گویند

هما : پرنده‌ای با جثه بزرگ که بنا به تصور گذشتگان سایه‌اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی می‌رسد. هما از شخصیتهای شاهنامه بوده است ونام دخترگشتاسپ پادشاه کیانی

هماچهر : آنکه چهره‌ای چون هما دارد، خوش سیما

همافر : دارای شکوه همایی

همتا : نظیر، مانند

همدم : همنشین : ، مونس

همراز : محرم اسرار

همیلا : نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی

هنگامه : فوق العاده، شگفت انگیز، عالی، فتنه، آشوب

هوآفرید : خوش ستوده، خوش آمرزیده

هوبخت : خوشبخت

هوپاد : (اسم دختر و پسر) نگهبان خوب، نیک سرشت

هوتس : (به ضم ت) آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا

هوتوس : آتوسا،نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا

هوده : راست، درست

هور : خور، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی

هورام : پیرو خوبی، انسان شاد و خنده رو، هنگام طلوع آفتاب،‌ مرتفع

هورآفرین : آفریننده خورشید

هوربانو : زیبا همچون خورشید

هورتاش : هور (فارسی) + تاش (ترکی) آنکه چون خورشید نورانی است.

هورتن : آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد.

هورچهر : آن که چهره و سیمایی درخشان و نورانی چون خورشید دارد.

هورخش : آفتاب عالمتاب

هورداد : داده خورشید

هوردخت : دختری زیبا چون خورشید

هوردیس : زیبا و روشن چون خورشید

هوررخ : هورچهر

هورزاد : زاده خورشید، خوب زاده، اصیل، شریف

هورسان : مانند خورشید

هورشاد : مرکب از هور (خورشید) + شاد

هورشید : خورشید، آفتاب

هورفَر : دارای فر و شکوه مانند خورشید

هورمهر : خورشید

هورناز : خورشید زیبا

هوروش : درخشان و زیبا چون خورشید

هوزاد : خوب زاده، اصیل

هوزان : نرگس نو شکفته

هوشبام : سپیده دم

هوگون : خوب گون، خوش رنگ، ممتاز

هومهر : دوست، یار

هوناز : ویژگی آن ‌که دارای ناز و کرشمه خوب و نیک است، جذاب و دلپسند

هویار : یار خوب و خوش

هیلا : پرنده‌ای شکاری کوچکتر از باز را گویند.

اسم دختر کردی با حرف ه


هانا : پناه، نفس، امید، فریاد

هانه : چشمه

هستنوه : قیام توده مردم

هفدن : وزن شعر

هفیان : آرام گرفتن

هگبه : ره آورد، هدیه سفر، خورجین

هلاله : گلی زرد رنگ خوشبو، آلاله، جارزدن، با خبر ساختن

هلپرین : رقصیدن

هموند : اعضاء

هنار : انار

هناو : زهره، شجاعت

هوران : آفتاب

هورشید : خورشید

هوری : نور خورشید

هوزان : یاد گرفتن

هوژان : یاد گرفتن

هوژین : آموختن

هوما : مرغ سعادت، فرخنده

هومان : خودمان

هونراوه : کنایه از کلام منظوم

هونیا : شعر

هیدیکا : آرام، به آهستگی، یواش

هیران : قرار

هیزان : نیرومند، توانا

هیژان : ارزیدن، جنبیدن

هیلان : آشیانه، مکان آرامش

هیمو : پاک دامن

هینا : ماهر

هینان : آوردن

هیوان : ایوان، تراس

اسم دختر عربی با حرف ه


هانیا : مؤنث هانی، مادر مهربان و دلسوز

هانیه : هانیا

هایده : توبه کننده، به حق بازگردنده

هدا : هدی، هدایت کردن، هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست

هدی : هدایت کردن، راهنمایی، هدایت، راه درست، مسیر درست

هدیه : ارمغان، تحفه

هنیا : به فتح ه، گوارا باد، نوش باد

هلما : معنی اسم را در این قسمت بنویسید خیلی صبور

اسم دختر فارسی – عربی با حرف ه


هلنسا :زنان معطر

هیما : بانوی عاشق

اسم دختر عبری با حرف ه


هاجر : معرب از عبری؛ به معنی مهاجرت کننده، فرارکننده. هم چنین اسم مادر اسماعیل و همسر حضرت ابراهیم (ع)

هارا : کوهستان

هدسه : همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش (مردخای) جزء آثار باستانی همدان است.

هلیون : هلیوس، خورشید

هورام : مرتفع، پیرو خوبی، انسان شاد و خنده رو، هنگام طلوع آفتاب، نام پادشاهی در کتاب مقدس

اسم دختر یونانی با حرف ه


هاله : معرب از یونانی به معنای حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاه دور ماه یا خورشید دیده می‌شود.

هلن : فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.

هلنا : هلن

هلیا : خورشید

هلینا : هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.


هاله : خرمن ماه
هدیه : پیشکشی
هلیله : نام درختی است
هما : مرغ خوش پرواز
هماچهر : از نام های برگزیده
همافر : از نام های برگزیده
همایون : فرخ، شادان
همدم : از نام های برگزیده
همراز : از نام های برگزیده
همساز : از نام های برگزیده
همگام : همراه، همسفر
هنگامه : وقت و زمان
هوآفرید : خوش ستوده، خوش آمرزیده
هوپاد : خوب نگهداری شده
هوداد : از نام های برگزیده
هور : خورشید
هورام : شاد، خنده رو
هوربانو : از نام های برگزیده
هورتن : از نام های برگزیده
هورچهر : از نام های برگزیده
هورداد : از نام های برگزیده
هوردخت : دختر خورشید
هورزاد : زاده خورشید
هورسان : مانند خورشید
هورشید : خورشید
هورفَر : از نام های برگزیده
هورمهر : از نام های برگزیده
هوروَش : از نام های برگزیده
هوزاد : خوب زاده، اصیل
هوزان : نرگس نوشکفته و نیک دان
هوشبام : سپیده دم
هوفر : نام خواهر یوئشتا
هوگون : خوب گون, خوش رنگ, ممتاز
هووَرشت : نیکوکار
هُووی : نام زن اشوزرتشت, دختر فرشوشتر

هورام: واژه ای پهلوی به معنی خوش رام – خنده رو


اسم دختر جدید ، اسم دختر ایرانی باکلاس / بیش از ۱۵۰۰ اسم, جدید 99 -گهر

اسم دختر ایرانی با حرف ی :

یارگل : دوستی که همانند گل زیباست.

یارناز : دوست زیبا

یارنوش : دوست و یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است.

یاس : گلی زینتی با رنگهای سفید، زرد، سرخ و بنفش و بسیار خوشبو، گل منسوب به حضرت زهرا (س)

یاسمن : گلی زینتی با گل‌های درشت و معطر، به رنگهای سفید، صورتی، زرد و قرمز

یاسمین : یاسمن

یاسمینا : یاس و مینا گلی به رنگهای سفید، زرد و کبود

یکتا : یگانه، بینظیر، تنها

یگانه : صمیمی، همدل، یکرنگ، بی همتا، بی نظیر، تنها و منحصر به فرد

یوتاب : نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان

یسنا : پرستش، بخشی از اوستا

اسم دختر ترکی با حرف ی


یاشیل : سبز کبود، سبز چمنی، کبود

یغما : غارت، تاراج، غنیمت، نام شهری در ترکستان که مردمان زیباروی و صاحب جمال دارد.

یغماناز : از ترکیب یغما (ترکی) + ناز (فارسی) یغما، نام دخترپادشاه چین و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی

یلدوز : اولدوز، ستاره

اسم دختر  کردی با حرف ی


یکمال : ثروت تقسیم نشده، دوست جان‏جانی (بسیار صمیمی)

یکیتی : اتحاد، همبستگی

اسم دختر سریانی با حرف ی


یلدا : آخرین شب پائیز در نیم کره شمالی و بلندترین شب سال که همزمان با میلاد مسیح (ع) است.

اسم دختر عبری با حرف ی


یارین : خوشحالی، شادمانی

یافا : زیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه

یامین : اسم همسر حضرت یعقوب (ع)

یرحا : نام مادر حضرت موسی (ع)

یوکابد : جلال خداوند، خداوند مجد و بزرگی است، نام مادر موسی (ع)


یاس : نام گلی است
یاس رخ : از نام های برگزیده
یاس گل : از نام های برگزیده
یاسمن : نام گلی است
یاسمین : گل یاسمن
یگانه : بی همتا

یوتاب: خواهر آریوبرزن – زنی سردار در آذرآبادگان
یاسمین: پهلوی یاسمن – نوعی گل- دختری در ویس و رامین

برچسب‌ها: اسم ,

موضوعات مرتبط: اسم , ,

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


صفحه قبل 1 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
لینک دوستان
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جی فان و آدرس jfun.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1152
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 40
:: باردید دیروز : 73
:: بازدید هفته : 212
:: بازدید ماه : 2603
:: بازدید سال : 11380
:: بازدید کلی : 11380